تکاپو TAKAPU

ارائه مطالب گوناگون در زمینه های مختلف

تکاپو TAKAPU

ارائه مطالب گوناگون در زمینه های مختلف

۵۲ مطلب در خرداد ۱۳۹۴ ثبت شده است

چند رفتار ناپسند

گارگین فتائی

 

من در اینجا نمی خواهم از همه رفتارهای پسندیده و یا ناپسند سخن گویم بلکه در اینجا چند  رفتار ناپسند مد نظرم است که البته در میان ایرانیها با وجود رفتارهای پسندیده زیادی که دارند  نسبت به سایر اقوام بیشتر رایج است .

 

1: پریدن وسط حرف دیگری

بارها اتفاق افتاده که ما در جمع دوستان و یا در بین خانواده و یا در میان همکاران و یا هم کلاسیهایمان خواسته ایم حرفی بزنیم و یا جمله ای و مطلبی را ادا کنیم اما شخصی به ناگاه وسط حرفمان پریده و رشته کلام از دستمان در رفته است .

این عمل آن شخص علاوه بر اینکه باعث عصبانیت و ناراحتی ما می شود در خوشبینانه ترین حالت ممکن است این استدلال را داشته باشد که اگر ز.ود حرفش را نمی زد امکان داشت حرف از یادش برود و به همین دلیل وسط حرفمان پریده است .

اما دلائل دیگری هم برای پریدن وسط حرف دیگری وجود دارد

شخص مورد نظر با این کار خود در واقع  می خواهد نشان دهد که حرفهای دیگران ارزش شنیدن ندارند و غیرقابل تحملند و این حرف اوست که با ارزش است .

شخص مورد نظر می خواهد بگوید که از همه چیز سررشته دارد و اصطلاحاً همه چیز حالیش می شود و در هر امری تجربه دارد و این تجربه و دانش خود را به رخ دیگران بکشد .

 

2: پرحرفی

پرحرفی همیشه عادت و رفتار مذموم و ناپسندی بوده است و حرافی یا پر حرفی زودترین اثری که دارد خردشدن اعصاب بقیه است و معمولاً فرد پر حرف با این اصطلاح رو به رو می شود

وای سرم رفت!!!!!!!!!!1

البته کم حرفی همیشه عادت پسندیده ای بوده است .

اشخاصی هستند که واقعاً زیاد می دانند و نیکو سخن می گویند اما این پرحرفی  باعث دلزدگی از آنان می شود و در عوض ممکن است فردی چیز زیادی نداند و کم حرفیش بر تمایل دیگران به دوستی و هم صحبتی با او منجر شود .

در واقع پرحرفی باعث می شود که خیلی از مطالبی هم که گفتن آن در جمعی درست نباشد و یا نیازی به ذکر آن نباشد گفته شود و همین امر از تجسم یک تصویر نیکو از آن شخص در ذهن دیگران می کاهد.

 

 

 

3: با صدای بلند حرف زدن

حرف زدن با صدای بلند بویژه در یک جمع ی که در محیط بسته ای هستند نظیر اتوبوس یا مترو و هواپیما و یا در یک جلسه و سمینار و سالن همایش کار ناپسندی است و علاوه بر جلب توجه نمودن  باعث خجالت و ناراحتی کسانی می شود که این افراد همراه با آنها به چنین محیطهایی میروند .

بلند حرف زدن با موبایل در اتوبوس یا یک سالن از نمونه های بارز این عمل ناپسند است  و البته خود به خود باعث می شود که دیگران حرفهای ما را بشنوند .

کسانی هم هستند که دقت نکرده اند که بلند حرف می زنند و به گمانشان حرفشان را کسی نمی شنود و ناآگاهانه با گفتن حرفهایی که گفتنش در جمع صحیح نیست یک جو نامناسب ایجاد می کنند .

افرادی هم هستند که هیچ اعتنایی به این که نباید بلند حرف بزنند و مزاحم دیگران شوند نمی کنند و آنها همچنان به کار خود یعنی بلند حرف زدن در جمع ادامه می دهند .

 

فکرش را بکنید فردی باشد که پر حرف است و مدام وسط حرف دیگران می پرد و با صدای بلند نیز حرف می زند قطعاً اگر شما با این گونه افراد رو به رو شوید آن روز ناگزیر می شود چندین قرص مسکن و اعصاب مصرف کنید تا اثرات این صدا و حرافی از ذهنتان پاک گردد .

 

4: بی اجازه گوش دادن به حرف دیگران

بارها شده که ما با افرادی مواجه می شویم که وقتی با کسی داریم صحبت می کنیم حالا چه در وسیله نقلیه عمومی باشد و یا در یک اداره عمومی و دولتی و یا در دادگاه و دادسرا و البته با صدای عادی و کم باز متوجه می شویم که افرادی هستند که در کنارمان نشسته یا پیشمان می ایند و هنگام حرف زدنمان گوششان را به ما نزدیک می کنند تا ببینند ما چه می گویئم و حتی اظهار نظر هم میکنند در حالی که کسی از ایشنان نخواسته که حرفی بشنوند و اظهار فیض نمایند .

 

5: پیچیدن نسخه برای همه

ما ممکن است که یک مساله اداری یا حقوقی و یا پزشکی و روان شناختی داشته باشیم و البته هر کدام از این مسائل متخصص خودش را دارد و مشاور خاص خودش اما ما عادت کرده ایم که مشکلات خود را با هر کسی در میان بگذاریم و مردم هم هر یکی یک نوع نسخه به عنوان راه حل برایمان می پیچند و سر آخر ما با انبوه راه حلهای ضد و نقیض و بعضاً بی ربط و حتی خطرناک مواجه می شویم .

 

6: دخالت در امور دیگران

همه ما در زندگی خودمان با موارد و مشکلات و مسائلی رو به رو می شویم اما جالب اینجاست که دست به هر کاری می زنیم هزاران مشاور برای ما پیدا می شود به عنوان نمونه اگر قطعه زمینی داشتیم و آن را فروختیم عده ای می گویند چرا فروختی و می توانستی اجاره بدهی و عده ای می گویند خیلی ارزان فروختی و موارد مشابه  دیگر و هر کسی هم می خواهد بگوید کار ما درست نبوده و آنچه او می گوید و ما باید انجام می دادیم درست است .

این دخالت در امور دیگران گاهی آنچنان شدت می گیرد که دیگر تبدیل به فضولی می گردد .

 

7: باور کردن سریع بد دیگران

هر چقدر از خوبیهای یک نفر پیش ما بگویند ما یا باورش نمی کنیم و یا دیر باورمی کنیم اما تا یک مورد منفی از کسی بگویند بدون اینکه از آن شخص برای گفتن حرفهایش مطالبه دلیل و مدرک کنیم فوراً می پذیریم وذهن ما به پذیرش بد دیگران بسیار مساعدتر است تا خوبیشان .

 

8: چاپلوسی

در بین ما رفتاری شایع است که من اصلاً آن را نمی پسندم و آن این است که تا شخصی را می بینیم به دلائل و علت های گوناگون شروع  به تعریف از وی در پیش خودش می کنیم اما وقتی آن فرد از پیش ما می رود تا می توانیم از او بدگویی می کنیم.

همچنین است تملق و چاپلوسی بیش از حد نسبت به شخصی که چیزی  و یا انجام کاری را از او می خواهیم

چاپلوسی و تملق و تعریف از شخصی در جلوی چشم او و بدگویی از آن پیش دیگران باعث می شود ارزش افراد آن گونه که واقعاً هستند سنجیده نشود

 

9: غیبت

یک رفتار ناپسند که البته بر حسب شهری به شهری و محلی به محلی متفاوت است غیبت از همدیگر است که در بین ما این عمل بسیار رایج و شایع است و  هر چقدر هم خودمان را شخص توداری نشان دهیم باز افرادی در زندگیمان یافت می شوند که از آنها غیبت کنیم.

این غیبت گاهی به جایی می رسد که گویی خودمان داریم جای آن شخص زندگی می کنیم و در واقع از جیک و بوک زندگی وی باخبریم .

از مواردی که آن هم در زمره غیبت کردن است زیرآب زنی و یا به عبارت دیگر گزارش خلاف واقع دادن از کسی است که ما خودمان را رقیب وی در زمینه های گوناگون می دانیم.

 

 

تناسب در زیبای بیرونی و درونی

گارگین فتائی

 

زیبایی موهبتی است که باعث جذابیت و دل نشینی و گیرایی یک شخص در نزد دیگران می شود .

البته زیبایی در هر فرهنگی با فرهنگ دیگر از لحظا معیارها  متفاوت است چه زیبایی ظاهری و چه زیبایی درونی .

به عنوان نمونه در زمینه آرایش ظاهری ممکن است در یک جامعه  آرایش سر و صورت و ابرو به طرز خاصی نوعی زیبایی تلقی شود اما همان نوع اصلاح و آرایش در جامعه دیگر  کاری زشت و عملی نادرست و حتی بی شرمانه تلقی شود و یا در مورد زیبایی درونی ممکن است در یک جامعه استفاده از کلمات تعارف آمیز و به کار بردن لفظهای مودبانه و زیاد یک عمل پسندیده و نیکو تلقی شود اما همان عمل در جامعه ای دیگر یک کار ناپسند محسوب شود که برچسبهایی مثل لفاظی یا حرافی به ان بخورد .

درواقع تنها جنبه شخصی زیبایی مطرح نیست بلکه زیبایی باید مورد تائید عرف جامعه نیز باشد وگر نه آن نوع زیبایی در نزد عموم دیگر زیبایی تلقی نخواهد شد .

زیبایی در انسانها بر دو گونه است

1: زیبایی ظاهری

منظور از این نوع زیبایی در واقع همان زیبایی تن و جسم است .

این زیبایی یا به صورت مادر زادی و ارثی است و یا به صورت اکتسابی یعنی افرادی برای اینکه زیباتر به نظر بیایند دست به تغییراتی در تن و جسم خود از قبیل جراحی پلاستیک و آرایش و نظایر ان می کنند .

زیبایی ظاهری و جسمانی بویژه در دختران نسبت به پسرها از اهمیت بیشتری برخوردار است زیرا زیبایی ظاهری در آنها نقش بسیار موثری در برقراری ارتباط اجتماعی و یافتن همدم آینده و مقبولیت در نزد جنس مخالف دارد به گونه ای که دخترانی که بهره بیشتری از زیبایی دارند بیشتر از دخترانی که بهره کمتری دارند مورد توجه و مقبولیت و محبوبیت و پسند اجتماع قرار می گیرند و حتی همین زیبایی باعث برخورد بهتر و مهربانانه تر نسبت به آنها می شود .

شما می توانید همین مساله را در خیابان موقعی که خودروی یک دختر زیبا به هر علتی در خیابان می ماند مشاهده کنید .

در این گونه موارد خیل عظیمی از پسرها برای کمک به وی از خودروی خود پائین می آیند اما اگر خودروی یک پسر این گونه شود و یا دختری که بهره ای از زیبایی ندارد کسی سراغ اتومبیل وی و تعمیرش نمی رود .

زیبایی در میان دخترها از  سوی جنس مقابل با الفاظی نظیر خوشگله ،  ملکه زیبایی ، فرشته و نظایر آن نمود می یابد .

البته زیبایی در میان پسرها نیز حائز اهمیت است  و معمولاً دخترها به پسرهایی که زیبایی بیشتری دارند بیشتر راغب بوده و علاقه نشان می دهند و همین زیبایی پسرها هم از سوی خود پسرها امرمثبتی در جهت جلب دخترها به سمت انها تلقی می شود.

زیبایی پسرها هم با الفاظی نظیر خوش تیپ ، خوش چهره ، باحال و نظایر آن در نزد جنس مقابل نمود می یابد .

 

2: زیبایی درونی

این نوع زیبایی که مظور زیبایی در روحیات و خلقیات است یشتر از سوی محافل فرهنگی و هنری و دینی تشویق و مورد توجه واقع می شود

زیبایی درونی در واقع خلاء زیبایی بیرونی را تا حدی و نه کاملاً پر می سازد به این نحو که اگر کسی بهره ای در زبیابی ظاهری ندارد از ظریق زیبایی درونی و اعمال نیک و چهر ه ای خوش و مهربانانه می خواهد این خلاء را پر سازد در حالی که کسانی که زیبایی بیرونی دارند همین امر بر رفتارشان اثر گذاشته و رفتاری توام با غرور و خودپسندی پیدا می کنند .

زیبایی درونی بویژه مورد تاکید ادبای بزرگی چون سعدی نیز قرار گرفته است

تن ادمی شریف است به جان آدمیت

نه همین لباس زیباست نشان ادمیت

 

ایجاد تعادل

به نظر می رسد هر کدام از این نوع زیبایی ها بدون وجود دیگری نوعی خلاء محسوب می شود و از ارزش و اعتبار اجتماعی یک فرد می کاهد .

اگر کسی دارای زیبایی بیرونی وظاهری باشد اما بهره ای از زیبایی درونی و معنوی نداشته باشد تبدیل به فردی می شود خودپسند و مغرور با رفتاری ناپسند و ناشایست در جامعه و همین غرور بیجایش موجب ایجاد حس تحقیر دیگران در وی می شود و بالعکس اگر کسی تنها زیبایی درونی داشته باشد و اهمیت به زیبایی بیرونی نکند تبدیل به فردی می گردد ژولیده و نامرتب و  شلخته که به وضع ظاهری خود نرسیده و حتی همین تمیز نبودن باعث دوری مردم از وی خواهد شد .

بنابراین این دو زیبایی لازم و ملزوم هم در برقراری روابط اجتماعی است .

برای زیبایی بیرونی و ظاهری اعمالی نظیر

 ورزش و نرمش برای زیبایی و تعادل بدن

استحمام و تمیز کردن بدن

آرایش در حد مناسب

اصلاح سر و صورت

شلخته نبودن و پوشیدن لباس تمیز

و نظایر ان

 

و برای زیبایی درونی

توجه به معنویات و توصیه های فرهنگی و ادبی و دینی بزرگان

برخورد توام با مهربانی با مردم

عدم انزوا و سعی در برقراری دوستی

کمک به هم نوع

و نظایر آن پیشنهاد می گردد

بهتر است در آینه کمی هم به خودمان نگاه کنیم

گارگین فتائی

 

من چند روز پیش در یکی  از خیابانهای تهران سوار تاکسی شده بودم  آن خیابان یک خیابان پرتردد بوده و یک پیاده روی باریک داشته و به هیچ عنوان جای پارک ماشین ندارد .

در این هنگام دیدم که ماشینی در همان خیابان شلوغ کنار یک مغازه ایستاده بود شما خودتان می توانید تصور کنید که اتفاق بعدی چه بود . درست است . سر و صدا و بوق های مکرر و اعصاب خرد کن راننده ها و صد البته فحشهای آب دار و توهین ها و این سوال که آخه اینجا جای پارک رکدنه ! .

بیچاره راننده که منتظر مسافرش بود که به مغازه رفته بود و ناگزیر بود انواع این فحش و ناسزاها را تحمل کند . بعد از مدتی دیدم که پیرزنی که راه رفتن برایش واقعاً مشکل بود لنگ لنگان از مغازه بیرون آمد و سوار آن ماشین شد و من متوجه شدم که با توجه به وضع آن پیرزن برای راننده امکان پارک کردن ماشین در نقطه ای دور از آن مغازه وجود نداشت .

من نمی گویم کار آن راننده درست بوده اما حرف من در مورد واکنش مردم و سایر راننده ها به این حرکت است

1: درست است که در مواردی حق با ماست اما این دلیل نشد که چون ما حق داریم دائم این حق را به سر و کله دیگران بکوبیم  و در واقع از حق خودمان سوء استفاده کنیم .

2: من مطمئنم که هیچ کس در ساعت شش و نیم بعد از ظهر در ایران کار واقعاً  ضروری و آنچنانی ندارد که چند دقیقه صبر و تحمل موجب شود که او از کارش بیافتد .

ممالکی وجود دارند که اگر شخصی حتی یک دقیقه دیر بر سر کارش برود رئیس آنجا فوراً او را اخراج خواهد کرد اما ما در ایران مشاهده می کنیم که حتی کارمندان ادارات و شرکتها خیلی راحت به سایر کارهای خود می رسند و از همکار دیگر درخواست می کنند که مدتی کار او را انجام دهد .

3: ما این را هم می دانیم که کسانی که پشت سر این راننده با عصبانیت بوق می زنند به احتمال قریب به یقین خودشان خیلی از قوانین و مقررات رانندگی را رعایت نمی کنند و در واقع رعایت قانون را فقط برای دیگران می خواهند نه برای خودشان .

این را هم می دانیم که اگر نگوئیم همه ولی می توانیم بگوئیم که نود درصد رانندگان در ایران اصول رانندگی را رعایت نمی کنند .

4: مورد دیگر که حتی گفتن آن هم واقعاً دردناک است این است که کسی که به خاطر چنین عملی به آن راننده ناسزا گفت وقتی شخص دیگری در مورد عدم رعایت قانن مثلاً عبور از جهت ممنوع یک خیابان به او تذکر بدهد وی از اتومبیل خود پائین آمده و با آن شخص گلاویز می شود و حتی کار به دعوا و چاقو و نزاع خونین می کشد .

 

 

بعضیها خیلی جالبند !

 

گارگین فتائی

 

 

 

ما همیشه سعی می کنیم خود را برتر و بالاتر از دیگران دانسته و خود را دارای تاریخ و تمدن و فرهنگ پیشرفته حساب کرده و همین امر دست آویزی شده برای پائین دانستن کشورها و تمدنهایی که قدمت کشور و تمدن ما را ندارند .

 

البته جای هیچ گونه شک و تردیدی نیست که ما دارای تمدنی قدیمی و پنج هزار ساله بوده ایم و کسانی که خواسته اند عظمت این تمدن و بویژه ایران باستان را انکار کنند یا به جایی نرسیده اند و یا طرفداران زیادی پیدا نکرده اند .

اما  چه بهتر بود اکنون نیز همان گونه می بودیم که در شان ما بوده است یعنی صاحب تمدن و فرهنگ عظیم گذشته

در واقع داشتم داشتم که حساب نیست دارم دارم حسابه

قبلاً هر چیزی که بودی درست الان چی هستی ! الان چی تو چنته داری !

نه تنها ما بلکه خیلی از ممالکی که قبلاً دارای تمدن عظیمی بوده اند  مثل مصر و یونان هم به حال و روز ما افتاده اند .

نمونه هایی از کوچک شماری سایر اقوام و کشورها و همچنین افراد توسط خودمان را بیان می کنم

1: ما وقتی که صحبت از عربها می شود البته عده ای از ما ها می گویئم عرب پا برهنه بیابان گرد سوسمار خور شتر سوار بی سواد که بویی از تمدن نبرده است

کسانی که سری به دبی که به قول خودمان همین عربها در آنجا هستند  و هفتاد سال هم بیشتر قدمت ندارد زده باشند چیزهای زیادی را مشاهده می کنند  که وجود آنها درنزد ما ایرانیهای متمدن بیشتر شبیه یک خواب و رویا می ماند تا واقعیت  .

در دبی مغازه های لوکس زیادی وجود دارد که کالاهای گران قیمت می فروشند در های این مغازه ها باز بوده و حتی تعدادی از کالاها هم بیرون مغازه به نمایش گذاشته می شود و جالب اینجاست که صاحب مغازه راحت از مغازه برای انجام کاری بیرون رفته و مغازه را همین طوری باز نگه می دارد و یک نفر حتی یک شئی هم نمی دزدد و این در حالی است که فروشگاهها پرازرفت و آمد مردم است .

دست شویی های دبی بعد از هر بار رفتن به داخل آن توسط خدمکار مخصوص به طور تمیز و کامل شسته می شود آیا ما چنین چیزی را در ایران دیده ایم به خصوص در مورد دست شوییهای بین راهی؟

رستورانهای دبی بسیار تمیز بوده و اگر کوچک ترین حرکت خلاف بهداشتی دیده شود فوراً آن رستوارن تعطیل می گردد .

هنگام رانندگی در دبی زمانی که ماشینها به خط عابر پیاده می رسند و چراغ قرمز می شود حتی چند متر مانده به آن خطوط ماشین خود را متوقف می کنند . آری همین عربهای سوسمار خور چنین کاری می کنند اما ما ایرانیهای متمدن نقض مقررات رانندگی را نوعی هنر و عملیات آکروباتیک دانسته و عبور هر چه سریع تر از خط عابر پیاده را نوعی زرنگی تلقی می کنیم .

2:  ما همیشه از این ناخرسندیم که در سایر ممالک نسبت به ایرانیها تبعیض اعمال می شود و به آنها طور دیگری نگریسته می شود اما غافلیم از اینکه خودمان چه رفتارهای ناپسندی با خارجیها داریم از انداختن چند برابر قیمت جنس به آنها تنها به خاطر اینکه خارجی هستند تا تمسخر آنها وافتادن دنبال آنها و برخوردها و نگاههای عجیب و غریب به آنها یا حتی برخورد بد با آنها تنها به این دلیل که دولت آنها با ایران رابطه خوبی  ندارد .

 

3: در مملکتی مثل ایران که اکثریت جمعیتش را افراد زیر 25 سال تشکیل می دهد متاسفانه نوعی برخورد ناپسندانه نسبت به افراد با سن بالاتر وجود دارد و به ویژه به افراد چهل سال و بالای آن از الفاظ زشتی نظیر بابا بزرگ پدر بزرگ پیری عموجان و غیر استفاده می کنند .

ممکن است این شخص تا کنون نتوانسته همسری انتخاب کند در این صورت اگر دختر است در مورد او از الفاظی مثل پیر دختر و پیر زن استفاده می کنند و اگر پسر است پیر مرد یا آقا بزرگ .

یکی از دوستانم که همکار من نیز هست می گفت که کسی  از طریق وبلاگش به ایمیل وی دست رسی پیدا کرده بود و به او ایمیل زده و از او پرسیده  بود که برای رفتن به رشته حقوق باید چه درسهایی بخواند دوست من پاسخ داده بود که در زمان ما دو رشته اقتصاد و فرهنگ و ادب بودند که از شاخه های علوم انسانی بودند و این رشته ها رو باید می خوندی اما الان نمی دونم آن شخص با کمال بی تربیتی گفته بود حدس می زدم اندازه بابا بزرگ من باشی

برای من جالبه

جلوی سن و روند بزرگ شدن را کسی نمی تواند بگیرد هیچ کس نتئوانسته جلوی زمان را بگیرد همین هایی که دیگران را پیر و بابا بزرگ و ننه بزرگ صدا می کنند چه بخواهند و چه نخواهند خودشان بابا بزرگ ها و مادربزرگ های آینده هستند .

چرا در این گونه ممالک تا کسی سنش به بالای سی و پنج سال می رسد انگار می خواهند خاکش کنند ؟؟ گویی مرده و پایان زندگیش فرا رسیده است نه حق شادی و خوش بودن دارد نه حق آواز خواندن و شنیدن موسیقی و یا حتی عاشق شدن و همچنین رفتن به کلاس و ادامه تحصیل  دادن .

یکی از دوستانم با فرد چهل و پنج ساله ای در اروپا مواجه شد از او پرسید تو چه حسی داری آیا حس نمی کنی جوانیت رفته و دیگر داری پیر می شوی و خیلی از کارها را نمی توانی انجام دهی

او گفته بود تازه می خواهم زندگی کنم

برخی افراد لیاقتشون فقط سکوته

گاگرین فتائی

 

ممکنه مجبور باشی در یک دوره ای از عمرت آدمهائی رو تحمل کنی که  هیچ گونه وجه تشابهی باهاشون نداری.

از سطح سواد گرفته تا سایر مسائل

اگر تو به ظاهر اهمیت نمیدی و دوست نداری خاله زنکی حرف بزنی اون بسیار به ظاهر اهمیت داده و هر روز یه خودش رو به شکلی در میاره که گوئی می خواد این طوری مطابق با مد روز عمل کنه.

تو ناگزیری با اونا توی یه اتاق یا سر یک میز بشینی اما از حرفهای سطحیشون حالت به هم می خوره.

بدبختانه اینجاست که حرفهای تو رو هم نمی فهمند و مدام یا با تمسخر و خنده و تحقیر باهات حرف می زنند با با طعنه البته حیلی وقتها حتی ممکنه از کنارت برن و صحنه رو ترک کنند.

اینها هر طوری دلشون خواست بهت جواب میدن و حرف می زنند اما به تو همین امکان رو نمیدن.

همیشه توی دلتو خالی می کنند.

یارها خواستی باهاشون درد دل کنی اما عین سگ پشیمون شدی و گفتی ای کاش اصلاً این حرفها رو مطرح نمی کردم.

آخر سر هم با صورتی خجالت زده از پیش اونها میری و البته همیشه پشت سرت آواز دل انگیز سخن چینی و فضولی رو می خونند.

همیشه هم طوری رفتار می کنند و طوری وانمود می کنند که انگار شخص دیگری جلو روت نشسته و نه اون شخصی که مدتها اونو می شناسی.

وای به روزی که چند  کلمه ای زبان هم از این طرف و اون طرف بلد باشه و وای به روزی که تو توی عالم غربت گرفتار همچین کسی بشی که مدام این حالتهای زننده و چندش اور جلوی روت سیز شده و مدام این چند کلمه و این خمیرمایهء بی مقدارش رو به رخت می کشه.

این جور آدمها ارزش زیادی ندارن و البته توی جامعه عین جنس چینی فت و فراوون ریختن.

کلا چیزهای خوب کم یاب و گرون هستند.

اینها هیچ امتیازی که بیارزه باهاشون دمخور بشید ندارند منظورم هم دخترهاست و هم پسرها و اتفاقا جنس دخترها در این مورد خیلی بدتر از پسرها هم هست.

آنچه که من تجربه کردم اینه که در صورتی که پس از مدتی متوجه میشی شخصی که مجبوری باهاش دمخور بشی خصوصیات فوق رو داره بهتره که سطح مکالمات خودتو بهاهاش به حد اقل برسونی و محدود کنی به سلام و خداحافظ و امور بسیار ضروری کاری یا غیر کاری.

کلا بهتره تا اوئنجائی که اماکن داره در برابر این افراد سکوت کنی هر چند ممکنه که از خیلی از حالات و رفتارهاش عصبانی بشی و یا خودش عصبانیت کنه و مدام  به امورت دخالت کنه و در عوض به تو چنین حقی نده اما تحمل سکوت خیلی بهتر از دمخور شدن با این جور افراد و پائین اوردن سطحتون تا این حده.

برخورد ادمها

گارگین فتائی

.

برخی ها در زندگی نایابند

کلاً همیشه آرزو می کنیم ای کاش او را ببینیم حالا چه  در  کوچه و خیابان و محل تحصیل و کار باشد و یا و حتی در خواب

اما اثری از او نیست که نیست

برخی ها کم یابند

یعنی بسیار کم اتفاق افتاده که آنها را ببینیم و اتفاقا خیلی هم به آنها  نیازمندیم

اینها وجودشان غنیمت است و همیشه چیز کم یاب هم قیمتی تر است

برخی ها کم یاب نیستند ولی خودشان خود را کم یاب جلوه می دهند

به عنوان نمونه برای ملاقات و دیدارشان باید وقت قبلی گرفت و یا پارتی و آشنا داشت و در اصل ارزش الکی و مصنوعی به خود می دهند اما اینها در محیط خارج از حیطه کار و مخصوصا از سوی  شوهر یا همسرانشان محل سگ هم گذارده نمی شوند

برخی ها هستند که کارشان به ما گره خورده است

اینها عین سیریش می مانند و کارشان این است که انقدر به آدم پیله کنند تا مجبور شوی برای آنها  کاری انجام دهی

برخی ها عین کنه به آدم  می چسیند

اینها در واقع از ما طلبی دارند حال چه مادی و چه معنوی و هر کاری می کنی تا از برخورد با آنها  خلاصی یابی راه به جائی نمی بری

برخی ها هم ضد حال هستند یعنی اصلا چشم دیدنشان را  نداری و مدام می گوئی ای کاش امروز او را نبینم اما از بخت بدت مدام به بهانه های مختلف جلوی پایت سبز می شوند و تو محبوری با اینکه از ته دل حالت از دیدنشان به هم می خورد لبخندی زورزورکی بر لبانت هنگام دیدنشان جاری سازی

برعکس برخی ها هم هستند که چشم دیدن تو را ندارند  اینها هم واکنش مشابه دارند و اتفاقاً از اینها هم نمی توانی خلاص شوی و  در صدد کندن شرشان از زندگی خود هستی  ولی باز احساس می کنی کارت بی نتیجه است

 

بن بست منجر به یاس

گارگین فتائی

 

درسته ! انسان باید همیشه امید داشته باشه و دلسرد نشه .

اما ممکنه شما هم دچار این حالت شدین که سالها چیزی رو خواستید و به دنبال رسیدن به اون بودین و حتی دعاهای زیادی براش کردین و یا نذزهای مختلف اما هیچ جوابی نصیبتون نشده.

اشتباه نکنید من منظورم این نیست که خدایی وجود نداره من خودم سخت معتقد به وجود خداوند هستم.

من منظورم اینه که آدم حس می کنه تعدادی از خواسته هاش برآورده شده و جواب دعاهاش داده شده اما در خصوص یک مورد هر کاری می کنه بی نتیجه است و جوابی نمی گیره.

دنبال علت می افته و مدام بهش تعلیم میدن که

 شاید گیری توی کارت بوده

شاید مصلحت این نبوده

شاید خدا می خواد بهت چیز بهتری بده

همه جوابها با شایده

و آخر سر هم همه کاسه کوزه ها سر خود تو شکسته میشه و این زمانیه که تو دست بردار نیستی و پاسخ ها رو قانع کننده نمی دونی که در این هنگام مدام با این حرفها مواجه میشی

تقصبر خودته

به خودت هم نگاه کن

چرا توقعات بیجا داری

مگه هر چی بخوای باید برآورده بشه

و جملاتی از این قبیل

مدام بهت میگند امیدت رو از دست نده اما وقتی چندین سال با امید  تلاش و دعا سعی کردی به اون چیزی که خواستی برسی و نرسیدی واقعا دیگه تداوم این امید و سعی در نگه داری این تداوم در قلب کار مشکلیه.

یکی از این مشکلات که می دونم گربیان خیلیها رو گرفته مساله ازدواج و پیدا کردن همدمی مناسب در عشقه.

البته نیازی به ذکر این امر نیست که خداوند در ادیان مختلف تاکید بر ازدواج کرده و اینکه عشق زمینی هم برای انسان لازمه همانند عشق الهی و به هر حال  تاخیر در این امر باعث بروز انواع مشکلات روحی و کمبودهای جنسی در هر دو طرف میشه.

در جامعه ، ما شاهد افرادی هستیم که خیلی وفته از سن ازدواجی که معمولا مد نظر عرف جامعه است یعنی بیست و سه سال تا سی سال گذشته و اینها دیگه وارد ده های سی ام و چهلم و حتی بالاتر زندگی خودشون هستند.

اشتیاه نکنید  این طوری نیست که اینها نخواستند ازدواج کنند بلکه این بیچاره ها دست به هر کاری می زنند باز نمی تونند نیمه گمشده خودشون رو پیدا کنند .

لطفا این اشتباه همیشگی رو اینجا تکرار نکنید که معمولا جامعه مرتکب میشه و اون اینه که مدام میگند ایراد از خودته و جامعه بی عیبه و تویی که دارای مشکلی .

انقدر این حرفها رو شنیدم داره حالم به هم می خوره فقط حرف و حرف و حرف بدون هیچ راه حل عملی!

همش حرفهایی که نتیجه ای نداره جز تخقبر آدم و انداختن کاسه کوزه ها گردن خود آدم و دیگر هیچ

این  هم یکی از پاسخ های برخی از افراده زمانی که فردی میگه دچار عارضه یا نقص بدنیه و جامعه همین رو مرتب به سرش می کوبه و بهانه برای ندادن دختر بهش شده در عوض مواجه میشن با این پاسخ

من فلان شخص رو می شناسم مثلا از نزدیکان و فامیل ما و با همسایه هامون که فلجه ،  یا سرع داره یا نابیناست و غیره اما تونسته زن بگیره و ازدواج کنه.

نتیحه این حرف اینه که این تویی که بی عرضه ای نه اینکه بقیه مقصرند حالا هر چقدر هم این بقیه دارای رفتارهای ناپسند باشند باز این تویی که مقصری.

این افراد برای یک بار هم که شده پیش خودشون فکر نکردن مثلا اگه یک معلول توسته ازدواج کنه چرا هزاران نفر از اینها نتونستند به این موقعیت دست یابند

فکر نکیند اینها دلشون نمی خواد ازدواج کنن  چون نیاز به جنس مخالف به حد کافی در هر شخصی قوی هست که منکر این امر بشه و یا تمایلی به این امر نشون نده .

این بدبختها تمام تلاششون رو کردند اما واقعا بی نتیجه مونده.

اون طرف قضبه رو هم باید دید

بارها شده این بدبختها از کسی تقاضای ازدواج کردن اما متاسفانه با این حرف مواجه شدند که تو که دارای نقص و عییبی باید بری با کسی که مثل خودته ازدواج کنی

یعنی نوعی طبقه گرایی جسمی منجر به تبعیض

البته گفتن این حرف توام با شدت و ضعفه و از بی ادب ترین حالت ها نظیر اینکه تو خودت کور و فلجی بدبخت برو با مثل خودت ازدواج کن تا جملات محترمانه تری مثل اینکه هر کسی باید با هم سطح ومثل خودش ازدواج کنه تا درد همدیگر رو بفهمند رو شامل میشه.

اینها یک طرف ، مشکلات عدیده هم یک طرف

 

وقتی تقاضای دوستی و ازدواج می کنی حالتهای مختلفی ممکنه رخ بده و با این جوابها مواجه بشید

1: من فعلاً قصد ازدواج ندارم

 و اینکه البته قصد ازدواج داره منتهی با شما نمی خواد ازدواج کنه و حرفش رو رک نمی زنه

2: فعلا درس دارم

معلوم نیست با افزایش تمایل به ادامه تحصبل به مقاطع کارشناسی ارشد و دکترا تا چند سال باید صبر کرد که ایشون درسش تموم بشه نازه اگه تموم بشه معلوم هم نیست توقعش بالاتر نره

3:صراحتاً بهت جواب رد میده

این هم می تونه دلائل مختلف داشته باشه

اینکه شما آدم زرنگی نیستی و مدام شما رو با بقیه و یا افرادی مثل خودتون مقایسه می کنند البته از لحاظ منفی.

شما دارای نقص جسمانی و معلول هستید و همین باعث مخالفت شده

شما در واقع چیزی ندارید و آس و پاس هستید

از تیپ و قیافه و طرز لباس پوشیدن شما خوشش نمیاد و در واقع یبشتر دنبال کلاس طرف در امر پوشش و ظاهره تا علاقه چیزی که در این چند ساله ما شاهد رشد فزاینده اون بودیم.

حتی ممکنه با این حرفها مواجه بشید البته چه به صورت مستقیم و چه غیر مستیقیم.

ببین من چقدر بدبختم که این اومده ازم تقاضای ازدواج کرده.

مگه آدم قحطی بود که این اومده.

انقدر  از این آدم بدم میاد که حد نداره.

و هزاران عامل سرکوفت و تحقیر دیگه که یک عمرباعث انزوا و سرافکندگی شما میشه.

این رو هم بگم که غیر از اینکه ممکنه طرف خیلی حرف خونوادش رو گوش کنه و اونها به شدت با شما مخالف باشند حتی ممکنه فردی که این وصلت هیچ ارتباطی بهش نداره بیاد و مثلا شما کاری در گذشته کردید که ناخواسته بوده و یا الان ازش دوری می کنید و یا اصلاً کاری هم نکردید چنان ازتون بدگویی می کنه که خونواده اون شخص خودشون با این وصلت مخالفت می کنند و جالب اینه که اون شخص خوش حال هم میشه از این که عامل سرنگرفتن این وصلت شده.

مورد دیگه بیکاریه و این گریبانگیر جوانان ما هست چون مدتها باید دنبال  کار باشند ولی خونواده و یا خود طرف مدام داشتن کار رو بهانه می کنند بدون توجه به پیدا نشدن کار در جامعه .

وقتی اینها سراغت میاد طرز فکرت نسبت به خیلی جیزها عوض میشه از جمله جامعه و مردمش.

شما با هزار امید و آرزو متوسل به هر کاری شده اید اما جوابی دریافت نکرده اید در این حالته که احساس تنهایی شدید می کنید.

حس می کنید جامعه نوعی تبعیض و تفاوت نسبت به شما قائله وگر نه چرا باید هم سن و سالهای شما به راحتی بتونند ازدواج کنند اما شما هنوز اندر خم یک کو چه اید با انواع مشکلات.

چرا وقتی دوست شما ازدواج کرد طرف انقدر شرط و شروط نزاشت اما وقتی نوبت شما میشه هزار تا شرط میاد وسط.

مخصوصاً وقتی سنتون بالاتر میره که مدام با این حرف مواجه میشید که باید با فردی که  سنش به شما نزدیکتره ازدواج کنی که البته هر قدر سن بالا می ره پیدا کردن چنین موردی سخت تر میشه.

افراد کم سن و سال تر هم خیلیهاشون حاضر به ازدواج با کسی که تفاوت سنی نسیتا زیادی باهاشون داره نیستند.

اینه اون معنی عشقی که مدام توی نت میگند عشق حد و مرزی نمیشناسه و جالب اینجاست که  امثال این جور آدمهای بدبخت تنها چیزی که از عشق دیدند همش تعیین حد و مرز بوده.

فکر نکنید علائق قومی و مذهبی توی این کار موثر نیست

شما خودتون می دونید که ازدواج دو نفر از دو دین مختلف و متفاوت چه در خود ایران و حتی در خارج هم که مشکلات قانونی وجود نداره سخته چون مشکلات عرفی و فرهنگی سر جای خودش هست.

همچنین اینکه سطح توقعات از جامعه ای به جامعه دیگه ممکنه فرق کنه مثلا ممکنه یک روستا نشین در قبول ازدواج توقعات کمتری از یک شهرنشین داشته باشه اما در عوض توی محیطهای کوچک هم حرف مردم و عرف جامعه بر میل و خواسته یک نفر در امر ازدواج حاکمیت و تسلط داره و همین باعث میشه اون شخص نتونه کاملا به میل خودش تصمیم بگیره.

در خود افوام هم ممکنه یک قومی در مورد ازدواج و شروطش راحت تر باشه و قوم دیگری نه مثلا در بین ارامنه این حکم هست که ازدواج با فامیل تا پنج پشت منع شده این غیر از توقعات دیگری است که در ازدواج از هم دارن که مهم ترینشون معمولا داشتن امکانات مناسب و کار خوبه که بتونی طرف رو تامین کنی  و مسائل دیگری که از حوصله این مقوله خارجه .

خیلیها گمان می کنند که این مشکلات توی  ایرانه و اگه به خارج برن راحت می تونن با هر کسی که  دلشون خواست ازدواج کنند.

این یک اشتباه خیلی بزرگیه که من از  نزدیک شاهدش بودم که انبوه ایرانیها با این طرز فکر به خارج اومدن اما بیشتر از ایران سرشون به سنگ خورده.

در خارج از ایران ، ایرانیها مشکلات مختلفی دارند

ایرانیها به محض ورود به یک کشور بیگانه نمی تونند به سرعت ارتباط عاطفی در حد ازدواج با کسی برقرار کنند چون نه با محیط اطراف و نه با فرهنگ و زبان اون جامعه اونطوری که باید و شاید  آشنایی دارند و سالها طول می کشه تا بتونند آشنایی لازم رو کسب کنند.

تفاوت فرهنگی در این مورد خیلی شرطه مثلا ممکنه کسی حاضر بشه با شما ازدواج کنه اما با گذشت زمان اختلافات فرهنگی و اجتماعی روز به روز شدت می گیره و زندگی روسخت تر می کنه.

در برخی از کشورها احساسات ملی شدیدی دارند و حاضر نیستند با خارجیها به راحتی ارتباط برقرار کنند چه برسه به ازدواج.

نکته دیگه که خیلی از ایرانیها فریب این رفتار خارجیها رو می خورند  اینه که معمولا در خارج از ایران در خیلی از کشورها مردم و دختران لیخند بر لب داشته و به همه سلام میدن .

چون این رفتار در ایران شایع نیست و دلالت بر این می کنه که سلام دهنده و لبخند زننده اگه مخصوصاً  دختر باشه حمل بر علاقه اش به اون شخصه لذا ااین رفتار در اروپا و آمریکا رو هم حمل یر علاقه خاص به خودشون تلقی می کنند در حالی که این عرف جامعه حاکم بر اونجاهاست همونطور که عرف جامعه ما هم بر پذیرش گرم از مهمانهاست.

در برخی از این ممالک هم معیار بیشتر بر مبنای اقتصاد و پوله مثلا طرف از این می ترسه که  در صورت ازدواج کمکهایی که از دولت و یا نهادهای مختلف به خاطر تجردش دریافت می کرده با ازدواج نصف یشه و یا محدودیت ها و مشکلاتی در خصوص مسکن بزرگ تر و مسائل مختلف پیش بیاد

از طرف دیگه روشها و راههای دیگری هم برای ارتباط و پیوند بین دختر و پسر در خارج هست که چندان مورد خوشایند ایرانیان و همچنین عرف وفرهنگ ایرانی نیست والبته اینها در نهایت هیچ گاه منجر به ازدواج  نمیشه.

نکته دیگر این که هر چند در خود ایران در برخی ازمحافل ، توقعات از همدیگه ممکنه کم باشه مثلا در مورد ازدواجهایی که از طرف بنیادهای مختلف مثل بنیاد مستضعفان صورت می گیره اما عرف معمول طوریه که دونفری که می خوان با هم پیوند زناشویی برقرار کنند چندین بار با هم بیرون میرن که البته در این مورد پسره باید دارای ماشینی باشه که دختره رو بتونه به یک جای مناسب مثل رستوران خوب ببره که لازمه این امر هم داشتن ماشین و هم داشتن پول و درآمد کافیه.

تبعا دختر راضی نخواهد شد پسره اونو با اتوبوس با خودش بیرون ببره و یا خیلیها راضی نبستند که پسره با ماشین مدال پائین بیاد سراغشون مخصوضا الان که با افزایش اشتغال به کار نزد خانمها توقعاتشون هم بالاتر رفته.

ممکنه یه نفر بتونه دروغ بگه و ماشین دوستشو رو ورداره و پولی از کسی قرض بگییره اما به هر حال دروغش برملا میشه و اینکه افرادی که کم بینا هستند تبعا هیچ گاه نمی تونند گواهی نامه رانندگی بگیرند چه برسه اینکه کسی رو با ماشین بیرون هم ببرند.

من از شما خواهش می کنم کمی در مورد گفته های من فکر کنید.

زود موضع گیری نکنید وسعی کنید منطقی و معتدلتر به این قضیه نگاه کنید.

همه کاسه کوزه ها رو سر خود فرد نشکنید و سعی کنید اون طرف قضیه رو هم ببینید.

امثال این جور ادمها به نصیحت احتیاج ندارند چون چندین ساله جز شنیدن نصیحت چیری نصیبشون نشده

امثال این جور افرادبه یک راه حال عمالی و موثرئنیاز دارند

من خودم خیلی دراین مورد فکر کردم و به نتیجه مطلوب نرسیدم

فکر می کنم هیچ راه حلی نداره و نقطه آخرش گیر کردن در بن بستی یاس آوره

 

 

بی فرهنگی ، بهانه ای برای تبرئه

گارگین فتائی

 

ما هر وقت با اصطلاح « بی فرهنگ» برخورد می کنیم معمولاً ازش بار منفی در ذهنمون داریم .

البته این اصطلاح می تونه هم در مورد کل یک جامعه ویا گروهی از افراد اون جامعه اطلاق بشه.

درسته که از نظر علمی شخص بی فرهنگ وجود ندارد و هر کسی فرهنگ خودش رو داره و این معیارهای ماست که فردی رو بی فرهنگ و فرد دیگری رو با فرهنگ بدونیم.

اما معمولاً بی فرهنگی در نزد ما  با هرج و مرج طلبی ، عدم رعایت قوانین و مقررات ، تمسخرها و تحقیرها ، تعصبات افراطی و عصرحجری ، زد و خوردها و نزاع های خیابانی و مزاحمتهای تلفنی و نوامیس، سبقتهای اتومبیل ، دادن ناسزاها و فحش های رکیک و نظایر اونها معادله.

نکته ای که باید گفت اینه که این اصطلاح بر خلاف بار و معنای ظاهری خودش برای یه عده زیاد هم بد نشده و در واقع وسبله تبرئه اونها از انواع برخوردهای اجتماعی نیز می شود.

به عنوان نمونه وقتی ما حرکتی زشت و یا رفتار و عملی ناپسند از فرد یا گروهی می بینیم که موجب آزار و رنجش و عصبانیت ما میشه همواره عده ای از نزدیکان و اطرافیان ما میگن

ولشون کن اینا بی فرهنگند

یعنی چون اینها بی فرهنگن هم باید ولشون کرد و هم نباید ناراحتی  و زیان معنوی خودمون رو دنبال کنیم.

این امر خود به خود باعث میشه که این افراد با عکس العملها و مقاومتهای جدی رو به رو نشده و مرتباً به اعمال زشت و شنیع خودشون ادامه بدند چرا که خیلی از این اعمال درسته که در نزد عموم و جامعه ناپسنده اما از لحاظ قانونی جرم محسوب نمیشه و این جامعه هست که باید این جور افراد رو مجازات کنه نه ایکنه ولشون کنه تنها به این بهانه که اینها بی فرهنگند!

پذیرش

گارگین فتائی

 

همیشه وقتی انسان در مقام مقایسه و سنجش وضعیت خود برمی اید پذیرش این که خود وی هم در آن چیزی که الان هست مقصر است بسیار مشکل است .

انسان همیشه دلش می خواهد در مقایسه خود با دیگران و رسیدن به یک جمع بندی در مورد وضع فعلی خودش تمام تقصیرها را گردن یگران و زمانه و فلک بیاندازند اما هیچ تقصیری را به خود منسوب نکند در واقع می خواهد خود را تافته جدا بافته قرار دهد.

ما باید به خود بقبولانیم که همه ما ممکن است در زندگیمان خطاهایی مرتکب شویم .

هیچ کدام از ماها پاک و معصوم نیستیم و باید بپیذریم که خود  ما هم در آنچه که الان هستیم و عدم موفقیت ها و شکستهایمان مسئول و مقصر بوده ابم.

زمانی که ما مریض می شویم در ابتدا نمی خواهیم بپذیریم که یک چیزمان هست و سعی می کنیم خود درمانی کنیم چند روز طول می کشد که وضع خودمان را بپیذیریم و قبول کنیم که مریض هستیم و بعد پیش پزشک می رویم.

بعد از این که بیماری خود را پذیرفتیم آنگاه نسبت به مداوای آن اقدام می کنیم.

اگر در زمینه تقصیرات و خطاهای خود فروتن و متواضع نباشیم و مسئولیت و تقصیر خود را نپذیریم هیچ گاه نسبت به درمان آن اقدامی نخواهیم کرد زیرا دائماً هر تقصیر و خطایی رو از دید و چشم دیگران خواهیم دید.

در واقع همیشه همانی خواهیم بود که الان هستیم با مشکلات همیشگی  البته روز افزون که کمتر نمی شود هیچ بر میزان آن هم روز به روز افزوده می شود  و هیچ نقطه پیشرفتی در زندگیمان حاصل نخواهد شد .

با بهترین آب و هوای دنیا چه کردیم !؟

گارگین فتائی

.

 

در متون باستانی ایرانی جهان به هفت قسمت تقسیم شده که مرکز آن «خونیرس » نام دارد و ایران در این مرکز قرار دارد .

طبق این روایات در جهان ،  ایران بهترین کشور دانسته شده است .

این تعبیر چندان هم از واقعیت دور نیست و وقتی به خارج از ایران سفر می کنید این را بهتر درک می کنید .

لا اقل می توان گفت از لحاظ جغرافیایی و موقعیت آب و هوایی ایران سرزمین بسیار خوب و مناسبی است .

بر طبق تحقیقات  مورخین  ، مردمی که بعداً به ایران آمدند قبلاً در نقاط بسیار سرد زمین در نزدیکی دریاچه ارال و سیبری بودند و به امید یافتن مکان و سرزمینی مناسب برای زندگی دست به مهاجرت زدند .

اجداد ایرانیان وقتی به ایران رسیدند ایران را بهترین سرزمین از لحاظ آب و هوا برای سکونت دانستند .

وقتی شما به خارج از ایران سفر می کنید حس می کنید آب و هوا تعادل لازم را ندارد یا جایی بسیار سرد و دارای زمستانهای طولانی است و یا بسیار گرم و تابستانهای طاقت فرسا .

اکثر کشورهای اروپای مرکزی و شمالی دارای زمستانهای سرد و غروب زودرس هستند به نحوی که ساعت چهار بعد از  ظهر هوا تاریک می شود و شبهای طولانی دارند .

دربرخی از نقاط اروپا مدتها  خورشید طلوع نمی کند و اروپای مرکزی و شمال مرکزی هم که روز دارند مدتها کسی رنگ افتاب را نمی بیند .

در غرب آمریکا شما مردم را می بینید که در حالی که آستین کوتاه پوشیده اند اما کاپشن به همراه خود دارند زیرا یک موقعی از روز هوا انقدر گرم است که تمام تن و بدن انسان عرق می کند اما یک ساعت بعد هوا چنان سرد می شود که نیاز به پوشیدن کاپشن احساس می شود .

نمونه های دیگر را در مناطق استوایی می توانید ببینید که در عین گرمای زیاد باران می بارد  و هوایی کللافه کننده دارد و یا صحرای آفریقا و عربستان که اساساً فاقد زمستان به معنای واقعی خود هستند .

اجداد ایرانیان حدسشان درست بوده و بهترین سرزمین را از لحاظ آب و هوایی برای زندگی انتخاب کردند .

ایران از معدود کشورهایی است که چهار فصل سال را در آن می توانی ببینی و تمامی میوه های مربوط به فصول در آن یافت می شود .

در بسیاری از کشورها شما هیچ گاه نمی توانید به عنوان نمونه در شب یلدا انار یا هندوانه پیدا کنید و ایران از لحاظ غذلیی بسیار عنی است  .

در بسیاری از کشورها در تمام طول سال چند میوه بیشتر یافت نمی شود و همچنین به اندازه ایران دارای تنوع غذایی نیستند .

ایران هم دارای جنگل و بیابان و کویر است و هم دارای  زمین های کشاورزی و منابع آب و معادن فراوان.

حال ما با این میراث جغرافیایی گرانبها که اجدادمان برایمان به  ارث گذاشته اند چه کردیم ؟

در ممالک دیگر که هیچ کدام تعادل آب و هوایی ایران را ندارند با وجود اینکه از قطب های مهم صنعتی محسوب می شوند اما در شهرهای گوناگون و حتی شهرهای  بزرگ و پایتخت آنها شما هوای تمیز را مشاهده می کنید به نحوی که کوهها و روستاهای اطراف به خوبی نمایان هستند و این به خاطر این است که اهالی این کشورها به محیط زیست خود ارزش می دهند و سازمانهای مربوط به محیط زیست با قدرت هر چه تمام تر از هر اقدامی از سوی هر  شخصی که باعث ایجاد الودگی هوا  شود جلوگیری به عمل می آورند .

اما ما آب و هوای خود که  بهترین اب و هوای دنیاست چه کردیم !

شهرهای بزرگی مثل تهران و اهواز در برخی از مواقع سال آنچنان دودی و بخاری می شود که حتی چشم قادر  به دیدن نقاط کمی دورترنیست  و درواقع خودمان به دست خودمان داریم خودمان را خفه می کنیم یک خودکشی آگاهانه و تدریجی !

و البته همراه با هزینه های سنگین پزشکی و بیمارستان و  بیماریهای ریوی .

چرا ما هم نباید مثل دیگران مواظب آلودگی هوا باشیم و چرا باید برخی از روزهای سال تنها به خاطر آلودگی هوا  که به گفته خود مسئولین به مرز خطرناک رسیده تعطیل باشد ؟

گناه فقط آن چیزی  نیست که در کتب مقدسه صراحتاً و یا به طور  ضمنی به آنها اشاره شده ما درواقع داریم میراث اجدادمان را خراب می کنیم و از آن سوء استفاده می کنیم  .

ما در اصل داریم به آن چیزی که خداوند به صورت بکر و تمیز به ما  اهدا کرده بی احترامی می کنیم زمینی که خدا به ما هدیه داده آنقدر تمیز بوده که نیازی به پوشیئن کفش نبود اما ما آن زمین را لجن مال کردیم به کثافت کشاندیم و پدیدهء شومی ساختیم به نام آلودگی هوا