تکاپو TAKAPU

ارائه مطالب گوناگون در زمینه های مختلف

تکاپو TAKAPU

ارائه مطالب گوناگون در زمینه های مختلف

برخی افراد لیاقتشون فقط سکوته

گاگرین فتائی

 

ممکنه مجبور باشی در یک دوره ای از عمرت آدمهائی رو تحمل کنی که  هیچ گونه وجه تشابهی باهاشون نداری.

از سطح سواد گرفته تا سایر مسائل

اگر تو به ظاهر اهمیت نمیدی و دوست نداری خاله زنکی حرف بزنی اون بسیار به ظاهر اهمیت داده و هر روز یه خودش رو به شکلی در میاره که گوئی می خواد این طوری مطابق با مد روز عمل کنه.

تو ناگزیری با اونا توی یه اتاق یا سر یک میز بشینی اما از حرفهای سطحیشون حالت به هم می خوره.

بدبختانه اینجاست که حرفهای تو رو هم نمی فهمند و مدام یا با تمسخر و خنده و تحقیر باهات حرف می زنند با با طعنه البته حیلی وقتها حتی ممکنه از کنارت برن و صحنه رو ترک کنند.

اینها هر طوری دلشون خواست بهت جواب میدن و حرف می زنند اما به تو همین امکان رو نمیدن.

همیشه توی دلتو خالی می کنند.

یارها خواستی باهاشون درد دل کنی اما عین سگ پشیمون شدی و گفتی ای کاش اصلاً این حرفها رو مطرح نمی کردم.

آخر سر هم با صورتی خجالت زده از پیش اونها میری و البته همیشه پشت سرت آواز دل انگیز سخن چینی و فضولی رو می خونند.

همیشه هم طوری رفتار می کنند و طوری وانمود می کنند که انگار شخص دیگری جلو روت نشسته و نه اون شخصی که مدتها اونو می شناسی.

وای به روزی که چند  کلمه ای زبان هم از این طرف و اون طرف بلد باشه و وای به روزی که تو توی عالم غربت گرفتار همچین کسی بشی که مدام این حالتهای زننده و چندش اور جلوی روت سیز شده و مدام این چند کلمه و این خمیرمایهء بی مقدارش رو به رخت می کشه.

این جور آدمها ارزش زیادی ندارن و البته توی جامعه عین جنس چینی فت و فراوون ریختن.

کلا چیزهای خوب کم یاب و گرون هستند.

اینها هیچ امتیازی که بیارزه باهاشون دمخور بشید ندارند منظورم هم دخترهاست و هم پسرها و اتفاقا جنس دخترها در این مورد خیلی بدتر از پسرها هم هست.

آنچه که من تجربه کردم اینه که در صورتی که پس از مدتی متوجه میشی شخصی که مجبوری باهاش دمخور بشی خصوصیات فوق رو داره بهتره که سطح مکالمات خودتو بهاهاش به حد اقل برسونی و محدود کنی به سلام و خداحافظ و امور بسیار ضروری کاری یا غیر کاری.

کلا بهتره تا اوئنجائی که اماکن داره در برابر این افراد سکوت کنی هر چند ممکنه که از خیلی از حالات و رفتارهاش عصبانی بشی و یا خودش عصبانیت کنه و مدام  به امورت دخالت کنه و در عوض به تو چنین حقی نده اما تحمل سکوت خیلی بهتر از دمخور شدن با این جور افراد و پائین اوردن سطحتون تا این حده.

برخورد ادمها

گارگین فتائی

.

برخی ها در زندگی نایابند

کلاً همیشه آرزو می کنیم ای کاش او را ببینیم حالا چه  در  کوچه و خیابان و محل تحصیل و کار باشد و یا و حتی در خواب

اما اثری از او نیست که نیست

برخی ها کم یابند

یعنی بسیار کم اتفاق افتاده که آنها را ببینیم و اتفاقا خیلی هم به آنها  نیازمندیم

اینها وجودشان غنیمت است و همیشه چیز کم یاب هم قیمتی تر است

برخی ها کم یاب نیستند ولی خودشان خود را کم یاب جلوه می دهند

به عنوان نمونه برای ملاقات و دیدارشان باید وقت قبلی گرفت و یا پارتی و آشنا داشت و در اصل ارزش الکی و مصنوعی به خود می دهند اما اینها در محیط خارج از حیطه کار و مخصوصا از سوی  شوهر یا همسرانشان محل سگ هم گذارده نمی شوند

برخی ها هستند که کارشان به ما گره خورده است

اینها عین سیریش می مانند و کارشان این است که انقدر به آدم پیله کنند تا مجبور شوی برای آنها  کاری انجام دهی

برخی ها عین کنه به آدم  می چسیند

اینها در واقع از ما طلبی دارند حال چه مادی و چه معنوی و هر کاری می کنی تا از برخورد با آنها  خلاصی یابی راه به جائی نمی بری

برخی ها هم ضد حال هستند یعنی اصلا چشم دیدنشان را  نداری و مدام می گوئی ای کاش امروز او را نبینم اما از بخت بدت مدام به بهانه های مختلف جلوی پایت سبز می شوند و تو محبوری با اینکه از ته دل حالت از دیدنشان به هم می خورد لبخندی زورزورکی بر لبانت هنگام دیدنشان جاری سازی

برعکس برخی ها هم هستند که چشم دیدن تو را ندارند  اینها هم واکنش مشابه دارند و اتفاقاً از اینها هم نمی توانی خلاص شوی و  در صدد کندن شرشان از زندگی خود هستی  ولی باز احساس می کنی کارت بی نتیجه است

 

بن بست منجر به یاس

گارگین فتائی

 

درسته ! انسان باید همیشه امید داشته باشه و دلسرد نشه .

اما ممکنه شما هم دچار این حالت شدین که سالها چیزی رو خواستید و به دنبال رسیدن به اون بودین و حتی دعاهای زیادی براش کردین و یا نذزهای مختلف اما هیچ جوابی نصیبتون نشده.

اشتباه نکنید من منظورم این نیست که خدایی وجود نداره من خودم سخت معتقد به وجود خداوند هستم.

من منظورم اینه که آدم حس می کنه تعدادی از خواسته هاش برآورده شده و جواب دعاهاش داده شده اما در خصوص یک مورد هر کاری می کنه بی نتیجه است و جوابی نمی گیره.

دنبال علت می افته و مدام بهش تعلیم میدن که

 شاید گیری توی کارت بوده

شاید مصلحت این نبوده

شاید خدا می خواد بهت چیز بهتری بده

همه جوابها با شایده

و آخر سر هم همه کاسه کوزه ها سر خود تو شکسته میشه و این زمانیه که تو دست بردار نیستی و پاسخ ها رو قانع کننده نمی دونی که در این هنگام مدام با این حرفها مواجه میشی

تقصبر خودته

به خودت هم نگاه کن

چرا توقعات بیجا داری

مگه هر چی بخوای باید برآورده بشه

و جملاتی از این قبیل

مدام بهت میگند امیدت رو از دست نده اما وقتی چندین سال با امید  تلاش و دعا سعی کردی به اون چیزی که خواستی برسی و نرسیدی واقعا دیگه تداوم این امید و سعی در نگه داری این تداوم در قلب کار مشکلیه.

یکی از این مشکلات که می دونم گربیان خیلیها رو گرفته مساله ازدواج و پیدا کردن همدمی مناسب در عشقه.

البته نیازی به ذکر این امر نیست که خداوند در ادیان مختلف تاکید بر ازدواج کرده و اینکه عشق زمینی هم برای انسان لازمه همانند عشق الهی و به هر حال  تاخیر در این امر باعث بروز انواع مشکلات روحی و کمبودهای جنسی در هر دو طرف میشه.

در جامعه ، ما شاهد افرادی هستیم که خیلی وفته از سن ازدواجی که معمولا مد نظر عرف جامعه است یعنی بیست و سه سال تا سی سال گذشته و اینها دیگه وارد ده های سی ام و چهلم و حتی بالاتر زندگی خودشون هستند.

اشتیاه نکنید  این طوری نیست که اینها نخواستند ازدواج کنند بلکه این بیچاره ها دست به هر کاری می زنند باز نمی تونند نیمه گمشده خودشون رو پیدا کنند .

لطفا این اشتباه همیشگی رو اینجا تکرار نکنید که معمولا جامعه مرتکب میشه و اون اینه که مدام میگند ایراد از خودته و جامعه بی عیبه و تویی که دارای مشکلی .

انقدر این حرفها رو شنیدم داره حالم به هم می خوره فقط حرف و حرف و حرف بدون هیچ راه حل عملی!

همش حرفهایی که نتیجه ای نداره جز تخقبر آدم و انداختن کاسه کوزه ها گردن خود آدم و دیگر هیچ

این  هم یکی از پاسخ های برخی از افراده زمانی که فردی میگه دچار عارضه یا نقص بدنیه و جامعه همین رو مرتب به سرش می کوبه و بهانه برای ندادن دختر بهش شده در عوض مواجه میشن با این پاسخ

من فلان شخص رو می شناسم مثلا از نزدیکان و فامیل ما و با همسایه هامون که فلجه ،  یا سرع داره یا نابیناست و غیره اما تونسته زن بگیره و ازدواج کنه.

نتیحه این حرف اینه که این تویی که بی عرضه ای نه اینکه بقیه مقصرند حالا هر چقدر هم این بقیه دارای رفتارهای ناپسند باشند باز این تویی که مقصری.

این افراد برای یک بار هم که شده پیش خودشون فکر نکردن مثلا اگه یک معلول توسته ازدواج کنه چرا هزاران نفر از اینها نتونستند به این موقعیت دست یابند

فکر نکیند اینها دلشون نمی خواد ازدواج کنن  چون نیاز به جنس مخالف به حد کافی در هر شخصی قوی هست که منکر این امر بشه و یا تمایلی به این امر نشون نده .

این بدبختها تمام تلاششون رو کردند اما واقعا بی نتیجه مونده.

اون طرف قضبه رو هم باید دید

بارها شده این بدبختها از کسی تقاضای ازدواج کردن اما متاسفانه با این حرف مواجه شدند که تو که دارای نقص و عییبی باید بری با کسی که مثل خودته ازدواج کنی

یعنی نوعی طبقه گرایی جسمی منجر به تبعیض

البته گفتن این حرف توام با شدت و ضعفه و از بی ادب ترین حالت ها نظیر اینکه تو خودت کور و فلجی بدبخت برو با مثل خودت ازدواج کن تا جملات محترمانه تری مثل اینکه هر کسی باید با هم سطح ومثل خودش ازدواج کنه تا درد همدیگر رو بفهمند رو شامل میشه.

اینها یک طرف ، مشکلات عدیده هم یک طرف

 

وقتی تقاضای دوستی و ازدواج می کنی حالتهای مختلفی ممکنه رخ بده و با این جوابها مواجه بشید

1: من فعلاً قصد ازدواج ندارم

 و اینکه البته قصد ازدواج داره منتهی با شما نمی خواد ازدواج کنه و حرفش رو رک نمی زنه

2: فعلا درس دارم

معلوم نیست با افزایش تمایل به ادامه تحصبل به مقاطع کارشناسی ارشد و دکترا تا چند سال باید صبر کرد که ایشون درسش تموم بشه نازه اگه تموم بشه معلوم هم نیست توقعش بالاتر نره

3:صراحتاً بهت جواب رد میده

این هم می تونه دلائل مختلف داشته باشه

اینکه شما آدم زرنگی نیستی و مدام شما رو با بقیه و یا افرادی مثل خودتون مقایسه می کنند البته از لحاظ منفی.

شما دارای نقص جسمانی و معلول هستید و همین باعث مخالفت شده

شما در واقع چیزی ندارید و آس و پاس هستید

از تیپ و قیافه و طرز لباس پوشیدن شما خوشش نمیاد و در واقع یبشتر دنبال کلاس طرف در امر پوشش و ظاهره تا علاقه چیزی که در این چند ساله ما شاهد رشد فزاینده اون بودیم.

حتی ممکنه با این حرفها مواجه بشید البته چه به صورت مستقیم و چه غیر مستیقیم.

ببین من چقدر بدبختم که این اومده ازم تقاضای ازدواج کرده.

مگه آدم قحطی بود که این اومده.

انقدر  از این آدم بدم میاد که حد نداره.

و هزاران عامل سرکوفت و تحقیر دیگه که یک عمرباعث انزوا و سرافکندگی شما میشه.

این رو هم بگم که غیر از اینکه ممکنه طرف خیلی حرف خونوادش رو گوش کنه و اونها به شدت با شما مخالف باشند حتی ممکنه فردی که این وصلت هیچ ارتباطی بهش نداره بیاد و مثلا شما کاری در گذشته کردید که ناخواسته بوده و یا الان ازش دوری می کنید و یا اصلاً کاری هم نکردید چنان ازتون بدگویی می کنه که خونواده اون شخص خودشون با این وصلت مخالفت می کنند و جالب اینه که اون شخص خوش حال هم میشه از این که عامل سرنگرفتن این وصلت شده.

مورد دیگه بیکاریه و این گریبانگیر جوانان ما هست چون مدتها باید دنبال  کار باشند ولی خونواده و یا خود طرف مدام داشتن کار رو بهانه می کنند بدون توجه به پیدا نشدن کار در جامعه .

وقتی اینها سراغت میاد طرز فکرت نسبت به خیلی جیزها عوض میشه از جمله جامعه و مردمش.

شما با هزار امید و آرزو متوسل به هر کاری شده اید اما جوابی دریافت نکرده اید در این حالته که احساس تنهایی شدید می کنید.

حس می کنید جامعه نوعی تبعیض و تفاوت نسبت به شما قائله وگر نه چرا باید هم سن و سالهای شما به راحتی بتونند ازدواج کنند اما شما هنوز اندر خم یک کو چه اید با انواع مشکلات.

چرا وقتی دوست شما ازدواج کرد طرف انقدر شرط و شروط نزاشت اما وقتی نوبت شما میشه هزار تا شرط میاد وسط.

مخصوصاً وقتی سنتون بالاتر میره که مدام با این حرف مواجه میشید که باید با فردی که  سنش به شما نزدیکتره ازدواج کنی که البته هر قدر سن بالا می ره پیدا کردن چنین موردی سخت تر میشه.

افراد کم سن و سال تر هم خیلیهاشون حاضر به ازدواج با کسی که تفاوت سنی نسیتا زیادی باهاشون داره نیستند.

اینه اون معنی عشقی که مدام توی نت میگند عشق حد و مرزی نمیشناسه و جالب اینجاست که  امثال این جور آدمهای بدبخت تنها چیزی که از عشق دیدند همش تعیین حد و مرز بوده.

فکر نکنید علائق قومی و مذهبی توی این کار موثر نیست

شما خودتون می دونید که ازدواج دو نفر از دو دین مختلف و متفاوت چه در خود ایران و حتی در خارج هم که مشکلات قانونی وجود نداره سخته چون مشکلات عرفی و فرهنگی سر جای خودش هست.

همچنین اینکه سطح توقعات از جامعه ای به جامعه دیگه ممکنه فرق کنه مثلا ممکنه یک روستا نشین در قبول ازدواج توقعات کمتری از یک شهرنشین داشته باشه اما در عوض توی محیطهای کوچک هم حرف مردم و عرف جامعه بر میل و خواسته یک نفر در امر ازدواج حاکمیت و تسلط داره و همین باعث میشه اون شخص نتونه کاملا به میل خودش تصمیم بگیره.

در خود افوام هم ممکنه یک قومی در مورد ازدواج و شروطش راحت تر باشه و قوم دیگری نه مثلا در بین ارامنه این حکم هست که ازدواج با فامیل تا پنج پشت منع شده این غیر از توقعات دیگری است که در ازدواج از هم دارن که مهم ترینشون معمولا داشتن امکانات مناسب و کار خوبه که بتونی طرف رو تامین کنی  و مسائل دیگری که از حوصله این مقوله خارجه .

خیلیها گمان می کنند که این مشکلات توی  ایرانه و اگه به خارج برن راحت می تونن با هر کسی که  دلشون خواست ازدواج کنند.

این یک اشتباه خیلی بزرگیه که من از  نزدیک شاهدش بودم که انبوه ایرانیها با این طرز فکر به خارج اومدن اما بیشتر از ایران سرشون به سنگ خورده.

در خارج از ایران ، ایرانیها مشکلات مختلفی دارند

ایرانیها به محض ورود به یک کشور بیگانه نمی تونند به سرعت ارتباط عاطفی در حد ازدواج با کسی برقرار کنند چون نه با محیط اطراف و نه با فرهنگ و زبان اون جامعه اونطوری که باید و شاید  آشنایی دارند و سالها طول می کشه تا بتونند آشنایی لازم رو کسب کنند.

تفاوت فرهنگی در این مورد خیلی شرطه مثلا ممکنه کسی حاضر بشه با شما ازدواج کنه اما با گذشت زمان اختلافات فرهنگی و اجتماعی روز به روز شدت می گیره و زندگی روسخت تر می کنه.

در برخی از کشورها احساسات ملی شدیدی دارند و حاضر نیستند با خارجیها به راحتی ارتباط برقرار کنند چه برسه به ازدواج.

نکته دیگه که خیلی از ایرانیها فریب این رفتار خارجیها رو می خورند  اینه که معمولا در خارج از ایران در خیلی از کشورها مردم و دختران لیخند بر لب داشته و به همه سلام میدن .

چون این رفتار در ایران شایع نیست و دلالت بر این می کنه که سلام دهنده و لبخند زننده اگه مخصوصاً  دختر باشه حمل بر علاقه اش به اون شخصه لذا ااین رفتار در اروپا و آمریکا رو هم حمل یر علاقه خاص به خودشون تلقی می کنند در حالی که این عرف جامعه حاکم بر اونجاهاست همونطور که عرف جامعه ما هم بر پذیرش گرم از مهمانهاست.

در برخی از این ممالک هم معیار بیشتر بر مبنای اقتصاد و پوله مثلا طرف از این می ترسه که  در صورت ازدواج کمکهایی که از دولت و یا نهادهای مختلف به خاطر تجردش دریافت می کرده با ازدواج نصف یشه و یا محدودیت ها و مشکلاتی در خصوص مسکن بزرگ تر و مسائل مختلف پیش بیاد

از طرف دیگه روشها و راههای دیگری هم برای ارتباط و پیوند بین دختر و پسر در خارج هست که چندان مورد خوشایند ایرانیان و همچنین عرف وفرهنگ ایرانی نیست والبته اینها در نهایت هیچ گاه منجر به ازدواج  نمیشه.

نکته دیگر این که هر چند در خود ایران در برخی ازمحافل ، توقعات از همدیگه ممکنه کم باشه مثلا در مورد ازدواجهایی که از طرف بنیادهای مختلف مثل بنیاد مستضعفان صورت می گیره اما عرف معمول طوریه که دونفری که می خوان با هم پیوند زناشویی برقرار کنند چندین بار با هم بیرون میرن که البته در این مورد پسره باید دارای ماشینی باشه که دختره رو بتونه به یک جای مناسب مثل رستوران خوب ببره که لازمه این امر هم داشتن ماشین و هم داشتن پول و درآمد کافیه.

تبعا دختر راضی نخواهد شد پسره اونو با اتوبوس با خودش بیرون ببره و یا خیلیها راضی نبستند که پسره با ماشین مدال پائین بیاد سراغشون مخصوضا الان که با افزایش اشتغال به کار نزد خانمها توقعاتشون هم بالاتر رفته.

ممکنه یه نفر بتونه دروغ بگه و ماشین دوستشو رو ورداره و پولی از کسی قرض بگییره اما به هر حال دروغش برملا میشه و اینکه افرادی که کم بینا هستند تبعا هیچ گاه نمی تونند گواهی نامه رانندگی بگیرند چه برسه اینکه کسی رو با ماشین بیرون هم ببرند.

من از شما خواهش می کنم کمی در مورد گفته های من فکر کنید.

زود موضع گیری نکنید وسعی کنید منطقی و معتدلتر به این قضیه نگاه کنید.

همه کاسه کوزه ها رو سر خود فرد نشکنید و سعی کنید اون طرف قضیه رو هم ببینید.

امثال این جور ادمها به نصیحت احتیاج ندارند چون چندین ساله جز شنیدن نصیحت چیری نصیبشون نشده

امثال این جور افرادبه یک راه حال عمالی و موثرئنیاز دارند

من خودم خیلی دراین مورد فکر کردم و به نتیجه مطلوب نرسیدم

فکر می کنم هیچ راه حلی نداره و نقطه آخرش گیر کردن در بن بستی یاس آوره

 

 

بی فرهنگی ، بهانه ای برای تبرئه

گارگین فتائی

 

ما هر وقت با اصطلاح « بی فرهنگ» برخورد می کنیم معمولاً ازش بار منفی در ذهنمون داریم .

البته این اصطلاح می تونه هم در مورد کل یک جامعه ویا گروهی از افراد اون جامعه اطلاق بشه.

درسته که از نظر علمی شخص بی فرهنگ وجود ندارد و هر کسی فرهنگ خودش رو داره و این معیارهای ماست که فردی رو بی فرهنگ و فرد دیگری رو با فرهنگ بدونیم.

اما معمولاً بی فرهنگی در نزد ما  با هرج و مرج طلبی ، عدم رعایت قوانین و مقررات ، تمسخرها و تحقیرها ، تعصبات افراطی و عصرحجری ، زد و خوردها و نزاع های خیابانی و مزاحمتهای تلفنی و نوامیس، سبقتهای اتومبیل ، دادن ناسزاها و فحش های رکیک و نظایر اونها معادله.

نکته ای که باید گفت اینه که این اصطلاح بر خلاف بار و معنای ظاهری خودش برای یه عده زیاد هم بد نشده و در واقع وسبله تبرئه اونها از انواع برخوردهای اجتماعی نیز می شود.

به عنوان نمونه وقتی ما حرکتی زشت و یا رفتار و عملی ناپسند از فرد یا گروهی می بینیم که موجب آزار و رنجش و عصبانیت ما میشه همواره عده ای از نزدیکان و اطرافیان ما میگن

ولشون کن اینا بی فرهنگند

یعنی چون اینها بی فرهنگن هم باید ولشون کرد و هم نباید ناراحتی  و زیان معنوی خودمون رو دنبال کنیم.

این امر خود به خود باعث میشه که این افراد با عکس العملها و مقاومتهای جدی رو به رو نشده و مرتباً به اعمال زشت و شنیع خودشون ادامه بدند چرا که خیلی از این اعمال درسته که در نزد عموم و جامعه ناپسنده اما از لحاظ قانونی جرم محسوب نمیشه و این جامعه هست که باید این جور افراد رو مجازات کنه نه ایکنه ولشون کنه تنها به این بهانه که اینها بی فرهنگند!

پذیرش

گارگین فتائی

 

همیشه وقتی انسان در مقام مقایسه و سنجش وضعیت خود برمی اید پذیرش این که خود وی هم در آن چیزی که الان هست مقصر است بسیار مشکل است .

انسان همیشه دلش می خواهد در مقایسه خود با دیگران و رسیدن به یک جمع بندی در مورد وضع فعلی خودش تمام تقصیرها را گردن یگران و زمانه و فلک بیاندازند اما هیچ تقصیری را به خود منسوب نکند در واقع می خواهد خود را تافته جدا بافته قرار دهد.

ما باید به خود بقبولانیم که همه ما ممکن است در زندگیمان خطاهایی مرتکب شویم .

هیچ کدام از ماها پاک و معصوم نیستیم و باید بپیذریم که خود  ما هم در آنچه که الان هستیم و عدم موفقیت ها و شکستهایمان مسئول و مقصر بوده ابم.

زمانی که ما مریض می شویم در ابتدا نمی خواهیم بپذیریم که یک چیزمان هست و سعی می کنیم خود درمانی کنیم چند روز طول می کشد که وضع خودمان را بپیذیریم و قبول کنیم که مریض هستیم و بعد پیش پزشک می رویم.

بعد از این که بیماری خود را پذیرفتیم آنگاه نسبت به مداوای آن اقدام می کنیم.

اگر در زمینه تقصیرات و خطاهای خود فروتن و متواضع نباشیم و مسئولیت و تقصیر خود را نپذیریم هیچ گاه نسبت به درمان آن اقدامی نخواهیم کرد زیرا دائماً هر تقصیر و خطایی رو از دید و چشم دیگران خواهیم دید.

در واقع همیشه همانی خواهیم بود که الان هستیم با مشکلات همیشگی  البته روز افزون که کمتر نمی شود هیچ بر میزان آن هم روز به روز افزوده می شود  و هیچ نقطه پیشرفتی در زندگیمان حاصل نخواهد شد .

با بهترین آب و هوای دنیا چه کردیم !؟

گارگین فتائی

.

 

در متون باستانی ایرانی جهان به هفت قسمت تقسیم شده که مرکز آن «خونیرس » نام دارد و ایران در این مرکز قرار دارد .

طبق این روایات در جهان ،  ایران بهترین کشور دانسته شده است .

این تعبیر چندان هم از واقعیت دور نیست و وقتی به خارج از ایران سفر می کنید این را بهتر درک می کنید .

لا اقل می توان گفت از لحاظ جغرافیایی و موقعیت آب و هوایی ایران سرزمین بسیار خوب و مناسبی است .

بر طبق تحقیقات  مورخین  ، مردمی که بعداً به ایران آمدند قبلاً در نقاط بسیار سرد زمین در نزدیکی دریاچه ارال و سیبری بودند و به امید یافتن مکان و سرزمینی مناسب برای زندگی دست به مهاجرت زدند .

اجداد ایرانیان وقتی به ایران رسیدند ایران را بهترین سرزمین از لحاظ آب و هوا برای سکونت دانستند .

وقتی شما به خارج از ایران سفر می کنید حس می کنید آب و هوا تعادل لازم را ندارد یا جایی بسیار سرد و دارای زمستانهای طولانی است و یا بسیار گرم و تابستانهای طاقت فرسا .

اکثر کشورهای اروپای مرکزی و شمالی دارای زمستانهای سرد و غروب زودرس هستند به نحوی که ساعت چهار بعد از  ظهر هوا تاریک می شود و شبهای طولانی دارند .

دربرخی از نقاط اروپا مدتها  خورشید طلوع نمی کند و اروپای مرکزی و شمال مرکزی هم که روز دارند مدتها کسی رنگ افتاب را نمی بیند .

در غرب آمریکا شما مردم را می بینید که در حالی که آستین کوتاه پوشیده اند اما کاپشن به همراه خود دارند زیرا یک موقعی از روز هوا انقدر گرم است که تمام تن و بدن انسان عرق می کند اما یک ساعت بعد هوا چنان سرد می شود که نیاز به پوشیدن کاپشن احساس می شود .

نمونه های دیگر را در مناطق استوایی می توانید ببینید که در عین گرمای زیاد باران می بارد  و هوایی کللافه کننده دارد و یا صحرای آفریقا و عربستان که اساساً فاقد زمستان به معنای واقعی خود هستند .

اجداد ایرانیان حدسشان درست بوده و بهترین سرزمین را از لحاظ آب و هوایی برای زندگی انتخاب کردند .

ایران از معدود کشورهایی است که چهار فصل سال را در آن می توانی ببینی و تمامی میوه های مربوط به فصول در آن یافت می شود .

در بسیاری از کشورها شما هیچ گاه نمی توانید به عنوان نمونه در شب یلدا انار یا هندوانه پیدا کنید و ایران از لحاظ غذلیی بسیار عنی است  .

در بسیاری از کشورها در تمام طول سال چند میوه بیشتر یافت نمی شود و همچنین به اندازه ایران دارای تنوع غذایی نیستند .

ایران هم دارای جنگل و بیابان و کویر است و هم دارای  زمین های کشاورزی و منابع آب و معادن فراوان.

حال ما با این میراث جغرافیایی گرانبها که اجدادمان برایمان به  ارث گذاشته اند چه کردیم ؟

در ممالک دیگر که هیچ کدام تعادل آب و هوایی ایران را ندارند با وجود اینکه از قطب های مهم صنعتی محسوب می شوند اما در شهرهای گوناگون و حتی شهرهای  بزرگ و پایتخت آنها شما هوای تمیز را مشاهده می کنید به نحوی که کوهها و روستاهای اطراف به خوبی نمایان هستند و این به خاطر این است که اهالی این کشورها به محیط زیست خود ارزش می دهند و سازمانهای مربوط به محیط زیست با قدرت هر چه تمام تر از هر اقدامی از سوی هر  شخصی که باعث ایجاد الودگی هوا  شود جلوگیری به عمل می آورند .

اما ما آب و هوای خود که  بهترین اب و هوای دنیاست چه کردیم !

شهرهای بزرگی مثل تهران و اهواز در برخی از مواقع سال آنچنان دودی و بخاری می شود که حتی چشم قادر  به دیدن نقاط کمی دورترنیست  و درواقع خودمان به دست خودمان داریم خودمان را خفه می کنیم یک خودکشی آگاهانه و تدریجی !

و البته همراه با هزینه های سنگین پزشکی و بیمارستان و  بیماریهای ریوی .

چرا ما هم نباید مثل دیگران مواظب آلودگی هوا باشیم و چرا باید برخی از روزهای سال تنها به خاطر آلودگی هوا  که به گفته خود مسئولین به مرز خطرناک رسیده تعطیل باشد ؟

گناه فقط آن چیزی  نیست که در کتب مقدسه صراحتاً و یا به طور  ضمنی به آنها اشاره شده ما درواقع داریم میراث اجدادمان را خراب می کنیم و از آن سوء استفاده می کنیم  .

ما در اصل داریم به آن چیزی که خداوند به صورت بکر و تمیز به ما  اهدا کرده بی احترامی می کنیم زمینی که خدا به ما هدیه داده آنقدر تمیز بوده که نیازی به پوشیئن کفش نبود اما ما آن زمین را لجن مال کردیم به کثافت کشاندیم و پدیدهء شومی ساختیم به نام آلودگی هوا

آدمها چهاردسته اند

آدمهائی که سواد دارند اما شعور ندارند

آدمهائی که شعور دارند اما سواد ندارند

آدمهائی که هم سواد دارند و هم شعور

آدمهائی که نه سواد دارند و نه شعور

متاسفانه آدمهای نوع سوم بسیار کمیاب بوده و نسلشان در حال انقراض است و روز به روز بر تعداد  دسته چهارم افزوده می شود

استفاده از اهرم های موثرتر برای ایجاد نظم

گارگین فتائی

.

هر کسی که در تهران زندگی کرده باشد زمانی که از منزل خود به هر دلیلی بیرون می آید با مواردی رو به رو می شود که دیگر برای اهالی این شهر امری عادی شده که رایج ترین آنها از این قرار است

1: پارک دوبله ماشینها در عرض خیابان

2: ورود ممنوع رفتن ماشینها و موتورها

3: بوق های پیاپی مسافرکشها که حتی از دور هم برای عابری که می خواهد از عرض خیابان رد شود و یا در پیاده رو در حال قدم زدن می باشد نیز بوق می زنند

4: ویراژ موتورها و سرعت غیر مجاز خودروها به همراه ایجاد صداهای ناهنجار از سوی رانندگان آنها به ویژه در مواقع دیرهنگام شب

5: وجود مغازه هایی نظیر سوپرمارکت ها یا بغالیها که اجناسشان نصف خیابان را گرفته و عملاً امکان عبور عابر پیاده از پیاده رو را مشکل ساخته است.

6:دعواها و ناسزاها و الفاظ رکیک مسافرکشها بر سر یک مسافر

7: تصادفات مکرر و پی در پی اعم از تصادفات سنگین یا سبک

8: ترافیک سنگین در خیابان های اصلی شهر

9: ازدحام جمعیت در مترو و اتو.بوس

حقیقت این است که دیگر وقت آن است که ما پرده را کنار زده و صراحتاً و رک حرف بزنیم .

همه ما این را می دانیم که فرهنگ رانندگی در ایران بسیار پائین است و اقدامات مراکز مربوطه و توصیه ها و نصیحت ها و مشورت ها هم در این مورد کارساز نبوده و از سوی دیگر مساله افزایش جمعیت باعث شده که نه تنها وضعیت رانندگی در تهران حل نشود بلکه بر مشکلات آن اضافه نیز گردد .

وقتی با حرف و نصیحت کاری درست نمی شود به ناچار باید متوسل به اهرم های موثرتری نظیر به کار گیری زور و افزایش مجازات شد .

در کشورهایی مثل آمریکا هم به علت بالا بودن نرخ جریمه هاست که کسی جرآت تخلف رانندگی را ندارد .

در ایران وقتی تنها پنج هزار تومان بر ترخ جریمه افزوده می شود داد و هوار همه در می آید و تازه نرخ جریمه انقدر پائین است که خیلی ها راحت و جیرینگی پول را داده و دوباره مرتکب خلاف می شوند.

اگر مثلاً عبور در یک مسیر ورود ممنوع و یا ایستادن روی خط عابر پیاده یا عبور از چراغ قرمز همانند ممالک اروپایی و آمریکایی جریمه ای معادل هزار دلار داشتند دیگر هیچ کس جرآت تخلف را نمی داشت همچنین اگر همانند غرب پلیسها نظارت بیشتری بر رانندگی کرده و وقت بیشتری را سر این کار می گذاشتند .

بالاخره باید وضع رانندگی این مملکت درست شود یا نه ؟

تا آن جایی که من یادم است یک سال – دو سال – سه سال – پنج سال – هفت سال – ده سال - پانزده سال – بیست سال پیش والی آخر وضع همین بوده است

بنابراین اعمال زور و افزایش بسیار زیاد جریمه ها موثرترین راه برای اصلاح وضع رانندگی است کما این که در آمریکا برای یک تخلف رانندگی یک راننده ناگزیر است بارها به دادگاه و محاکم قضایی مراجعه کند تا بی گناهی خود را اثبات کند و همین امر باعث می شود که راننده به این نتیجه برسد که ارتکاب یک خلاف به این همه مراجعه و رفت و آمد به دادگستری نمی ارزد

آنچه من می گویم صحیح است

گارگین فتائی

.

در این دنیای قرو قاطی ، هر کس می خواهد بگوید حق با اوست.

او ذیحق است و دیگران بی حق.

هر کس می خواهد بگوید حرف و سخنش درست و منطقی است و سخنان دیگران اشتباه و نادرست.

همه انسانها این گونه اند و هر آنچه که در آن انسانی نقش داشته باشد نظیر اجتماع انسانها ،  فرهنگ انسانها ،  قومیت و ملیت انسانها ، آئین و کیش انسانها و مهم تر از همه عقائد و افکار انسانها در همه اینها این برتری طلبی مشهود است .

هر کس سخنان و عقائد خود را معقول و حجت می داند و سخنان دیگران را بی پایه و اساس.

خود را با سواد و دیگران را بی سواد می خواند.

چه اتهامات و نسیتهای ناروایی می دهد به کسی که حرف او را تائید نمی کند.

گمان نکن این حرف تنها برای دیگران است من و تو هم این طوری هستیم.

شاید بهتر است در برابر عده ای تنها سکوت کرد نه برای آنکه حرفی برای گفتن نداری یا کوتاه می آیی بلکه این گونه هم تو راحتی و هم او.

این بحث و جدلها هیچ گاه راه به جایی نبرده است تنها حاصلش سردرد و فشار بیهوده بوده است.

اگر انسان کمی هم سواد داشته باشد دیگر واویلاست مدام سوادش را به رخ این و آن می کشد.

در این هنگام با خود می اندیشم خوش به حال کسی که هیچ نمی داند و  ادعای دانستن هم نمی کند به راستی که با چنین فردی بودن آسایش بیشتری دارد تا با یک عالم نما.

 

 

 

 

انسان معیار همه چیز!!!!!!!!!!!!!!

گارگین فائی

 

چند روز پیش یکی از اعضاء یک صفحه گروهی از من دعوت کرد تا توی گروهشون عضو بشم و البته بر این اساس که دیده بود تحقیقاتی انجام دادم و اونو توی اینترنت ارائه دا د ه ام.

خلاصه دو سه روزی عضو شدم و مطللب گذاشتم تا اینکه سر یک قضیه تحقیقاتی و تاریخی  با یکی از اعضاء بحثمون شد و البته هر چی می گقتم طرف  کوتاه نمی اومد و حرف خودش رو می زد تا اینکه من کوتاه اومدم و گویا خودش هم دلش می خواست ثابت کنه که من کم اوردم.

البته این امر چندان مهم تر از چیزی نبود که الان می خوام بگم

یه دو روزی از اون گروه اومدم بیرون چون واقعاً حس می کنم عضویت در این جور گروهها وقت گیره و مدام کامنت میزارن و جریان رو کش و قوس میدن و تو رو وادار به پاسخ گویی می کنند و چون معمولا و در اکثر اوقات اگر اختلافی باشد از جوابهایی که بهشون میدی قانع نمیشند مدام موضوع رو طول و تفصیل میدن و کلا اعصاب فولادی برای حضور در اونها لازمه.

در اصولی که برای ورود به این گروه نوشته شده بکی از این اصول اینه که به عقائد و ادیان احترام بگزارید

یکی از اعضاء گروه مطلبی در مورد کتاب مقدس نوشته بود که بر می گشت به حضرت سلیمان و تقسیم حکومت در زمان وی به دو قسمت یهودا و اسرائیل.

یکی دیگر از خواننده ها پس از بحث و جدلهای فراوان سر انجام ماهیت اصلی خودش رو نشون داد .

ایشون گفت تمام  بخش های کتاب مقدس چیزی جز افسانه و داستان نیست.

دقت کنید وقتی این حرف رو می زنه یعنی خیلی از قسمتهای قرآن رو هم داره بهش اتهام افسانه بودن می زنه چون خیلی از قسمتهای کتاب مقدس و قران علیرغم اختلافات با هم شباهت های زیادی دارند.

این امر باعث شد که من به عنوان یکی از اعضاء تازه وارد گروه با احترام ازدوستان درخواست کنم که به عقائد و ادیان همدیگر احترام بزارند

این حرف من نه تنها کارساز نشد بلکه ینا را هر جه بیشتر بر مخاالفت و ضدیت با من گذاشتند .

من گفتم گمان نکنید در غرب این مخالفین مذهب هستند که حرف اول رو می زنند اونجا هم افرادی هستند با اعتقادات دینی و توی امریکا شاید باورتون نشه اگه بگم سر هر کوچه و خیابونی یک کیسا هست و مردم چقدر اعتقاد قلبی عمیقی به خداوند دارند و همین طور به انجیل و مسیح.

حتی وقتی کشیش موعظه می کنه تعداد اعضاء حاضر در جلسه تا هفت هزار نفر هم می رسه.

این جناب ماتریالیست فرمودند که همین کلیسا و مذهب بوده که به رهبری آمریکا به استعمار ممالک جهان سوم پرداخته و خون مردم رو تو شیشه کردند.

جالبه مثلا من که به کلیسا میرم و خیلیهای دیگه که وارد کلیسا میشند از دید ایشون استعمار گرن و کشیش یدبختی که  حقوق ناچیزی می گیره و تمام امیدش به صندوق اعاناتی است که مبلغ ناچیزی توش جمع شده که اون هم به میل و خواست حاضرین انداخته شده خون مردم دنیا رو تو شیشه کرده!

این هم استدلال مسخره و صد من یه غاز ایشون که مبتنی بر مکتب پوچ و بی اساس ماتریالسیسم دیالکتیک و یا همون کمونیسم بود

کمونیسمی که در هفتاد سال دوران حاکمیتش چه بلاهایی بر سر بلوک شرق و  مردم آورد و چه تسویه های خونین و محاکمات ناعادلانه که صورت نگرفت.

یکی از خواننده های دیگر علم رو طبق معمول عَلَم میکنه و معتقده که معتقدان به دین آدمهای غیر علمی هستند و اینکه الان متعصبین دینی مثل داعش هستند که قتل عام می کنند نه غیر مذهبیون

اینها همشون با کت و شلوار و کراوت بسته و البته دهانشان هم پر است از ناسزاها و فحش و توهینها به اصول و مبانی اساسی ادیان و این دهان گشادشون رو عین فاضلاب باز کرده و هر چه لایق خودشونه نثار دین و خدا و ایمان روحانی می کنند.

حال سوال اینجاست که این داعش رو چه کسی تجهیز کرده

مگه نه اینه که این سلاحها متعلق به کارخانجات بزرگ اسلحه سازی است که بر اساس علم بنا شده اند.

مدام اینو میگند که مذهبیون می کشند و سر می برند و قتل عام می کنند اما خود غافل از اینند که بمبهای میکروبی ، شیمیایی و نوترونی وفسفری و هسته ای حاصل تحقیقات فیزیکدانها هست و فدرت تخریبی اونها اصلا قابل مقایسه با آنچه مذهبیون انجام دادند نیست.

یکی دیگه از اعضاء می گه گارگین مهربون و خوبه و البته این از انسانیته نه از اعتقادش

این به این معنی است که ملاک این گروه اعتقاد به انسان محوری یا اومانیسم هست یعنی اعتقاد بر اینکه انسان ملاک همه چیز است و هر چه بالاتر از انسان باشد مورد پذیرش نیست و از جمله خدا و مابعدالطبیعه و در واقع انسان ملاک خود و اعمالش است.

اگر خدا از زندگی و اندیشه انسان برداشته شود دیگر چه چیزی خواهد ماند؟

خداوند مظهر نیکویی و عشق است و حتی بدی خداوند هم جلوه ای از نیکی است همیشه خداوند یاور و کمک کننده و امید دهنده و تسکین دهنده دلها بود اما آیا انسان برای انسان دیگر می تواند چنین باشد

انسانیت واقعا به چه معنایی است

اگر انسانیت به معنی داشتن ذات انسانی است علاوه بر اینکه این ذات بارقه ای از ذات الهی است در عوض انسان دارای ذات پلید و خون خوار و جنایت کار و شهوت ران و حسود و طماع و کلاه بردار هم هست و این قانون و حاکمیت شدید اونه که جلوی خیلی از کارهایی رو که انسان می تونست انجام بده و نداده گرفته است .

در  آمریکا پره از اماکن خیریه مثل گود دی ها  و گود لاکها که مجانا به مردم بی پناه غذا و حتی مکان برای خواب میدن اما این موسسات خیریه رئیس روسا و اصل کاری همگی اونها پیرو یک دین خاص هستند.

همین یهودیها که انقدر میگند توی امریکا نفوذ دارند کلی مکان خیریه هم دارند ،  کلیسا و مسیحیت که بیش از هر نهاد دیگری به کمک ضعفا می پردازد و همچنین نهادهای مربوط به سایر مذاهب.

شما بنیاد خیریه ای که مبتنی بر اعتقاد دینی نبوده و انسانی و غیر دینی باشد پیدا نخواهید کرد چون انسان تنها به فکر خویش است و اگر هم مثلا چیزی رو مجانی به کسی بده مطمئن باشید به منطور تبلیغ جنس و کالای خودشه تا از این طریق بیشتر بتونه مشتری جذب کنه یعنی به فکر کاسبی و سودجویی و پر کردن جبب خود است.

یکی دیگر از خواننده ها با کمال بی نزاکتی ورداشت گفت دلم برای این مذهبیون می سوزه که در اشتباه گرفتارند

از کجا معلوم تو در اشتباه نباشی

من چند سال پیش با انواع گرفتاریهای روحی و مادی مواجه بودم و سعی کردم بیشتر به کلیسا رفته و عمیق تر به خدا و دین بپردازم و البته هیچ چیز حتی دارو و دکتر هم نتونست اون روحیه ای رو که حتی خراب تر از زمان حال بود رو به اندازه نزدیکی به خدا و مذهب و کلیسا بهم برگردونه .

الان هم حس می کنم چند روزی چون زیاد به فکر خدا و مسیح نبودم تبعا پاکی از درونم رخت بسته و روح الفدس رفته و جاش رو زباله دونی پر کرده و دوباره باید از طریق نردیکی به خدا ضد عفونی بشه.

من خیلی خوش حالم از اینکه اعتقاد به کتاب مقدس و مسیح و مخصوصا خدا دارم که درلحظات مختلف  او بوده که به داد من رسیده نه انسان.

من افتخار می کنم که استادم مسیح و خالقم خداست و منبع زندگیم کتاب مقدس است شما ملحدین و بی خدایان هر کاری بکنید خودتون رو پاره کنید و جر بدید و یا مرتب اصل و استدلال و برهان و اندیشه و مکتب بیارید من دست از اعتقاد خود برنخواهم داشت پس بیخودی تلاش نکنید که در مورد من به بن بست خواهید رسید.

بدبخت تویی که خدا رو هم نداری و چیزی هم نداری جاش بزاری

اینها تنها کاری که می کنند مخالفته و مخالفت و باز هم مخالفت و هر جوابی و هر حرفی می زنی باز ساز خودشون رو می زنند انگار مخشون رو با گچ پر کردند که مدام چاشنی علم رو به رخ ادم می کشند والبته روش شک اینها که همون شک دکارتی به همه چیزه باعث شده خودشون هم ندونند به چی دارن استناد می کنند چون در نهایت به خودشون هم شک می کنند .

این گروهها نه تنها هیچ سودی برای آدم ندارند بلکه بدتر باعث ایجاد شک و تزلزل در یقین و اعتقادات و باورهای آدم می شوند و مدتها وقت لازم است تا این شکها به یقین تبدیل شوند و این با اون چیزی که من دنبالشم یعنی رسیدن به آرامش روحی کاملا در تضاده.

 وقتی کار به مخالفتهای بیشتر کشید من سوال کردم آیا شما مخالف  احترام به ادیان هستید یا نه

یه نفر گفت دین من میگه تو کافر و نجسی من چرا نباید باهاش مخالفت کنم

من گفتم من منظورم افراد معتدل در دینه نه متعصب

ایشون گفت اعتدال دینی نداریم یا شخص کاملا دینیه یا نیست و این یکی از اشتباهات این ادمه چون این ادیان نیستند  که ملاک اعتدال رو تعیین می کنند بلکه این تفسیر انسانها از آیات یک کتاب مقدسه که هم می تونه سازنده باشه و هم مخرب.

بعد یکی از خوانندگان گفت یعنی چی احترام به عقیده مثلا اگه کسی سنگ بپرسته من باید قبول کنم؟

خلاصه موضوع رو عوض کردند

من گقتم منظورم احترام به ادیان رایجی هست که در قانون اساسی بهش اشاره شده و همچنین در اعلامیه جهانی حقوق بشر و اعلامیه حقوق و شهروند صراحتا احترام به عقیده و لزوم اون ذکر شده

اما فایده این حرفها چیه وقتی اینها به هیچ قیمتی حاضر به پذیرش حرف دیگران حتی به صورت یک توصیه دوستانه نبوده و همیشه و همواره بدترین تهمت ها و نسبتها رو به مذهبیون زده اند شاید اگر قدرتش رو داشتند بلایی سر خداباوران می آوردند که داعش در مقابلشون روسفید میشد!