تکاپو TAKAPU

ارائه مطالب گوناگون در زمینه های مختلف

تکاپو TAKAPU

ارائه مطالب گوناگون در زمینه های مختلف

آیا ما واقعاً انگلیسی می دانیم؟

گارگین فتائی

 

 توی ایران ، موسسات مختلفی برای یادگیری زبان انگلیسی هست . علاوه بر اون سی دی های گوناگون و یا سایت هایی که مدام مدعی هستند روش های نوینی برای یادگیری زبان انگلیسی به کار می برند که باعث میشه در اسرع وقت یک نفر انگلیسی رو اصطلاحاً فوت آب بشه .

اما وقتی من به اروپا و امریکا رفتم اون موقع فهمیدم که این ادعاها همش کشک بوده ، همش پوچ و توخالی.

در مدارس که  دو سه ساعت تو هفته به ما انگلیسی یاد میدن و توی دانشگاه هم من یادمه که تنها چند واحد انگلیسی تو کل دوره کارشناسی بیشتر نداشتیم .

حالا شما خودتون بگید با این ساعات کمی که داریم آیا واقعا کسی می تونه انگلیسی یاد بگیره؟

زمانی که دانشگاه می رفتم و ترم اول بودم واقعا کتاب زبان انگلیسی ما در شان یک دانشجو نبود چرا که تازه داشتند دستور زبان رو به بچه ها یاد می دادند اون هم چه دستور زبانی!

یه روز معلم یک جمله ای رو گفت

 I can speak English

و در واقع می خواست این جمله رو از لحاظ گرامری تجزیه و تحلیل کنه

یکی از بچه ها سوال کرد

استاد  can  میشه چی؟

البته استاد بهش گفت که میشه توانستن

اما در ذهن من این سوال پیش اومد که این آدم دیپلم گرفته و کنکور شرکت کرده تا اینکه دانشگاه قبول شده و توی مدرسه و کنکور قطعا زبان انگبسی نقش داشته پس چطور هنوز نمی دونه معنی کن چی میشه!؟

خیلی از ماها قیافه روشن قکرانه به خودمون می گیرم ، ادعا می کنیم که زبان شناسیم و در مورد ریشه  فلان زبان یا واژه داریم تحقیق می کنیم  ، حتی متنی رو از انگلیسی به فارسی ترجمه می کنیم که یک متن تخصصی هم هست البته به کمک دیکشنریهای کتابی و یا آنلاین و البته همین خود ماها موقع صحبت کردن و مکالمه که میشه با عرض معذرت عین خر تو گل می مونیم . اینه اون انگلیسی که ما مدعی هستیم خوب بلدیم!

برای اینکه ما هنوز پایه زبانیمون تقویت نشده میریم سراغ مسائل بالاتر و تخصصی تر و این در حالیه که واقعا آموزش زبان انگلیسی در سطوح پائین در ایران چه در سطح عمومی و چه خصوصی دارای اشکاله چون اگه اشکال نداشت ما توی مکالمه روزمره گیر نمی کردیم.

شما در اروپا و آمریکا خیل عظیم ایرانیهایی رو می بینید که با وجود اینکه تحصبل کرده هستند اما به زحمت چند کلمه انگلبسی رو به هم می چسیونند تا مقصودشون رو بیان کنند خوب اگه این ضعف نظام اموزشی در زبان انگلیسی نیست پس چیه؟

کسانی که مختصر زبان انگلیسی بلدند خوب می دونند که این زبان چه از لحاظ دستوری و چه از لحاظ تعدادی از واژگان به زبان فارسی نزدیک تره تا عربی ، علاوه بر اینکه هر دو زبان فارسی و انگلیسی از گروه زبانهای هند و اروپائی هستند اما زبان عربی در زمره زبانهای سامی .

اما کسانی که به ممالک عربی سفر کرده اند مثل به دبی و امارات یا کویت و اردن و لبنان و یا همین عراق خوب می دونند که اعراب که زبانشون تفاوت های اساسی با زبان انگلیسی داره خیلی سلیس تر و روان تر از ما انگلیسی رو صحبت می کنند و به اون مسلطند.

به عده مدام حرفشون اینه که تنها لهجه بریتیش ملاکه و لهجه های دیگه بی ارزشه.

خوب ببخشید که همه دنیا با لهجه برتیش حرف نمی زنند از این به بعد توصیه می کنیم همه با لهجه بریتیش صحبت کنند تا به شما بد نگذره.

در واقع این شما نیستید که باید خودتون رو با زبان اونها تطبیق بدین این اونها هستند که باید طوری صحیت کنند که شما دلتون می خواد!.

لهجه بریتیش فوقش در خود کشور انگلیس و ایرلند و یا در محافل دانشگاهی محدود کاربرد داشته باشه اما چیزی که کاربرد فراوان و رایج چه در اقتصاد  و صنعت و چه در سطح بین المللی داره انگلیسی با لهجه آمریکایی است که یک لهجه تند و سریع هم هست و چه بخواهیم و چه نخواهیم باید اونو یاد بگیریم .

وقتی شما به آمریکا می آئید تازه متوجه میشید اون خرده زبانی رو هم که تو ایران بهتون یاد دادند به درد اینجا نمی خوره چون با لهجه بریتیش بوده و جالبه که تو آمریکا هر قوم و ملتی با لهجه خودش آانگلیسی حرف می زنه و اون هم انگلیسی آمریکایی که شبیه محاوره کوچه و بازار ماست .

در آمریکا من همیشه به فبلبپینیها غبطه خورده ام.

نه به خاطر قیافه و قد و بالاشون که اصلاً قشنگ نیست بلکه به این خاطر که این کشور هم مانند کشور ما یک کشور آسیایی است با تمامی معیارهای جهان سومی ولی نکته مهم اینجاست که حاکمیت چندین ساله دو کشور اسپانیا و آمریکا بر این مجمع الجزایر باعث شده که اونها علاوه بر زبان بومیشان که تاگالوگ هست به دو زبان انگلیسی با لهجهء آمریکایی و اسپانیایی هم مسلط باشند یعنی دو زبان مهم و بسیار به درد بخور در آمریکا و بویژه در غرب آمریکا یعنی کالیفرنیا که عمده ایرانیها و اقوام گوناگون و مهاجرین در آنجا سکونت دارند . در واقع بعد از انگلیسی زبان اسپانیایی زیان دوم آمریکاست .

من هیچ وقت به تسلط آمریکا و اسپانیا بر فیلیپین غبطه نخورده ام و البته همیشه به این امر افتخار کرده ام که ایران بر خلاف ممالک جنوب یا جهان سوم هیچ گاه مورد سیطره رسمی ممالک قدرتمند در تاریخ معاصر جهان قرار نگرفته بلکه غبطه من به این امتیاز اونهاست که اونها از زمان بچگی به انگلیسی مسلط میشند و تبعا یادگیری در زمان بچگی همیشه بادوام تر از یاد گیری در زمان بزرگسالی است.

من فکر می کنم باید از طریق بردن دانش آموزان و دانشجویان به مراکزی که توریستها در اونجا زیاد رفت و امد دارند و حتی بردن بچه ها و دانش آموزان به طور موقتی و توریستی به کشورهای نزدیک و همسایه ،  اونها رو در موقعیتی قرار بدیم که ناگزیر به صحبت با زبان انگلیسی باشه و یا کلا اونها  را در یک وضعیت الزام آور قرار بدیم.

پس بیائید به جای اینکه به خودون ژست روشن فکرانه بدیم و مدام ایراد بگیریم که چه زبانی خوبه و درسته و چه لهجه ای نادرسته ، ضعف و ناتوانی خودمون در محاوره و مکالمه زبان رو تقویت کنیم تا موقعی که یک نفر با ما انگلیسی حرف می زنه عین شلغم نایستیم و به چشماش خیره بشبم.

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

اینها هر چه دارند از ما دارند !!!!!!!!!!!!!!!!!!!

گارگین فتائی

.

ما هم اکنون و در دنیای کنونی چه بخواهیم و چه نخواهیم در یک جامعه چند فرهنگی و چند قومی زندگی می کنیم.

امروز شما کشوری را نخواهید یافت که همه مردمش با یک زبان سخن گفته و از یک نژاد و قوم بوده و همگی انها پیرو یک مذهب باشند .

اساساً دیگر نظریه نژاد پاک و ملت برتر و زبان خالص بی معنی بوده و وجود خارجی ندارد.

تمامی زبانهای جهان از زبانهای دیگر واژه های گوناگون و متعددی را پذیرفته اند  و همچنین نزدیکی چند ملت و قوم در کنار هم فرهنگ واحدی را در یک منطقه جغرافیایی خاص ایجاد کرده است .

پس از جنگ جهانی دوم و به منظور جلوگیری از تکرار فاجعه های گذشته که منجر به جنگ گردید و مهم ترین عامل آن که حس برتری طلبی ملتی بر ملت دیگر بود فکر تاسیس سازمان ملل متحد شکل گرفت .

در واقع جهان از آن تمام کسانی است که در آن زندگی می کنند و کسی حق ندارد به هر دلیل و بهانه ای  از حریم خود فراتر رفته و سایر مناطق را از آن خود بداند .

در دنیای کنونی کلاً زندگی محتاج مشارکت ملتهاست یکی باید بسازد یکی باید بفروشد و یکی هم استفاده کند و گسترش روز افزون علم و تکنولوژی بویژه از نیمه دوم قرن بیستم مرهون مشارکت و سهیم شدن تمامی ملتهای جهان  از  پنج قاره دنیا در رشد و توسعه علم و تکنولوژی بوده است .

ما ممکن است در جایی که زندگی می کنیم و یا در کشوری دیگر با افرادی شرور و بی قید و لاابالی مواجه شویم که به عنوان نمونه به تمسخر و تحقیر ما پرداخته و به ما می خندند البته ما معمولاً عادت کردیم که در این گونه مسائل بر اساس قومیت  یک فرد در مورد او قضاوت کنیم اما مساله این است که این رفتارهای درونی و فردی ممکن است در داخل هر قوم و ملتی باشد و اختصاص به قومی خاص نداشته باشد.

ما ممکن است بر اثر گذشته تاریکی که عامل آن یک کشور دیگر و به علت توسعه طلبی آن بوده دل خوشی از اهالی آن کشور و یا آن ملت نداشته باشیم اما این که در برهه خاصی از زمان آن ملت یا کشوراین طوری بوده به این معنی نیست که همه مردم هم عین اون دولت هستند و مهم تر اینکه این دلیل نمی شود که افراد کنونی را هم بر اساس تاریخ گذشتگانش بسنجیم مگر اینکه قتل عام یا نسل کشی واقع شده باشد که ان هم موردش فرق می کند و باز بر میگردد به دولت مردان و نه مردم عادی آن قوم یا کشور.

انتقام ساده ترین روش است و معمولا وقتی حس می کنیم که قوم و ملتی در برهه ای از تاریخ به ما ظلم کرده و یا الان در کشور نفوذ زیادی دارند  راحت ترین کار این است که کینه از آنها به دل بگیریم

همیشه انتقام و کینه ورزی کاری بسیار راحت و این  دوست داشتن است که سخت است و هنر خاصی می طلبد و البته نتایح بهتری هم می دهد

در آلمان ، شخص هیتلر بیش از هر کس دیگری مورد سرزنش المانیهاست انها می گویند وقتی میشد از طریق درایت و اقتصاد ، قدرت اول اروپا شد که الان هستیم دیگر چه نیازی به کشت و کشتار و برتری طلبی و تبعیض و نفرت بود!؟

متاسفانه ما ایرانیها هم در خصوص اقوام دیگری که آنها هم جزئی از ما هستند اما به نحوی به خارج از ایران وصل می شوند نظر مثبتی نداریم  و در مورد آنها از واژگانی مثل

اینها هم آدمند !

یا حیفه اینها که بیان تو ایران !

 

ببین ما چقدر بدبختیم که اینها از ما سرترشدند!

استفاده می کنند

یکی  از این اصطلاحات که معمولا خیلی از ملتها آن را به کار می برند این است

ما در بسیاری از بخش های فرهنگی و اقتصادی و صنعتی و اجتماعی فلان کشور و ملت نقش داشتیم و در واقع ما اون کشور رو ساختیم و خودشان هیچ چیز نبودند

این یک تعبیر بسیار نادرست و غلطی است

اگر ایرانیها زمانی در علم و فرهنگ سرآمد بودند زمانی دیگر چینیها و زمانی مصریها و زمانی هندیها و زمانی هم اروپائیان سرآمد بوده اند و همچنین در همان دوران اوج نیز از سایر ملتها بهره فراوان برده اند

بر حسب روایانت کتب باستانی ایرانی ، ایرانیها شترنج را از هندیها اموختند و در عوض به هندیها تخته نرد را آموزش دادند و یا در دوران اسلامی تعالیم فلاسفه یونانی پایه علم بوده و سپس همین علوم با توسعه خود از طرف علمای عرب و ایرانی مجددا به اروپا رفت و البته عامل و واسطه رفت و آمد و بردن کتب از ممالک اسلامی و عربی به اروپا را یهودیان که قومی تجارت پیشه بودند بر عهده داشتند.

هر قومی نقش خود را در توسعه تمدن و فرهنگ جهانی ایفا کرده و دیگر زمان مصرف این حرف تمام شده که هر چه دنیا دارد از فلان قوم یا ملت است و یا چون فرهنگ یک ملتی متعلق به خود اوست پس اقوام و ملتهای دیگر حقی در توسعه آن فرهنگ نخواهند داشت

البته لازمه بقا و حفظ این چند فرهنگی و جنبه مثبت آن این است که همواره بین فرهنگها در یک جامعه تعادل ایجاد شود و وزنه از فرهنگهای دیگر به سمت یک فرهنگ نچرخد  در غیر این صورت چیزی نخواهد بود جز انحصار طلبی و تبعیض و برتری یک فرهنگ و ملت نسبت به سایر فرهنگ ها.

 

زندگی همچون یک سمفونی

گارگین فتائی

 

.

اگر به یک سمفونی دقت و توجه کرده باشید می توانید در آن تشابهاتی با زندگی انسان بیابید.

 

1: نت موسیقی

هر سموفنی با نت های موسیقی آغاز می شود و بدون این نت ها که پایه های سمونی با آن پی ریزی می شود آهنگی نخواهد بود.

زندگی نیز بسان آهنگی نت دار است و نت های زندگی همان قاعده زندگی است که اگر نباشد زندگانی چارچوبی نداشته و تبدیل به هرج و مرج می شود اصلا شاید دیگر نتوان معنای آن را زندگی دانست.

 

2: آهنگساز

هر سمفونی دارای سازنده ای است و سمفونی بدون سازنده وجود ندارد .

زندگی نیز سازنده ای دارد ، یک آفریننده که اگر نبود چیزی به نام زندگی وجود نداشت .

اگر بگوئیم زندگی را خود انسان می سازد باز هم به هر حال زندگی دارای سازنده ای است که نامش انسان است .

 

3: رهبر ارکستر

هر سمفونی دارای رهبری است که با رهبری خود سازهای موجود در ارکستر را با نت های موسیقی منطبق ساخته و با هماهنگی لازم موسیقی را به سمت جلو هدایت می کند.

اگر یک ارکستر سمفونیک رهبر نداشته باشد تبعاً کسی نخواهد بود تا بین سازها هماهنگی ایجاد کند و هیچ کدام از اعضاء ارکستر هم نمی توانند نقش رهبر را بازی کنند زیرا خود از نوازندگان ارکسترند و خود و سازش باید با سازهای دیگر هماهنگ شود.

در زندگی نیز همیشه انسان نیازمند یک هادی بوده است .

در زمان کودکی  به پدر و مادر و معلم و در جوانی به استاد و در بزرگسالی به رئیس و مدیر و در بسیاری از مواردی که خود قادر به اداره و ایجاد هماهنگی در زندگی خود نیست به یک قادرمطلق

 

4: گروه ارکستر

هر ارکستر سمفونیکی متشکل از گروهی از نوازندگان است و هر کسی در عین اینکه ساز خودش را می زند از طریق رهبر ارکستر با سازهای دیگران هماهنگ می شود

در زندگی انسان نیز هر کسی ساز خودش را می زند اما به هر حال به نحوی با  دیگری ارتباط دارد.

 

5: طنین موسیقی

طنین موسیقی در یک سطح نیست گاهی این طنین کم می شود و حتی مدتی موسیقی قطع می گردد و گاه چنان بلند می شود  که تمام سالن ارکستر به لرزه در می آید.

این فراز و نشیب ها در اصل باعث از بین رفتن یک نواختی و ایجاد تنوع در ریتم می شود .

در زندگی انسان هم فراز و نشیبهای زیادی وجود دارد گاهی ملایم و آرام و گاهی کند می گذرد ولی گاه امواج متلاطم ، این خواب راحت را از انسان می گیرد تو گویی انسان در خواب نازی بود که با یک صدای مهیب به ناگاه از خواب غفلت می پرد و البته این فراز و نشیبها در عین حال هیجان و تنوع در زندگی را ایجاد می کند.

 

6: سالن ارکستر

هر سمفونی باید در یک سالن اجرا شود و برای اجرای یک ارکستر سمفونی یک سالن بزرگ لازم است که همه اعضا در آن بتوانند به راحتی بتوانند به ایفای نقش خود پرداخته و جایگاه تماشاچیان و رهبر ارکستر هم معلوم باشد.

زندگی نیز دارای سالن و محیطی است .محیط زندگی در واقع این دنیاست و هر کس برای ایفای نقش خود جایگاهی دارد .

 

7: نظم و هماهنگی و پیچیدگی

هر ارکستر سمفونی دارای سه دسته از سازهاست

سازهای زهی ، سازهای بادی و سازهای ضربی

این سازها باید به طور دقیق با هم هماهنگ شود.

ساخت یک سمفونی چندین سال به طول می انجامد  در واقع تا یک سمفونی واقعا به شکل سمفونی در بیاید مدت طولانی و کار زیادی لازم دارد برای همین موسیقی هنری با موسیقی تجاری فرق داشته و محتوایی ماندگار دارد اگر این هماهنگی نباشد سمفونی چیزی جز صداهای ناهنجار نخواهد بود .

زندگی هر انسانی نیز پیجچیده است و باید هر بخش آن به طور مناسب و شایسته به بخش دیگر مربتط و هماهنگ شود در غیر این صورت زندگی انسان فاقد هنجارهای لازم خواهد بود .

 

8: نظم

این سه دسته از سازها باید با هم هماهنگ شوند و در هر سمفونی میزان و تعداد به کار گیری این سازها با سمفونی دیگر متفاوت است و اگر سازی غیر از آنچه که مد نظر آهنگساز است اضافه بر سازمان وارد ارکستر شود و شروع به نواختن کند آن سمفونی به هم می ریزد در واقع سازی می شود معادل خروس بی محل و یا خرمگس معرکه.

در زندگی انسان هم باید آن چیزهایی که باعث اخلال در نظم می شوند از بین بروند تا هر بخشی از جامعه و زندگی انسان بتواند درست کار کرده و عنصر اضافی یا نامربوط به ان خللی وارد نسازد .

 

9: تماشاچیان

یک سمفونی با کف زدن یا نزدن و با تماشا و نظردهی تماشاچیان مورد قضاوت قرار می گیرد.

اگر آن سمفونی را پسندیدند مورد تمجید قرار می دهند و اگر نپسندیدند از الفاظ ناخوشایند در مورد آن استفاده می کنند

این نظر دهی بستگی به سطح مهارت و تخصص تماشاچیان تا حدی درست و البته تا حدی هم حالت شخصی داشته و بستگی به برداشت شخصی تماشاچی از آن موسیقی دارد .

زندگی هر انسانی از سوی انسانهای دیگر مورد نظارت و قضاوت قرار می گیرد.

برخی از این نظارت ها یک نظارت لازم و ضروری و برای حفظ نظم و انضباط در سطوح مختلف جامعه است و برخی از این قضاوت ها دارای جنبه شخصی و برداشتهای درونی ازطرز فکر و یا رفتار  یک فرد یا اجتماعی است .

ولی هم خود انسانی که از سوی انسانهای دیگر مورد قضاوت قرار می کیرد و هم انسانهای دیگری که در مورد وی قضاوت می کنند در نهایت همگی مورد قضاوت یک مبدا کل قرار خواهند گرفت.

 

رویا و کابوس فروشنده

ترجمه گارگین فتائی

.

خرید کنندگان سه دسته هستند

دسته اول آنهائی هستند که دوست ندارند وقتشان را بیهوده هدر دهند اینها آنچه را که می خواهند بخرند می شناسند و می دانند که چقدر باید برای آن پول پرداخت کننداگر مغازه دار آنچه را که او می خواهد داشته باشد آن را خریده و مغازه را ترک می کند این یک نوع مصرف کننده خوب است زیرا زیاد وقت مغازه دار را نمی گیرد

دسته دوم آنهائی هستند که با یک ایده کلی در مورد خرید و کالای مورد نظر یه فروشگاه می ایند اینها به پیشنهادات فروشنده گوش داده ، نگاهی کلی به اقلام می اندازند و در نهایت تصمیم خود را می گیرند اینها نیز از مشتریان خوب هستند

دسته سوم آنهائی هستند که هیچ نظر خاصی برای آنچه که می خواهند بخرند  ندارند اینها در مورد اینکه کدام کالا را بخرند دو ساعت با فروشنده حرف می زنند ، وقت زیادی از فروشنده گرفته و در برخی اوقات هیچ چیزی نمی خرند

نتیجه گیری

دسته اول و دوم از خرید کنندگان رویای فروشندگان و دسته سوم کابوس فروشندگان

 

 

چهار حسن زندگی در یک کشور خارجی

ترجمه از گارگین فتائی

.

زندگی در یک شکور خارجی دارای نکات مثبتی است

اول یانکه زندگی در یک کشور خارجی به شما کمک می کند که یک زبان دیگر را تندتر از زمانی که آن را در مدرسه تحصیل می کنید یاد بگیرید.

دوم اینکه شما می توانید مستقیما و رو در رو در باره تاریخ و جغرافی و فرهنگ آن کشور یاد بگیرید( نه از طریق کتاب یا اینترنت)

سوم اینکه شما اطلاعات خاصی در باره فرهنگ ها و روش های مختلف زندگی به دست می آورید.

چهارم اینکه زندگی در یک کشور خارجی باعث می شود که شما قدر کشور خودتان را بیشتر بدانید

 

 

چرا سطح سلیقه ایرانیان در دیدن فیلمها انقدر پائین اومده!

گارگین فتائی

.

 

همون طور که می دونید شبکه های جم یا جی ای ام مدتیه که قعال هستند و دارن به زبان فارسی برنامه های مختلفی رو پخش می کنند .

یکی از برنامه های اون که متسقانه طرفداران زیادی هم داره سریال های مزخرف اونه .

این سریالها عمدتا سریالهای ترکی و عربی و هندی هستند  که به زبان فارسی دوبله  میشن .

نه محتوای این سریالها چیز قابل بحثیه و نه دوبله درست و حسابی دارن  ،  هیچ چیزی رو هم به ٱآدم یاد نمیدن.

اما من از مردم ایران واقعا تعجب می کنم  و از صمیم قلب  براشون ابراز تاسف می کنم !

چرا که چنان با علاقه و شوق و ذوق مخصوصاً سریالهای چرند و سراسر انتقام و خیانت ترکی رو نگاه می کنند که تا به حال چنین شوق و ذوقی رو برای دیدن هیچ فیلمی نداشتند .

شما اگه این روزها سری به ایران بزنید توی هر خونه ای که ماهواره هست بلا استثنا  دارن  کانالهای جم و سریالهای ترکیه ای را نگاه می کنند .  این معضل  حتی  توی مهمانیها هم هست به این معنی که زمانی هم که کسی به مهمانی میره هر طوری شده باید اون سریال رو توی خونه میزبان دنبال کنه .

من نمیگم مردم برن تلویزیون و فیلم و سریال ایرانی رو تماشا کنند اما  از این هم متاسقم که چرا سطح مردم تا این حد پائین اومده ؟ مردمی که قیلمهای طراز اول و با هنرپیشه های مطرح دنیا رو در سینماها و تلویزیون دنبال می کردند چرا الان باید خودشون رو تا این حد پائین بیارند که سریال بی ارزش و بی محتوای چند صد قسمتی ترکی رو تماشا کنند !؟

 

 

 

 

این متن دومین مطلب آزمایشی من است که به زودی آن را حذف خواهم کرد.

زکات علم، نشر آن است. هر وبلاگ می تواند پایگاهی برای نشر علم و دانش باشد. بهره برداری علمی از وبلاگ ها نقش بسزایی در تولید محتوای مفید فارسی در اینترنت خواهد داشت. انتشار جزوات و متون درسی، یافته های تحقیقی و مقالات علمی از جمله کاربردهای علمی قابل تصور برای ,بلاگ ها است.

همچنین وبلاگ نویسی یکی از موثرترین شیوه های نوین اطلاع رسانی است و در جهان کم نیستند وبلاگ هایی که با رسانه های رسمی خبری رقابت می کنند. در بعد کسب و کار نیز، روز به روز بر تعداد شرکت هایی که اطلاع رسانی محصولات، خدمات و رویدادهای خود را از طریق بلاگ انجام می دهند افزوده می شود.

این متن اولین مطلب آزمایشی من است که به زودی آن را حذف خواهم کرد.

مرد خردمند هنر پیشه را، عمر دو بایست در این روزگار، تا به یکی تجربه اندوختن، با دگری تجربه بردن به کار!

اگر همه ما تجربیات مفید خود را در اختیار دیگران قرار دهیم همه خواهند توانست با انتخاب ها و تصمیم های درست تر، استفاده بهتری از وقت و عمر خود داشته باشند.

همچنین گاهی هدف از نوشتن ترویج نظرات و دیدگاه های شخصی نویسنده یا ابراز احساسات و عواطف اوست. برخی هم انتشار نظرات خود را فرصتی برای نقد و ارزیابی آن می دانند. البته بدیهی است کسانی که دیدگاه های خود را در قالب هنر بیان می کنند، تاثیر بیشتری بر محیط پیرامون خود می گذارند.