تکاپو TAKAPU

ارائه مطالب گوناگون در زمینه های مختلف

تکاپو TAKAPU

ارائه مطالب گوناگون در زمینه های مختلف

آدمیزادست دیگر دوست دارد دق کند

 

 

 

آدمیزادست دیگر دوست دارد دق کند

گاه گاهی گوشه ای بنشیند و هق هق کند

با خودش خلوت کند از دست بی کس بودنش

هی شکایت از خودش از خلق و از خالق کن

من شدم این روز ها خورشید سرگردان که حیف

در پی ات باید مکرر مغرب و مشرق کند

آنقدر با چشم هایت دلبری کردی که شیخ

جرات این را ندارد صحبت از منطق کند

حد بی انصاف بودن را رعایت کن برو

ماندن تو می تواند شهر را عاشق کند

کاش می شد کنج دنجی را شبی پیدا کنم

آدمیزادست دیگر دوست دارد دق کند

 

 

 

http://www.cloob.com/c/karvanesher/115207580/%D8%A2%D8%AF%D9%85%DB%8C%D8%B2%D8%A7%D8%AF_%D8%A7%D8%B3%D8%AA_%D8%AF%DB%8C%DA%AF%D8%B1%D8%8C_%D8%AF%D9%88%D8%B3%D8%AA_%D8%AF%D8%A7%D8%B1%D8%AF_%D8%AF%D9%82_%DA%A9%D9%86%D8%AF_%DA%AF%D8%A7%D9%87%E2%80%8C%DA%AF%D8%A7%D9%87%DB%8C_%DA%AF%D9%88%D8%B4%D9%87%E2%80%8C%D8%A7%DB%8C

زخم

گارگین فتائی

.

زخم

گارگین فتائی

.

آدم بوق و پخمه

افتاده توی دخمه

هر کی اونو می بینه

ازش می گیره کینه

حقیر و بی پناهه

اومدنش گناهه

زخمه دل شکستش

پرپره روح خستش

حقارتا کشیده

خس تنشو جویده

زدست مردم پست

افتاده توی بن بست

بخاود بره به خونش

باز می کنن دیوونش

الاغ های کوچه

ور می دارن کمونچه

واسهء اهل محل

شده عذاب و مَثَل

دختر کم سوادی

بهش میگه جوادی

بدون اگه بمیره

هیچ کی دلش نگیره

این قصه سر دراز دارد

گارگین فتائی

.

هر شیب بسی فراز دارد

این قصه سر دراز دارد

دهرت ز امید باز دارد

این قصه سر دراز دارد

پس کی بتوان از آن رهیدن

اجبار بُوَد به تن کشیدن

گو کیست کزان حواز دارد

این قصه سر دراز دارد

چون بینش خوش دهی بر این فکر

تا خنده بر آید از دل بکر

گو بخت بدش نیاز دارد

این قصه سر دراز دارد

ای رب تو بگو چرا که تدبیر

شیرین عمر کرد تحقیر

این غصه صدای ساز دارد

این قصه سر دراز دارد

عاجز بشدم سرآخر از این

مقصود فلک چه باشد از کین

شاید که هزار راز دارد

این قصه سر دراز دارد

افسوس که شد بخت نکو سر

یک لحظه بیاید و زند پر

از چهرهء نیک باز دارد

این قصه صر دراز دارد

جون به لب

گارگین فتائی

.

غم تو دلم لمیده

جون به لبم رسیده

پیکر من پکیده

جون به لبم رسیده

زندگی مزخرف

تحقیر و نفرت و بغض

شیونمو کشیده

جون به لبم رسیده

هر جا میرم همیشه

حس می کنم کم هستم

پیکر من خمیده

جون به لبم رسیده

یاس اومده به جونم

روز خوشی ندیدم

عشق دلم پریده

جون به لبم رسیده

خسته ام از همه چیز

گرمی دل ندارم

مرگ ، منو خریده

جون به لبم رسیده

هرروز بدتر از قبل

زشت و سیاه و تاریک

شادی ازم جهیده

جون به لبم رسیده

انجمن افراد خسته از زندگی

گارگین فتائی

.

همه می توانند عضو این انجمن گردند

زیرا همه خسته اند

حتی آن کس که به ظاهر می خندد

اما در باطن غمگین است

در این انجمن

الویت با آنهائی است

که دست به دامان هر کسی می شوند

دل شکسته و ناامید بر می گردند

و هیچ پناهی نداشته اند

و بدون هیچ یار و دلبری

که دل آنها را به وجد آورد

به سوی نقطه ای سیاه و تاریک

پیش می روند

ولی باز بهتر است که امیدوار باشند

زیرا چاره ای جز این ندارند

باید دلشان را به چیزی خوش کنند

و چه چیزی بهتر از دل خوشیهای شیرین

که ساخته ذهن خود اوست

تلخ

گارگین فتائی

.

چقدر تلخ است

شکلی که با آن زاده شده ام

چقدر تلخ است

نگاه تنفر آمیز مردم

چقدر تلخ است

افسردگی

هنگام به یاد آوردن خاطرات ناگوار

چقدر تلخ است

مزه تحقیر

و چقدر تلخ است

زندگی ناکام من

این عمر چنان تندباد می گذرد

و تلخی آن شیرین نمی گردد

روز خوب

گارگین فتائی

.

امروز روز خوبی است

پس چیست درد ماتم

از ماجرای بی سود

دوری ز کل عالم

امروز روز خوبی است

از بهر چیست گریه

از حسرت  گذشته

کان بود نکبت و غم

امروز روز خوبی است

پس خشم را چه وجه است

از بهر جهل مردم

تحقیرهای بی رحم

امروز روز خوبی است

پس یاس را چه بوده است

از خلقت بدی از

بدو گناه آدم

امروز روز خوبی است

پس بشنو این دعایم

این خواهشم برآور

زخمم بپاش مرهم

 

 

سفر بودا

http://alishokoohi.blogfa.com/post-504.aspx

 

بودا به دهی سفر کرد.

زنی که مجذوب سخنان او شده بود از بودا خواست تا مهمان وی باشد.

بودا پذیرفت و مهیای رفتن به خانه‌ی زن شد.

کدخدای دهکده هراسان خود را به بودا رسانید و گفت :

«این زن، هرزه است به خانه‌ی او نروید »

بودا به کدخدا گفت:

« یکی از دستانت را به من بده»

کدخدا تعجب کرد و یکی از دستانش را در دستان بودا گذاشت.

آنگاه بودا گفت :

«حالا کف بزن» کدخدا بیشتر تعجب کرد و گفت: « هیچ کس نمی‌تواند با یک دست کف بزند»

بودا لبخندی زد و پاسخ داد:

هیچ زنی نیز نمی تواند به تنهایی بد و هرزه باشد، مگر این که مردان دهکده نیز هرزه باشند.

بنابراین مردان و پول‌هایشان است که از این زن، زنی هرزه ساخته‌اند.

برو و به جای نگرانی برای من نگران خودت و دیگر مردان دهکده ات باش.

 

 

 

از دماغ ما اومد بیرون

گارگین فتائی

.

 

من چندین ساله کا ردارم وبلاگ می نویسم و البته عمده وبلاگهام توی سایت بلاگفاست.

همه می دونید که بلاگفا معتبرترین سایت پذیرای وبلاگ در ایران بوده که البته با فراز و نشیب هایی رو به رو شد که بدترین اونها  غیرفعال شدن چندین ماهه و حذف بسیاری از مطالب و نظرات در داخل هر وبلاگ و یا حذف کامل وبلاگ بوده .

من در برخی از وبلاگهام خودمو  معرفی کردم و در برخی دیگه از اسم های دیگه استفاده کردم اما محتوای همه اونها از حالت تحقیقاتی و مفید خارج نشدند.

واقعیت امر اینه که درسته که سایت های پذیرای  وبلاگ ها روز به روز داره توی ایران زیاد میشه و الان معروف ترینشون همین بیانه اما در اصل هنوز بیشترین نظرات و کامنتها در بلاگ÷فا گذارده میشه و این نشون دهنده اینه که هنوز سایر سایت های مشابه  ، خوانندگان و نظردهندگان فعالی نداره به عنوان مثال در خود همین بیان که این وبلاگ رو من در اون به ثبت رسوندم به زحمت چندین روز یه بار یه نظر ارائه میشه که اون هم عمدتاً مربوط به امور کسب و کار و تجارته و جنبه تبلیغاتی داره.

تا قبل از شهریور ماه هر بلایی که سر بلاگفا می اومد در واقع سر همه کاربران می اومد و همگی به طور مساوی در دسترسی به امکانات سایت دچار مشکل بودند اما از شهریور ماه امسال مدیر اون توی اخبار سایت اعلام کرده که عده ای عمداً دارن ترافیک سایت رو چند برابر می کنند تا امکان دسترسی کاربران سایت رو به مدیریتشون غیر ممکن کنند.

من هم که چندین روز بود وقتی به بخش مدیریت خودم می رفتم نوشته بود مشکلی ایجاد شده و چند لحظه بعد امتحان کنید گمان کردم این حرف هم مثل حرفهای قبلی شامل حال همه کار بران مبیشه .

اما دو روز قبل بود که دیدم یه عده از وبلاگها به راحتی دارن به روز می کنند بدون اینکه مشکلی در ورود به سایت و بخش مدیریت داشته باشند اما من هنور این مشکل رو دارم.

این نشون میده یه عده از طریق برنامه ریزی قبلی  دارن جلوی یه عده از مدیران وبلاگها رو در رفتن به بخش مدیریت خودشون می گیرند و این کار با هدف و برنامه ریزی قبلی بوده وگرنه این عدم دسترسی برای همه صورت می گرفت.

از طرف دیگه دلم به این نرم افزار مهاجر خوش بود که به راحتی بتونم مطالب خودمو به بیان منتقل کنم اما این هم مثل همه برنامه های فارسی دیگه اعصاب خورد کنه .

وقتی شما برنامه رو اینستال می کنی اول که یپام داده میشه که این برنامه ممکنه به کامپیرتر شما آسیب برسونه بعد که برنامه رو اجرا می کنی اول نام کاربری و رمز عبور وبلاگ مبدا رو می خواد وقتی اینها رو بهش میدی یه سری از مطالب رو بر می گردونه و بعد میگه حالا نام کاربری و رمز عبور وبلاگ مقصد یا مالک رو بنویسید و اون وقته که اعصاب آدم خورد میشه برای اینکه وقتی این اطلاعات رو وارد می کنی و البته چندین بار و به دقت هم وارد می کنی مدام می گه رمز و نام کاربری اشتباه است و کلا حال آدمو می گیره.

سایت بیان هم که شبها انقدر پرترفیک میشه که اصلا با کامپیوتر  من باز نمیشه باید صبر کنم تو روز بشه.

این هم حمایت از وبلاگ نویسی از سوی مدیران وبلاگ ها و دولت در جهانی که وبلاگ نویسی از کارهای بسیار مهم اون محسوب شده و هر ساله به بهترین وبلاگ نویسها جایزه های خاصی تعلق می گثیره اون وقت وبلاگ نویسهای فارسی که وقت و زمان خودشونو مجانی دراختیار  خواننده ها قرار میدن باید با انواع و اقسام این مشکلات و محدوئدیت ها مواجه بشند .

 

َ

اشک عمیق

گارگین فتائی

.

در میان مردمان تنگ چشم

پر ز کینه ، پر ز خشم

ناسزاها در صف طولانی بدبخت ها

بس نگاه زشت بهر رخت ها

بردن رنج از تفاوت های ژذف

سرتاپا مانند برف

دردها از عشق های بی ثمر

جز حقارت نیست یاد عشق در دیوار سر

سخت گیریهای گیتی در فزون

چشم ها خوار و زبون

تلخی زخم زبان از ذهن بی مقدار و خس

یک سخن از بهر پاره گشتن دل هست بس

چاره اندیشی کنم بهر گریز از این حصار

دست و پا بند است در ننگی و عار

دوستان رفتند از پس یارها

یار تنهایی شده اشک عمیق زارها

جز نمانده ترس چیزی بهر من

می کشد تن را به سویش اهرمن