تکاپو TAKAPU

ارائه مطالب گوناگون در زمینه های مختلف

تکاپو TAKAPU

ارائه مطالب گوناگون در زمینه های مختلف

داعش و دایناسورها

گارگین فتائی

 

.

گفته میشه که طبق حدسیات دیرینه شناسان ، علت انقراض  دایناسورها این بوده که اونها اول هر چی که دم دستشون بوده رو می خوردند و چون جثه عظیمی داشتند نیاز بیشتری به غذا داشتند اما وقتی دیگه چیزی برای خوردن نموند شروخ کردند به خوردن همدیگه تا اینکه نسلشون منقرض شد.

همه شما گروه تروریستی داعش رو می شناسید این روزها دیگه روز و ساعتی نیست که خبری از این گروه در رسانه ها مخابره  نشه .

تمام دنیا از دست این گروه عاصی شده اند از دولتها و غرب و غیر مسلمانان گرفته تا مسلمانان و شیعیان و حتی خود سنیها .

البته این گروه خیلی راحت و انگار که داره سر یه گوسفند رو می بره سر آدمها رو از بدنشون جدا می کنه و در این بین فرقی براش نداره که طرف مسلمونه یا نیست و محض تنوع هر دفعه هم به گونه متفاوتی می کشه یه بار از طریق تیرباران و یا بار با بریدن سر و بار دیگه با آتش زدن.

چند روزیه  که این خبر رو می شنویم که داعشیها مدتیه به جون هم افتاند و دارن عین گرگ  زخمی و گرسنه همدیگر و تیکه ÷اره می کنند  وقتی این خبر رو شنیدم یاد انقراض دیاناسورها افتادم  گویا همین بلا داره سر داعش میاد

 

.

جان جهادی

 

 

جان جهادی (به انگلیسی: Jihadi John) همچنین ملقب به جلاد داعش، عنوانی است که رسانه‌ها به یکی از اعضای گروه دولت اسلامی (داعش سابق) داده‌اند. این شخص در تعدادی از ویدیوهای گردن‌زدن که توسط این گروه منتشر شده، ظاهر می‌شود. عنوان جان جهادی توسط عده‌ای از گروگان‌های آزادشده به این شخص داده شده که ادعا کرده‌اند او مسئول یک ریزیگان (سلول) تروریستی بوده است و وظیفهٔ برقراری ارتباط با خانواده‌های گروگان‌های خارجی را بر عهده داشته است

 

 

قربانیان

جیمز فولی (روزنامه‌نگار)

استیون ساتلوف

دیوید هاینس

در ۱۳ سپتامبر ۲۰۱۴، ویدیویی خطاب به نخست‌وزیر انگلیس دیوید کامرون منتشر شد که در آن اعدام و گردن‌زدن دیوید هاینس (به انگلیسی: David Haines)، مددکار اهل بریتانیا توسط جان جهادی را نشان می‌داد

آلن هنینگ

در ۳ اکتبر ۲۰۱۴، ویدویی توسط دولت اسلامی منتشر شد که در آن سر بریدن آلن هنینگ (به انگلیسی: Alan Henning)، مددکار انگلیسی را نشان می‌داد. هنینگ که یک راننده تاکسی اهل Salford, Greater Manchester بود، در ۲۷ دسامبر ۲۰۱۳ در منطقه Ad Dana که توسط دولت اسلامی اداره می‌شد، ربوده شد.[۴][۵]

 

.

منابع

«شناسایی هویت «جان جهادی»، جلاد داعش». روزنامه اعتماد، ش. ۳۰۶۹ (۵ مهر ۱۳۹۳): ۶.

. «'جلاد داعش' شناسایی شد». بی‌بی‌سی فارسی، ۴ مهر ۱۳۹۳. بازبینی‌شده در ۵ مهر ۱۳۹۳.

ا ↑ "ISIS executes British aid worker David Haines; Cameron vows justice". CNN. Retrieved 13 September 2014.

↑ "BBC News - World reacts to IS video showing apparent killing of Alan Henning". BBC News. Retrieved 4 October 2014.

Wikipedia contributors. Jihadi John. Wikipedia, The Free Encyclopedia. September 22, 2014, 17:55 UTC. Available at: http://en.wikipedia.org/w/index.php?title=Jihadi_John&oldid=626652984. Accessed

September 22, 2014

خیرخواهی یا دخالت!؟

گاریگن فتائی

.

در بین مردم و روابط اجتماعی اونها در ایران همواره نوعی مداخله در امور شخصی و حتی خصوصی ترین مسائل احساس می شه.

این دخالت ها می تونه با منشاهای مختلف و با اهداف متفاوت باشه و البته خیلی از موارد این دخالت ها تحت عنوان خیر خواهی مطرح میشه اما در اصل با مفهوم اون با سودجوئی اشتباه میشه.

علتهای این دخالتها می تونه یکی از موارد زیر باشه

1: در سریال همه چیز آنجاست ما نمونه هائی از این نوع خیر خواهیها رو می بینیم

فرانک دوست سحر از موقعیتی که برای سحر در خصوص دادن شهادت در دادگاه ایجاد شده تا مهدی فرهمند تبرئه شود سوء استفاده کرده و این موقعیت رو تبدیل به وسیله گرفتن باج و حق الاسکوت از فانی برای تامین کسری پول دوستش سحراستفاده کرده و اونو تشویق به این کارها می کنه.

البته این امر ممکنه نفعی برای فرانک نداشته باشه اما مثلا می خواد به صلاح دوستش عمل کنه اما به بهانه بدبخت کردن دیگران و البته در اینجا هم سودجوئی با خیرخواهی قاطی شده

مورد دیگر در همین سریال خواهر نازنین است که از وضعیتی که برای خواستگار خواهرش یعنی مهران فرهمند ایجاد شده استفاده کرده و به خیال خودش می خواد برای خواهرش کار خوب انجام بده و کاری می کنه که شخص دیگری برای خواستگاری پا پیش بزاره اون هم بدون اطلاع نازنین و طوری بشه که نازنین در برابر یک عمل انجام شده قرار بگیره.

2: این دخالتها گاهی بر اثر بی کاری و کنج کاوی فضولانه است  به عنوان نمونه

من با یکی از دوستانم که مدت زیادی بود ندیده بودمش با ماشینش داشتیم از محل خارج می شدیم دوستم گه گاهی سیگار می کشه و فراموش کرده بود از خونه کبریت و فندک بیاره ، مرد مسنی سر کوچه یاستاده بود دوستم بهش گفت عموجان کبریت داری اون هم گفت دارم و بهش داد بعد به دوستم گقت پس این دوست کناریت چرا سیگار نمی کشه؟

دوستم چیزی نگفت اما اون که مدت بیست سال خارج از ایران زندگی کرده بود بهم گقت میبینی  توی خصوصی ترین مسائل آدم فرو میرن!

3: گاهی این دخالت ها به خاطر نوعی رقابته یعنی طرف از طریق این دخالت ها و بدنام کردن طرف مقابل می خواد نفعی ببره یکی از بهترین نمونه های این امر زمانیه که شخصی به خواستگاری دختری میره و در همان زمان زنی هم آن دختر رو برای پسرش در نظر گرفته  اون زنه پیش دختره تا می تونه از خواستگار اولی بد می گه و اخرش هم میگه به خیر و صلاحش عمل کرده و اگه با اون پسره ازدواج کنه بدبخت میشه اما در نهایت پسر خودشو می خواد غالب کنه

البته حسادت و کینه هم در این امر نقش داره مثلا کسی کارش طوریه که زودتر به خونه میاد و یه نفر دیر وقت و اونی که دیر وقت میاد مدام اولی رو با حرفهاش خطاب قرار میده که راحت میره و میاد و زحمتی نمی کشه و پولش هم قلپی میاد دستش اما من باید از صبح تا شب سگدو بزنم.

4: از عوامل دیگر دخالت های مکرر این می تونه باشه که خونه ها نزدیک به هم و تو در تو هستند به نحوی که همسایه ها از جیک و بک همدیگه باخبرند و وقتی میزان بی کاری و علافی هم در میان در و همسایه زیاد باشه که دیگه واویلاست.

5: معمولا در جوامع کوچک تر در داخل جوامع بزرگ تر این اطلاع  و شناخت از هم بیشتره و البته این امر یعنی شناخت از هم نیز در موارد مختلفی با فضولی و دخالت اشتباه میشه مثلا در جوامع اقلیت های دینی در ایران تبعا چون کوچیک هستن بهتر و بیشتر همدیگر رو می شناسند چنانکه در بین  اعضاء یک روستای کوچک هم این طوریه اما این شناخت برخی اوقات زننده میشه مثلا زمانی که می فهمند فلانی چند روز در هفته میره سر کار و چند روز توی خونه است و یا ماهی چقدر در میاره و کجا کار می کنه و چی می پوشه و نظایر اون و متاسفانه در ابن گونه جوامع اعضائ اون خیلی راحت به چشم میان.

6: گاهی اوقات عرف جامعه متاسفانه این حق رو به افرادش میده که در مورد افراد تصمیم بگیرند مثلا در ایران یک دختر استقلال عمل کاملی نداره ومرتب از سوی افراد جامعه زیر نظره ، این وضع در خصوص پسران جوانی که وقت کار کردنشون رسیده و بیکارند و یا هنوز مجردند هم نمایان هست.

7: موردی هم هست که می توان گقت تقابل بین انتخاب فردی و انتخاب اجتماعی است یعنی معمولا عرف جامعه روش هائی رو تعیین می کنه و دوست داره هر کسی مطابق اون روشها جلو بره مثلا در یک محیط کارگری یک پسر باید شغل پدرش رو ادامه بده و   صبح سر کار بره و شب به خونه برگرده و خودش زحمت بکشه نون در بیاره در غیر این صورت اگه این کارها روانجام نده آدم حسابش نمی کنند حتی بهش سلام نمیدن و وقتی از کنارش رد میشند مورد تف و لعن وفحشش قرار میدن و هیچ دختری هم بهش جواب مثبت نمیده و این شخص مبشه انگشت نمای مردم چرا که نمی خواد به خواست و عرف جامعه عمل کنه و همین امر باعث بدبختی و فلاکت روحی برای وی میشه.

این مساله باعث میشه کسانی که دوست ندارن همرنگ جماعت بشند و می خوان خودشون تعیین کننده سرنوشت خودشون باشند نه اونچه که جامعه و عرف محل بهشون دیکته می کنه لذا معمولا به نقاطی مهاجرت می کنند که احساس کنند اونجا می تونند خودشون باشند و استعدادهای فردیشون رو اون طوری که دوست دارند و دلشون می خواد بارور و شکوفا سازند .

متاسفانه در ایران موارد هفت گانه فوق تحت بهانه های مختلف و به عنوان خیر خواهی  باعث شده که تمام حرکات و رفتار هر کسی به شدت از طرف عرف جامعه زیر نظر گرفته بشه

خود ساختگی

گارگین فتائی

 

ما هیچ وقت از تجارب دیگران در زندگیشان و درس گرفتن  از آنها بی بهره نیستیم .

ما در اطراف خود با افرادی رو به رو می شویم که در ظاهر افرادی معمولی با یک زندگی عادی بوده اند اما وقتی خوب به عمق زندگیشان فرو می رویم درمی یابیم که چیزهای فراوانی می توان از همین زندگیهای به ظاهر عادی آموخت

متاسفانه از رفتارهای بد و ناپسندی که بویژه در دو دههء اخیر در بین ما رایج شده است کم اعتبار جلوه دادن حرفها و کارهای طرف دیگر است . این نگاه کردن دیگران از بالا بویژه اگر ما خرده سوادی بیشتر نسبت به بقیه داشته باشیم دیگر سر به فلک می کشد .

امروز یکی آز اشناهابمان به خانهء ما آمد البته از آن آشناهایی که کم اتفاق می افتد که به خانهء هم برویم یعنی آشنای نسبتاً دور.

شغل وی رانندگی کامیون و تریلی و ماشین الات سنگین در جاده ها بود و خودتان فکرش را بکنید که چقدر حوادث تلخ و شیرین گوناگونی در زندگی وی اتفاق افتاده و تا چه میزان حرف برای گفتن دارد .

اما نکته مهم دیگری در وی مشاهده کردم که از شغل وی بسیار بااهمیت تر است .

 وی هم راننده جاده های داخلی و هم جاده های خارج از کشور بوده است .

او هم  از جاده های هموار و ناهموار ایران گذشته و هم نصف اروپا را طی کرده است .

او الان دیگر کار نمی کند و درواقع بازنشسته شده است  اما در طی مدتی که تصدی به این شغل را به عهده داشت سه بار ماشین خود را چپ کرده است . فکرش را بکنید در هنگام سرمای زمستان و حاده ء باریک و صعب العبور و مهم تر از در همه خارج از ایران و کسی که سواد خواندن و نوشتن را به زحمت دارد چه برسه به مکالمه با زبان انگلیسی و یا به زبان کشوری که در آنجا رانندگی می کند و در این موقع ماشینش را هم چپ کند .

او می گوید دو بار از این سه بار ماشینش در خارج از ایران چپ کرده و با چه مکافات و سختیها و بدبختیهایی رو به رو شده و حتی شده که ساعتها  گریه کرده است .

اما این مرد از مقاومت نیاستاد و در جا نزد و با اعمال و تلاشهای مضاعف و زیاد و رنج بسیار توانست از آن مخمسه جان سالم به در برده و راه حل مناسبی برای ماشینش و بردن آن به ایران پیدا کند .

من به این کار او می گویم " خودساختگی "

این که در جا نزده و خود تنها و بدون کمک از کسی و یا توقع و چشمداشت کمک از کسی و تنها و تنها به یاری خداوند توانست بر مشکلات فائق آید.

در زندگی مشکلات و بلاها و مصیبت های مشقت بار و تلخی گریبان گیر انسان می گردد اما همین حوادث تلخ ، انسان را تبدیل به فولاد اب دیده می سازد

.

 

 

حاکم رد و قبول

گارگین فتائی

.

آدم توی زندگیش چیزهای مختلفی می خواد و برای رسیدن به اونها تلاش می کنه و البته نقش خداوند هم در رسیدن به آنچه که انسان در پی اون هست قابل انکار نیست.

من خودم خداباور هستم و می دونم که اکثر خواننده های این وبلاگ هم از هر دین و مرامی که باشند لا اقل خدا رو قبول دارند .

ما برای رسیدن به اهداف خود که البته منظور در اینجا اهداف مشروع و در حد معقولی هست ضمن تلاشمون دست به دامن خدا هم میشبم و برای جلب رضایت وی کارهای مختلفی انجام میدیم از نذر کردن و قربانی گرفته تا دعای مداوم  و یا انداختن پول به صندوق صدقات و کمک به فقرا و غیره .

انصافاً خدا  هم تعدادی از خواسته هامون رو برآورده می کنه به گونه ای که وقتی روند رسیدن به اون خواسته رو مرور می کنیم احساس می کنیم تنها با تلاش خودمون و بدون کمک خداوند امکان نداشت به اون هدف خودمون برسیم و این امر از طریق حوادثی که بدون دخالت ما و در جهت نیل به اهدافمون رخ میده حس می کنیم و همیشه هم ممنون و سپاس گزار خداوند متعال هستیم.

اما همه ما اهدافی داریم که گر چه اهدافی طبیعی و مشروعه اما بهش نمی رسیم البته تلاش زیادی در این راه می کنیم و مثل بقیه اهدافی که بهش رسیدیم خدا رو هم فراموش نمی کنیم و هر روز در دعاهامون از وی اون هدف و رسیدن به اونو خواستاریم و می دونیم هدف ما هدف نادرست و یا نامعقولی نیست.

با این وجود مثال اهدافی که به اونها نایل شدیم به این اهدافمون نایل نمی شویم و در این صورته که با انواع جوابها یی نظایر موارد زیر رو به رو میشیم

شاید مصلحت نبوده

شاید هنوز وقتش نرسیده

شاید می خواد چیر بهتری بهت بده

شاید موانعی در کارت هست

شاید می خواد تو رو امتحان کنه

همه این موارد می تونه درست باشه یا نباشه چرا که ما خودمون هم در مواجهه با این جوابها با کلمه شاید در ابتدای همه اینها برخورد می کنیم .

واقعیتش اینه که به قول سعدی خداوند حاکم رد و قبوله و انسان رو بر اساس حاکمیت خودش به اهدافی که خودش در نطر داره می رسونه و اگه نخواست نمی رسونه

 

مالک ملک وجود حاکم رد و قبول

هر چه کند جور نیست ور تو بنالی جفاست

.

به هر حال باید بپذیریم که برخی از ارزوها دست نیافتنی هستند حالا هر چقدر هم که تلاش کنیم مثلاً کسی که پاش به هر دلیلی قطع شده هرکاری هم بکنه براش دوباره پا سبز نمیشه و این واقعیت تلخیه که چاره ای جز این نداریم که باهاش بسازیم

این تجربه شخصی خود من در رسییدن به اهداف خودم در زندگانی است و وقتی به این جواب رسیدم که متوجه شدم خداوند منو به برخی چیزهائی که می خوام راحت رسونده ولی به برخی از چیزهای دیگر هر چقدر هم تلاش و سعی می کنم و دعا می خونم نمی رسونه و البته من باز هم شاکر و سپاس گزار وی هستم اما تبعا کسی که به اهدافی که در نظر داره و برای اون در طول زندگیش برنامه ریزی کرده و مدتها سعی و تلاش کرده نمی رسه  خوب براش گلایه و شکایت می مونه و من چون خدا رو دوست خودم می دونم و باهاش هیچ نوع رو در وایسی  وپنهان کاری ندارم باهاش درد دل می کنم و گلایه از اینکه چرا به اهدافی که واقعا اهدافی معقول و طبیعی هست و هیچ اشکال و ایرادی در هیچ زمینه ای نداره نه تنها منو بلکه خیلیها رو نمی رسونه؟

البته این حرف من به معنی این نیست که من از خداباوری بریدم و به خداناباوری رسیدم چرا که اگه خداباوران چند  ایراد داشته باشند در عوض خداناباوران هزازان ایراد دارند و من  اینو وقتی باهاشون داشتم بحث می کردم فهمیدم

چند نکته

گارگین فتائی

 

 

نکته اول

خط قرمز خداباوران

ما خداباوران ممکنه در مسائل مختلفی با هم اختلاف داشته باشیم حتی اختلافات اساسی نظیر اختلاف در اصول بینادین ادیان و پیروان اون با هم و با با طرز کار یک روحانی و یا یک گروه دینی و یا یک تعلیم خاص دینی مخالف باشیم و از دید ما درست نباشه اما همه ما خداباوران در ورای این اختلافات ، همگی یک خط قرمز داریم که عبور از اون خط رو روا نمی دونیم.

ما خداباوران هم همانند خیلیها ممکنه در مورد خیلی چیزها شوخی بکنیم و یا از ادبیات طنز گونه استفاده کنیم و یا با زبان کنایه سخن بگوئیم اما همان گونه که گفتم تنها یک امره که همگی ما اونو خط قرمز خدومون می دونیم که نه عبور از اون رو روا می دونیم و نه توهین و بد گوئی از اون و نه انکار اون رو و آن چیزی نیست جز وجود مطلق خداوند.

 

 

 

نکته دوم

دلسردی روحانی

پیروان ادیان مختلف ممکنه دل خوشی از برخی چیزها در دین و آئین خودشون نداشته باشند.

مثلا احساس کنند که مکان عبادتی که به آنجا می روند چندان هم افراد اونجاها به معنویانت اهمیت نمیدن و یا احساس کند که روش اداره اونجا از سوی روحانی و گرداننده آن درست نیست و یا تعلیمی ارائه میشه که از دید وی غلطه و یا برخوردی رو مشاهده کنه که نوعی احساس بیزاری و بدبینی از اون محیط برای وی ایجاد میشه .

قطعا همه ما دچار این موارد شدیم و حتی خیلی وقتها با برخورد خشک و بدون محبت و نگاههای سرد مواجه شدیم .

مساله اینه که این مسائل نباید ما رو از خوندن کتاب مقدسی که بهش ایمان داریم و بخصوص اعتقاد به خداوند سست و ناامید کنه برای همین ما نباید این مسائل رو که از طرف انسان و جامعه صورت می گیرد به خدا و ائین وی ربط بدیم و همواره باید بین این دو تمایز قائل بشیم می دونم کار سختیه اما بهترین راهش اینه که ما کتاب مقدس خودمان رو خوانده و عبادات و دعاهایمان را در مورد خداوند انجام دهیم حالا اگه در آن عبادتگاه نتونسیتم در خانه یا هر مکان دیگری زیرا تمامی زمین و جهان هستی از ان خداونده و خدا در آن حضور داره.

 

 

 

نکتعه سوم

بحث های بیهوده

متاسفانه این اواخر صفحات شبکه های اجتماعی پر شده از انواع بحث و جدلها در مورد مسائل مختلف که نتیجه ای جز دعوا و فحش و وبد و بیراه و کینه به دل گرفتن از هم نداره

این بحثها اعم از بحثهای سیاسی و قومیتی وفلسفی و دینی هستند.

یکی از این نوع بحثها بحثهای گسنرده ای هست که خداناباوران در شبکه های اجتماعی به راه انداخته اند و البته چاشنی کارشون هم کتاب ها و نظرات معروف دانشمندان و فلاسفه هست.

نکته مهم اینه که احساس میشه این افراد از سوی جریان خاصی هم هدایت معنوی و هم حمایت مالی میشند چون در غیر این صورت تمام وقتشون رو نمی تونستند پشت کامیپیوتر بگذرونند این نشون میده که کار یک عده اینه و برای این امر پول می گیرند حالا از کجا معلوم نیست.

روش و روال کارشون هم اینه که اول ماهیت خودشون رو اشکار نمی کنند و چند تا جمله خوب و قشنگ یا از خودشون ویا از افراد معروف میزارن و بعد کم کم وارد عمل میشند و برای اینکه حرفهاشون حالت مستند داشته باشه مرتباً  برای حرفشون فلان گفته در فلان کتاب نویسنده یا دانشمند معروف رو مثال می زنند.

اینها تنها دو وسیله قوی دارن یکی اینکه ار نارضایتی مردم بر اثر برخوردهای دینی در جامعه استفاده کرده و دیگر اینکه ناکامیهای اشخاص به دلائل مختلف رو به خدا ربط داده و می خوان از این طریق کینه از خداوند رو در دل خداباوران راه بدند

من یادمه یکی از این افراد در یکی از شبکه های ماهواره ای داشت مصاحبه می کرد و می گفت که چی شده که خدا ناباور شده گفت

ده ساله بودم که خدا رو گذاشتم کنار

من کلی خندیدم

در سن ده سالگی یه ادم خدا رو هم خوب نمیشناسه چه برسه به اینکه اونو کنار هم بزاره اون هم در بچگی و بدون رسیدن به سن بلوغ و قدرت کافی برای تمیز خوب و بد

دشمنی اینها با خداوند رو من وقتی احساس کردم که با یکیشون داشتم بحث می کردم و بهش می گفتم در غرب هم اعتقاد بر حذف مذهب نیست بلکه اعتقاد بر جدائی دین از سیاسته و غیر مذهبی بودن با ضد مذهبی بودن فرق داره و این آدم گقت که مذهب از اساس ، فکر آدم رو از پیشرفت وا می داره و خدا یک مفهوم موهومی بیش نیست که باید کنار گذاشته شود.

یعنی اینها معتقد به جدائی دین از دولت نیستند بلکه کلا معتقد به حذف نهادی به نام دین و تفکری به نام خداباوری از عرصه جامعه هستند.

بحث با این افراد هیچ سودی نداره چون شما هر چقدر هم که باهاشون بحث کنید میگند قانع نشدند و شما سطحی حرف می زنی و کتابی که بهش استناد کردی از اساس به این دلیل و ان دالیل ایراد و جای تردید دارد

البته اینو بگم که این روش یحث که همون مجادله است مدتهاست که دیگه مطرود شده چون جوابی نمیده و حقیقتی رو آشکار نمی کنه و بدتر باعث موضع گیری و زیر سوال رفتن بی طرفی می گردد.

ما خداباوران کاملا به این امر اعتقاد داریم که کتاب خدا و خداوند بالاتر از هر چیزی است حتی اگر قوی ترین دلائل در رد آنها ارائه شود زیرا خدا بالاتر از هر دلیل و منطقی است و دلیل و منطق نمی تونه در برابر خدا بیاسته بلکه برای رد و مقابله با خدا کسی هم طراز وی لازم است که چنین کسی که  هم طراز وی باشد اما با او دشمنی کند نبوده و نخواهد بود شیطان هم به پای او نمی رسد.

بنابراین بهتره کلا از بحث با این افراد  دوری کنید تا هم باعث خرد شدن اعصابتان نگردد و هم ایماتنان را سست نکنند اینها خود که ایمانی ندارند بنابراین هیچ ابایی از بی ایمان کردن شما نخواهند داشت.

 

 

 

نکته چهارم

داعش،  قتل عام کردها یاد اور نسل کشی ارامنه

نیازی به این امر نیست که بگم گروه تکفیری داعش چه جنایاتی نسبت به اقلیتها ها و بخصوص کردها اعم از کردهای غیرمسلمان یا ایزدی و کردهای مسلمان کرده و البته کردها چه مرد و چه زن مقاومت جانانه ای کردند.

اما هر کشوری بر حسب منافع خودش نمی خواد اون طوری که باید و شاید وارد عمل بشه در واقع کردستان همواره بین چند کشور تقسیم شده و کردها برای احقاق حقوق خود و برابر بودن با سایر شهروندان و حق آزادی در تعیین سرنوشتشان همواره مورد مخاصمه و تهدید این دولتها بودن که یکی از بارزترین نمونه آن ترکیه است که میلیونها کرد در آن ساکنند اما هنوز به خیلی از حقوق حقه خود نرسیده اند و تبعا کردها در برابر این امر مبارزه می کنند و ترکیه هم نمی خواد با کمک به اونها زمینه تقویت اونها رو که دشمن خودش می دونه فراهم کنه.

نیروهای اعتلاف به برهبری آمریکا هم که تنها اقدام هوائی می کنند چون اقدام زمینی برابر میشه با خسارتهای و ضربات عظیم بر پیکره اقتصاد غرب و امریکا و همون بلائی سر غرب و امریکا میاد که در زمان حمله بوش به عراق اومد.

سازمان ملل هم تنها به دادن بیانیه اکتفا کرده.

این وضع یسیار شییه یه دوران قتل عام ارامنه توسط عثمانی است که تمامی کشورها بر جسب منافع خودشان در این امر دخالت نکردن و این امر با سکوت برگزار شد اما دردناکتر اینه که اون زمان وسائل ارتباطی مثل اینترنت و فیلم و دوربین و موبایل نبود الان که این وسائل پیشرفت کرده باز دید دنیا نسیت به منافع ملی و عدم تمایل به اندیشیدن در سطح جهانی و انسانی همانند همون دوره است .

 

 

 

نکته پنجم

بی طرفی اخباری

وقتی ما از طریق اینترنت یا ماهواره وتلویریون و روزنامه اخبار مختلف رو دنبال می کنیم همواره احساس می کنیم بی طرفی لازم رعایت نشده و هر کسی گویا وایسته به جناحی خاصه هر چند  خودش رو فراجناحی می دونه.

در خصوص شیکه های ماهواره ای برون مرزی بیشتر این احساس میشه که می خوان اخبار بد ایران رو بزرگنمائی و سیاه نمائی کنند و اگه چیز خوبی هم در کشور اتفاق می افته یا کلا نادیده انگاشته میشه  و یا مورد قبول قرار نمی گیره .

حتی شبکه های سیاسی فارسی زبان خصومت خودشون رو آشکارا بیان کرده و از دادن  فحش و توهین و ناسزا به مقامات مختلف اعم از مسئول در حکومت و یا در سایر نهادها ابائی ندارن و البته خودشون هم کلی فحش و بد وبیراه می شنوند و صحنه تبدیل میشه به یک صحنه بی ادبی مطلق که بیننده حس می کنه نه تنها از دیدن این برنامه سودی عائدش نشده بلکه بچه هاش هم کلی فحش شنیدن و یاد گرفتند آخر سر هم متوجه میشه حرفهای اون آدم اکثرا یاوه سرائی واراجیفی بوده که پشیزی نمی ارزه.

در مورد ایران درست برعکسه یعنی وقتی تلویزیون ایران رو باز می کنی و اخبار رو می شنوی انگار حس می کنی این مملکت بهشت برینه با هیچ نوع مشکلاتی و کسی درد آنچنانی ندارد حتی وقتی ارگانی و یا روزنامه یا سایتی انتفادی عمیق از امری می کند به شدت با برخورد مواجه شده که درنهایت منجر به توقیف روزنامه و بسته شدن سایت اینترنتی مربوطه میشه.

تا کسی حرفی بزنه متهم  به اینمیشه که حرفهای روزنامه های زنجیره ای رو داره تکرار می کنه.

دادگستری تبعا باید یک نهاد کاملا مستقل باشد و اینکه در برخوردش با روزنامه ها و اخبار مختلف اونها رو به زنجیره ای و غیرزنجیره ای تقسیم کنه این تفاوت قائل شدن آشکار بین این دو نوع نگرش در ادبیات روزنامه نگاری خواهد یود

من از این جهت خود را صالح می دانم در این امر نطر بدم که خودم وکیل هستم و سالها در محاکم مختلف به وکالت پرداخته وبه  مشکلات دستگاه دادگستری کشور تا حدی اگاهم

 

 

چند مشکل

گارگین فتائی

 

نبود تسهیلات برای ازدواج

نیازی به گفتن نیست که چه از بعد روان شناختی و چه دینی تاکید بر ازدواج شده و ادیان هم بر این امر صحه گذاشته اند.

البته درسته که شرط اول در هر ازدواجی عشق متقابل و دوجانبه است و حتی خیلیها حاضرند تنها با همین عشق و با کمترین توقعات با هم بسازند اما واقعیت امر اینه که نمیشه نقش پول رو در ازدواج نادیده گرفت.

بالاخره این زوح تازه مزدوج باید جائی رو برای زندگی اجاره کنند و شکم خودشون رو سیر کنند و از عهده مخارج آب و برق و گاز و تلفن و اینترنت و غیره بر بیان.

از طرف دیگه اگه بچه ای وارد زندگیشون شد تبعا خرجوش بیشتر میشه .

بنابراین الان نمیشه تنها با شعار دادن ازدواج کرد .

از طرف دیگه در حال حاضر مخارج زندگی که ساده ترین نمونش پول پیش سرسام آور برای اجاره خونست انقدر بالا هست که خیلی از زوج ها نمی تونند بدون کمک نزدیکان خودشون از عهده اون بر بیان.

این در حالیه که چندین ساله که نهادهای مختلف دولتی و حکومتی بر امر ازدواج تاکید فراوان می کنند اما متاسفانه تسهیلات و امکاناتی که برای ازدواج در نظر گرفته میشه در حد هیچه.

نه تنها نهادهای مسئول بلکه تمامی بخش های دولتی و همچنین نهادهای مسئول اقلیتهای دینی هم باید تا حد امکان زمینه های لازم رو برای تداوم مالی یک ازدواج فراهم بیارند از در اختیار گذاشتن واحد های اجاره ای با میزان اجاره بهای کم گرفته تا تسهیلات مالی مختلف برای زوح های تازه مزدوج و فرزندان آنها در غیر این صورت ما همچنان شاهد افزایش تجردها و بالا رفتن سن ازدواج خواهیم بود.

 

2: فقر فرهنگی

متاسفانه حدود دو دهه است که ما در ایران و خیابونهای مختلف شهرها وبخصوص شهرهای بزرگ شاهد بی اخترامیها و تحقیرهای مردم به همدیگه تحت عناوین مختلفی هستیم.

از برخوردهای رانندگی و طعنه زدن ها در پیاده رو ها گرفته تا دعوا در صفها و چشم چرانیها در کوچه ها و یا چپ چپ نگاه کردنها و دعواها و تکه پرانیها به پسرها و دخترها و غیره.

تبعا ان نتیجه فقر فرهنگی است

فقر فرهنگی تنها مختص به محله های پائین شهر و یا مسافرکش های خطی و کارگران ساختمانی و یا حاشیه نشینها نیست بلکه این توهین ها و تحقیرها در محله های بالای شهر از سوی افرادی که ثروتمند هستند نیز نمایان است .

همچنین است این تحقبر ها و زخم زبانها و خرد کردن شخصیتها از سوی کارمندهای ادارات و اقشار تحصیل کرده جامعه.

بنابراین فقر فرهنگی ارتباط مستقیمی با فقر و ثروت مالی یا تحصیلات و موقعیت های شفغلی نداره بلکه این شرائط اجتماع و طرز نگرش اونه که در همه سطوح باید تغییر کنه.

 

3: یک نواختی جهانی

در ایران اکثرا از این می نالند که روزها یک نواخته و مثل هم داره می گذره اما واقعیت اینه که این یک نواختی گریبانگیر کل دنیا شده در اصل در آمریکا بیش از هر کشور دیگری این یک نواختی حساس میشه به نحوی که اگه شما در آمریکا بودید می گفتید بک نواختی ایران قابل مقایسه با یک نواختی اینجا نیست.

در واقع گویا انسان دست به هر کاری می زنه باز نمی تونه ایجاد تنوع کنه .

حتی وقتی چیزی یا حرفه ای ایجاد میشه بعد از گذشت زمانی اون هم تکراری و یک نواخت میشه.

نمونه بازرش خود اینترنت و کامپیوتره که اوائل چه آب و تاب و شور و شوقی پشتتش خوابیده بود اما موبایل و اینترنت و شبکه های اجتماعی هم بعد از گذشت مدت زمانی دیگه هیجانن قبل رو ندارن.

انسان باید دائما دنبال تنوع بگرده چرا که این تنوع ها بعد از مدتی تبدیل به یک نواختی میشند.

 

4: خاکستر شدن اثار تاریخی

هر وقت که توی اخبار مختلف می شنوم که داعش باز یه دست گل به اب داده انقدر از کشته شدن انسانها ناراحت نمیشم که از تخریب آثار تاریخی و باستانی.

شما حسابش رو بکنید یک تمدنی در هزاران سال قبل  برپا شده و برای دوام اثار این تمدن تلاشهای چندین و چند ساله و زحمتهای فراوان و صرف هزینه های هنگفت نگاه داری و مرمت این آثار شده که آخر سر داعش بیاد اونها رو با خاک یکسان کنه!.

حالا فکرش رو بکنید ما برای آیندگان خودمون اثاری رو به جا بزاریم

از کجا معلوم در آینده گروه تندورئی مثل داعش نیان و زحمات چندین و چند ساله ما رو تبدیل به پودر و خاکستر کنند!

 

5: افراط گرائی

ما در گوشه و کناار دنیا شاهد رشد گروه های مذهبی افراطی در همه ادیان هستیم از یهودیان افراطی گرفته تا گروهای شیعه و سنی افراطی در اسلام و مسیحیان افراطی و بودائیان افراطی .

این در حالیه که دنیای امروز دنیای تک وجهی و تک محوری نیست که تنها بتوان یک نوع اندیشه را بر آن حاکم ساخت.

در واقع دنیای کنونی دنیای تکثرها و تنوع هاست.

مذهبیون افراطی در هر چیزی با هم اختلاف داشته باشند و همدیگر رو قبول نداشته باشند در این امر متفق هستند که هر کس مرام خود را تنها مرام حق و درست دانسته و روشها و آئین های دیگر را غلط یا شیطانی یا کفر و نادرست دانسته و در واقع نوعی انحصار طلبی برای خود قائل بوده و به انحاء مختلف دیگران رو سعی در بی علاقه کردن به فرهنگ و ائین خود و گرابش به خودشان دارند و این البته روش بدون خشونت اونهاست اما عمئدتاً این گروهها بر اثر طرز فکر و عقیده برتری طلبی که در ذهن اونها القا شده است این حق رو برای خودشون قائلند که با پیروان ادیان و مذاهب دیگر مقابله کرده و به گمان خودشون بساط کفر و شرک و شبطان را براندازند.

یک مسیحی باید همسایه و همکار مسلملن خودم رو تحمل کنم و فرد مسلمان هم بیاد اونو تحمل کنه.

یک یهودی باید یک عرب و. یک عرب هم بیاد  یک یهودی رو تحمل کنه.

بودائیان و مسلمانان باید همدیگر رو تحمل کنند.

همچنین است اقوام مختلف مثل کردها و عربها و ترکها و افغانیها و آشوریها و ارمنیها و غیره همگی باید همدیگر رو تحمل کنند و این کاملا مغایر با افراطی گری است.

این افراطی گری از طرف مخالفان به مذهب و خدا و متافیزیک حتی شدیدتر از مذهبیون داره اعمال میشه و گویا جهان اون تعادل عقیدتی لازم برای ثبات و صلح پایدار رو داره از دست میده.

 

6: جواز خشونت

در جند سال اخیر متاسفانه در ایران شاهد اسید پاشیهای سهمگین از سوی افراد مختلف بخصوص نسبت به بانوان بوده ایم که دلائل مختلفی داشته که تعدادی از اونها شخصی بوده اما گویا در  این اواخر اسیدپاشی تحت عنوان مبارزه با بد حجابی در جامعه و از جمله در اصفهان رواج یافته .

البته بد حجالی بحث خودش رو داره اما اگر قراره کسی مجری قانون باشه این نهاد اجرائی و دستگاه قضائی و انتظامی کشوره نه اینکه افرادی خودسر تحت عقائدی افراطی خود راساً اقدام به اجرای قانون کنند اون هم بر اساس حرفهای شخصی که آتش کینه و نفرت و تعصب رو به جای خاموش کردن ، شعله ور تر و نیرومند تر هم کرده است.

این اعمال علاوه بر اینکه باعث رعب و وحشت شده یک جو اختناق فراهم میاره باعث دوری مردم از دین هم میشه چرا که اونها  مواجه با قرائت خشک و خشونت آمیز از دین می شوند

چند رفتار ناپسند

گارگین فتائی

 

من در اینجا نمی خواهم از همه رفتارهای پسندیده و یا ناپسند سخن گویم بلکه در اینجا چند  رفتار ناپسند مد نظرم است که البته در میان ایرانیها با وجود رفتارهای پسندیده زیادی که دارند  نسبت به سایر اقوام بیشتر رایج است .

 

1: پریدن وسط حرف دیگری

بارها اتفاق افتاده که ما در جمع دوستان و یا در بین خانواده و یا در میان همکاران و یا هم کلاسیهایمان خواسته ایم حرفی بزنیم و یا جمله ای و مطلبی را ادا کنیم اما شخصی به ناگاه وسط حرفمان پریده و رشته کلام از دستمان در رفته است .

این عمل آن شخص علاوه بر اینکه باعث عصبانیت و ناراحتی ما می شود در خوشبینانه ترین حالت ممکن است این استدلال را داشته باشد که اگر ز.ود حرفش را نمی زد امکان داشت حرف از یادش برود و به همین دلیل وسط حرفمان پریده است .

اما دلائل دیگری هم برای پریدن وسط حرف دیگری وجود دارد

شخص مورد نظر با این کار خود در واقع  می خواهد نشان دهد که حرفهای دیگران ارزش شنیدن ندارند و غیرقابل تحملند و این حرف اوست که با ارزش است .

شخص مورد نظر می خواهد بگوید که از همه چیز سررشته دارد و اصطلاحاً همه چیز حالیش می شود و در هر امری تجربه دارد و این تجربه و دانش خود را به رخ دیگران بکشد .

 

2: پرحرفی

پرحرفی همیشه عادت و رفتار مذموم و ناپسندی بوده است و حرافی یا پر حرفی زودترین اثری که دارد خردشدن اعصاب بقیه است و معمولاً فرد پر حرف با این اصطلاح رو به رو می شود

وای سرم رفت!!!!!!!!!!1

البته کم حرفی همیشه عادت پسندیده ای بوده است .

اشخاصی هستند که واقعاً زیاد می دانند و نیکو سخن می گویند اما این پرحرفی  باعث دلزدگی از آنان می شود و در عوض ممکن است فردی چیز زیادی نداند و کم حرفیش بر تمایل دیگران به دوستی و هم صحبتی با او منجر شود .

در واقع پرحرفی باعث می شود که خیلی از مطالبی هم که گفتن آن در جمعی درست نباشد و یا نیازی به ذکر آن نباشد گفته شود و همین امر از تجسم یک تصویر نیکو از آن شخص در ذهن دیگران می کاهد.

 

 

 

3: با صدای بلند حرف زدن

حرف زدن با صدای بلند بویژه در یک جمع ی که در محیط بسته ای هستند نظیر اتوبوس یا مترو و هواپیما و یا در یک جلسه و سمینار و سالن همایش کار ناپسندی است و علاوه بر جلب توجه نمودن  باعث خجالت و ناراحتی کسانی می شود که این افراد همراه با آنها به چنین محیطهایی میروند .

بلند حرف زدن با موبایل در اتوبوس یا یک سالن از نمونه های بارز این عمل ناپسند است  و البته خود به خود باعث می شود که دیگران حرفهای ما را بشنوند .

کسانی هم هستند که دقت نکرده اند که بلند حرف می زنند و به گمانشان حرفشان را کسی نمی شنود و ناآگاهانه با گفتن حرفهایی که گفتنش در جمع صحیح نیست یک جو نامناسب ایجاد می کنند .

افرادی هم هستند که هیچ اعتنایی به این که نباید بلند حرف بزنند و مزاحم دیگران شوند نمی کنند و آنها همچنان به کار خود یعنی بلند حرف زدن در جمع ادامه می دهند .

 

فکرش را بکنید فردی باشد که پر حرف است و مدام وسط حرف دیگران می پرد و با صدای بلند نیز حرف می زند قطعاً اگر شما با این گونه افراد رو به رو شوید آن روز ناگزیر می شود چندین قرص مسکن و اعصاب مصرف کنید تا اثرات این صدا و حرافی از ذهنتان پاک گردد .

 

4: بی اجازه گوش دادن به حرف دیگران

بارها شده که ما با افرادی مواجه می شویم که وقتی با کسی داریم صحبت می کنیم حالا چه در وسیله نقلیه عمومی باشد و یا در یک اداره عمومی و دولتی و یا در دادگاه و دادسرا و البته با صدای عادی و کم باز متوجه می شویم که افرادی هستند که در کنارمان نشسته یا پیشمان می ایند و هنگام حرف زدنمان گوششان را به ما نزدیک می کنند تا ببینند ما چه می گویئم و حتی اظهار نظر هم میکنند در حالی که کسی از ایشنان نخواسته که حرفی بشنوند و اظهار فیض نمایند .

 

5: پیچیدن نسخه برای همه

ما ممکن است که یک مساله اداری یا حقوقی و یا پزشکی و روان شناختی داشته باشیم و البته هر کدام از این مسائل متخصص خودش را دارد و مشاور خاص خودش اما ما عادت کرده ایم که مشکلات خود را با هر کسی در میان بگذاریم و مردم هم هر یکی یک نوع نسخه به عنوان راه حل برایمان می پیچند و سر آخر ما با انبوه راه حلهای ضد و نقیض و بعضاً بی ربط و حتی خطرناک مواجه می شویم .

 

6: دخالت در امور دیگران

همه ما در زندگی خودمان با موارد و مشکلات و مسائلی رو به رو می شویم اما جالب اینجاست که دست به هر کاری می زنیم هزاران مشاور برای ما پیدا می شود به عنوان نمونه اگر قطعه زمینی داشتیم و آن را فروختیم عده ای می گویند چرا فروختی و می توانستی اجاره بدهی و عده ای می گویند خیلی ارزان فروختی و موارد مشابه  دیگر و هر کسی هم می خواهد بگوید کار ما درست نبوده و آنچه او می گوید و ما باید انجام می دادیم درست است .

این دخالت در امور دیگران گاهی آنچنان شدت می گیرد که دیگر تبدیل به فضولی می گردد .

 

7: باور کردن سریع بد دیگران

هر چقدر از خوبیهای یک نفر پیش ما بگویند ما یا باورش نمی کنیم و یا دیر باورمی کنیم اما تا یک مورد منفی از کسی بگویند بدون اینکه از آن شخص برای گفتن حرفهایش مطالبه دلیل و مدرک کنیم فوراً می پذیریم وذهن ما به پذیرش بد دیگران بسیار مساعدتر است تا خوبیشان .

 

8: چاپلوسی

در بین ما رفتاری شایع است که من اصلاً آن را نمی پسندم و آن این است که تا شخصی را می بینیم به دلائل و علت های گوناگون شروع  به تعریف از وی در پیش خودش می کنیم اما وقتی آن فرد از پیش ما می رود تا می توانیم از او بدگویی می کنیم.

همچنین است تملق و چاپلوسی بیش از حد نسبت به شخصی که چیزی  و یا انجام کاری را از او می خواهیم

چاپلوسی و تملق و تعریف از شخصی در جلوی چشم او و بدگویی از آن پیش دیگران باعث می شود ارزش افراد آن گونه که واقعاً هستند سنجیده نشود

 

9: غیبت

یک رفتار ناپسند که البته بر حسب شهری به شهری و محلی به محلی متفاوت است غیبت از همدیگر است که در بین ما این عمل بسیار رایج و شایع است و  هر چقدر هم خودمان را شخص توداری نشان دهیم باز افرادی در زندگیمان یافت می شوند که از آنها غیبت کنیم.

این غیبت گاهی به جایی می رسد که گویی خودمان داریم جای آن شخص زندگی می کنیم و در واقع از جیک و بوک زندگی وی باخبریم .

از مواردی که آن هم در زمره غیبت کردن است زیرآب زنی و یا به عبارت دیگر گزارش خلاف واقع دادن از کسی است که ما خودمان را رقیب وی در زمینه های گوناگون می دانیم.

 

 

تناسب در زیبای بیرونی و درونی

گارگین فتائی

 

زیبایی موهبتی است که باعث جذابیت و دل نشینی و گیرایی یک شخص در نزد دیگران می شود .

البته زیبایی در هر فرهنگی با فرهنگ دیگر از لحظا معیارها  متفاوت است چه زیبایی ظاهری و چه زیبایی درونی .

به عنوان نمونه در زمینه آرایش ظاهری ممکن است در یک جامعه  آرایش سر و صورت و ابرو به طرز خاصی نوعی زیبایی تلقی شود اما همان نوع اصلاح و آرایش در جامعه دیگر  کاری زشت و عملی نادرست و حتی بی شرمانه تلقی شود و یا در مورد زیبایی درونی ممکن است در یک جامعه استفاده از کلمات تعارف آمیز و به کار بردن لفظهای مودبانه و زیاد یک عمل پسندیده و نیکو تلقی شود اما همان عمل در جامعه ای دیگر یک کار ناپسند محسوب شود که برچسبهایی مثل لفاظی یا حرافی به ان بخورد .

درواقع تنها جنبه شخصی زیبایی مطرح نیست بلکه زیبایی باید مورد تائید عرف جامعه نیز باشد وگر نه آن نوع زیبایی در نزد عموم دیگر زیبایی تلقی نخواهد شد .

زیبایی در انسانها بر دو گونه است

1: زیبایی ظاهری

منظور از این نوع زیبایی در واقع همان زیبایی تن و جسم است .

این زیبایی یا به صورت مادر زادی و ارثی است و یا به صورت اکتسابی یعنی افرادی برای اینکه زیباتر به نظر بیایند دست به تغییراتی در تن و جسم خود از قبیل جراحی پلاستیک و آرایش و نظایر ان می کنند .

زیبایی ظاهری و جسمانی بویژه در دختران نسبت به پسرها از اهمیت بیشتری برخوردار است زیرا زیبایی ظاهری در آنها نقش بسیار موثری در برقراری ارتباط اجتماعی و یافتن همدم آینده و مقبولیت در نزد جنس مخالف دارد به گونه ای که دخترانی که بهره بیشتری از زیبایی دارند بیشتر از دخترانی که بهره کمتری دارند مورد توجه و مقبولیت و محبوبیت و پسند اجتماع قرار می گیرند و حتی همین زیبایی باعث برخورد بهتر و مهربانانه تر نسبت به آنها می شود .

شما می توانید همین مساله را در خیابان موقعی که خودروی یک دختر زیبا به هر علتی در خیابان می ماند مشاهده کنید .

در این گونه موارد خیل عظیمی از پسرها برای کمک به وی از خودروی خود پائین می آیند اما اگر خودروی یک پسر این گونه شود و یا دختری که بهره ای از زیبایی ندارد کسی سراغ اتومبیل وی و تعمیرش نمی رود .

زیبایی در میان دخترها از  سوی جنس مقابل با الفاظی نظیر خوشگله ،  ملکه زیبایی ، فرشته و نظایر آن نمود می یابد .

البته زیبایی در میان پسرها نیز حائز اهمیت است  و معمولاً دخترها به پسرهایی که زیبایی بیشتری دارند بیشتر راغب بوده و علاقه نشان می دهند و همین زیبایی پسرها هم از سوی خود پسرها امرمثبتی در جهت جلب دخترها به سمت انها تلقی می شود.

زیبایی پسرها هم با الفاظی نظیر خوش تیپ ، خوش چهره ، باحال و نظایر آن در نزد جنس مقابل نمود می یابد .

 

2: زیبایی درونی

این نوع زیبایی که مظور زیبایی در روحیات و خلقیات است یشتر از سوی محافل فرهنگی و هنری و دینی تشویق و مورد توجه واقع می شود

زیبایی درونی در واقع خلاء زیبایی بیرونی را تا حدی و نه کاملاً پر می سازد به این نحو که اگر کسی بهره ای در زبیابی ظاهری ندارد از ظریق زیبایی درونی و اعمال نیک و چهر ه ای خوش و مهربانانه می خواهد این خلاء را پر سازد در حالی که کسانی که زیبایی بیرونی دارند همین امر بر رفتارشان اثر گذاشته و رفتاری توام با غرور و خودپسندی پیدا می کنند .

زیبایی درونی بویژه مورد تاکید ادبای بزرگی چون سعدی نیز قرار گرفته است

تن ادمی شریف است به جان آدمیت

نه همین لباس زیباست نشان ادمیت

 

ایجاد تعادل

به نظر می رسد هر کدام از این نوع زیبایی ها بدون وجود دیگری نوعی خلاء محسوب می شود و از ارزش و اعتبار اجتماعی یک فرد می کاهد .

اگر کسی دارای زیبایی بیرونی وظاهری باشد اما بهره ای از زیبایی درونی و معنوی نداشته باشد تبدیل به فردی می شود خودپسند و مغرور با رفتاری ناپسند و ناشایست در جامعه و همین غرور بیجایش موجب ایجاد حس تحقیر دیگران در وی می شود و بالعکس اگر کسی تنها زیبایی درونی داشته باشد و اهمیت به زیبایی بیرونی نکند تبدیل به فردی می گردد ژولیده و نامرتب و  شلخته که به وضع ظاهری خود نرسیده و حتی همین تمیز نبودن باعث دوری مردم از وی خواهد شد .

بنابراین این دو زیبایی لازم و ملزوم هم در برقراری روابط اجتماعی است .

برای زیبایی بیرونی و ظاهری اعمالی نظیر

 ورزش و نرمش برای زیبایی و تعادل بدن

استحمام و تمیز کردن بدن

آرایش در حد مناسب

اصلاح سر و صورت

شلخته نبودن و پوشیدن لباس تمیز

و نظایر ان

 

و برای زیبایی درونی

توجه به معنویات و توصیه های فرهنگی و ادبی و دینی بزرگان

برخورد توام با مهربانی با مردم

عدم انزوا و سعی در برقراری دوستی

کمک به هم نوع

و نظایر آن پیشنهاد می گردد

بهتر است در آینه کمی هم به خودمان نگاه کنیم

گارگین فتائی

 

من چند روز پیش در یکی  از خیابانهای تهران سوار تاکسی شده بودم  آن خیابان یک خیابان پرتردد بوده و یک پیاده روی باریک داشته و به هیچ عنوان جای پارک ماشین ندارد .

در این هنگام دیدم که ماشینی در همان خیابان شلوغ کنار یک مغازه ایستاده بود شما خودتان می توانید تصور کنید که اتفاق بعدی چه بود . درست است . سر و صدا و بوق های مکرر و اعصاب خرد کن راننده ها و صد البته فحشهای آب دار و توهین ها و این سوال که آخه اینجا جای پارک رکدنه ! .

بیچاره راننده که منتظر مسافرش بود که به مغازه رفته بود و ناگزیر بود انواع این فحش و ناسزاها را تحمل کند . بعد از مدتی دیدم که پیرزنی که راه رفتن برایش واقعاً مشکل بود لنگ لنگان از مغازه بیرون آمد و سوار آن ماشین شد و من متوجه شدم که با توجه به وضع آن پیرزن برای راننده امکان پارک کردن ماشین در نقطه ای دور از آن مغازه وجود نداشت .

من نمی گویم کار آن راننده درست بوده اما حرف من در مورد واکنش مردم و سایر راننده ها به این حرکت است

1: درست است که در مواردی حق با ماست اما این دلیل نشد که چون ما حق داریم دائم این حق را به سر و کله دیگران بکوبیم  و در واقع از حق خودمان سوء استفاده کنیم .

2: من مطمئنم که هیچ کس در ساعت شش و نیم بعد از ظهر در ایران کار واقعاً  ضروری و آنچنانی ندارد که چند دقیقه صبر و تحمل موجب شود که او از کارش بیافتد .

ممالکی وجود دارند که اگر شخصی حتی یک دقیقه دیر بر سر کارش برود رئیس آنجا فوراً او را اخراج خواهد کرد اما ما در ایران مشاهده می کنیم که حتی کارمندان ادارات و شرکتها خیلی راحت به سایر کارهای خود می رسند و از همکار دیگر درخواست می کنند که مدتی کار او را انجام دهد .

3: ما این را هم می دانیم که کسانی که پشت سر این راننده با عصبانیت بوق می زنند به احتمال قریب به یقین خودشان خیلی از قوانین و مقررات رانندگی را رعایت نمی کنند و در واقع رعایت قانون را فقط برای دیگران می خواهند نه برای خودشان .

این را هم می دانیم که اگر نگوئیم همه ولی می توانیم بگوئیم که نود درصد رانندگان در ایران اصول رانندگی را رعایت نمی کنند .

4: مورد دیگر که حتی گفتن آن هم واقعاً دردناک است این است که کسی که به خاطر چنین عملی به آن راننده ناسزا گفت وقتی شخص دیگری در مورد عدم رعایت قانن مثلاً عبور از جهت ممنوع یک خیابان به او تذکر بدهد وی از اتومبیل خود پائین آمده و با آن شخص گلاویز می شود و حتی کار به دعوا و چاقو و نزاع خونین می کشد .

 

 

بعضیها خیلی جالبند !

 

گارگین فتائی

 

 

 

ما همیشه سعی می کنیم خود را برتر و بالاتر از دیگران دانسته و خود را دارای تاریخ و تمدن و فرهنگ پیشرفته حساب کرده و همین امر دست آویزی شده برای پائین دانستن کشورها و تمدنهایی که قدمت کشور و تمدن ما را ندارند .

 

البته جای هیچ گونه شک و تردیدی نیست که ما دارای تمدنی قدیمی و پنج هزار ساله بوده ایم و کسانی که خواسته اند عظمت این تمدن و بویژه ایران باستان را انکار کنند یا به جایی نرسیده اند و یا طرفداران زیادی پیدا نکرده اند .

اما  چه بهتر بود اکنون نیز همان گونه می بودیم که در شان ما بوده است یعنی صاحب تمدن و فرهنگ عظیم گذشته

در واقع داشتم داشتم که حساب نیست دارم دارم حسابه

قبلاً هر چیزی که بودی درست الان چی هستی ! الان چی تو چنته داری !

نه تنها ما بلکه خیلی از ممالکی که قبلاً دارای تمدن عظیمی بوده اند  مثل مصر و یونان هم به حال و روز ما افتاده اند .

نمونه هایی از کوچک شماری سایر اقوام و کشورها و همچنین افراد توسط خودمان را بیان می کنم

1: ما وقتی که صحبت از عربها می شود البته عده ای از ما ها می گویئم عرب پا برهنه بیابان گرد سوسمار خور شتر سوار بی سواد که بویی از تمدن نبرده است

کسانی که سری به دبی که به قول خودمان همین عربها در آنجا هستند  و هفتاد سال هم بیشتر قدمت ندارد زده باشند چیزهای زیادی را مشاهده می کنند  که وجود آنها درنزد ما ایرانیهای متمدن بیشتر شبیه یک خواب و رویا می ماند تا واقعیت  .

در دبی مغازه های لوکس زیادی وجود دارد که کالاهای گران قیمت می فروشند در های این مغازه ها باز بوده و حتی تعدادی از کالاها هم بیرون مغازه به نمایش گذاشته می شود و جالب اینجاست که صاحب مغازه راحت از مغازه برای انجام کاری بیرون رفته و مغازه را همین طوری باز نگه می دارد و یک نفر حتی یک شئی هم نمی دزدد و این در حالی است که فروشگاهها پرازرفت و آمد مردم است .

دست شویی های دبی بعد از هر بار رفتن به داخل آن توسط خدمکار مخصوص به طور تمیز و کامل شسته می شود آیا ما چنین چیزی را در ایران دیده ایم به خصوص در مورد دست شوییهای بین راهی؟

رستورانهای دبی بسیار تمیز بوده و اگر کوچک ترین حرکت خلاف بهداشتی دیده شود فوراً آن رستوارن تعطیل می گردد .

هنگام رانندگی در دبی زمانی که ماشینها به خط عابر پیاده می رسند و چراغ قرمز می شود حتی چند متر مانده به آن خطوط ماشین خود را متوقف می کنند . آری همین عربهای سوسمار خور چنین کاری می کنند اما ما ایرانیهای متمدن نقض مقررات رانندگی را نوعی هنر و عملیات آکروباتیک دانسته و عبور هر چه سریع تر از خط عابر پیاده را نوعی زرنگی تلقی می کنیم .

2:  ما همیشه از این ناخرسندیم که در سایر ممالک نسبت به ایرانیها تبعیض اعمال می شود و به آنها طور دیگری نگریسته می شود اما غافلیم از اینکه خودمان چه رفتارهای ناپسندی با خارجیها داریم از انداختن چند برابر قیمت جنس به آنها تنها به خاطر اینکه خارجی هستند تا تمسخر آنها وافتادن دنبال آنها و برخوردها و نگاههای عجیب و غریب به آنها یا حتی برخورد بد با آنها تنها به این دلیل که دولت آنها با ایران رابطه خوبی  ندارد .

 

3: در مملکتی مثل ایران که اکثریت جمعیتش را افراد زیر 25 سال تشکیل می دهد متاسفانه نوعی برخورد ناپسندانه نسبت به افراد با سن بالاتر وجود دارد و به ویژه به افراد چهل سال و بالای آن از الفاظ زشتی نظیر بابا بزرگ پدر بزرگ پیری عموجان و غیر استفاده می کنند .

ممکن است این شخص تا کنون نتوانسته همسری انتخاب کند در این صورت اگر دختر است در مورد او از الفاظی مثل پیر دختر و پیر زن استفاده می کنند و اگر پسر است پیر مرد یا آقا بزرگ .

یکی از دوستانم که همکار من نیز هست می گفت که کسی  از طریق وبلاگش به ایمیل وی دست رسی پیدا کرده بود و به او ایمیل زده و از او پرسیده  بود که برای رفتن به رشته حقوق باید چه درسهایی بخواند دوست من پاسخ داده بود که در زمان ما دو رشته اقتصاد و فرهنگ و ادب بودند که از شاخه های علوم انسانی بودند و این رشته ها رو باید می خوندی اما الان نمی دونم آن شخص با کمال بی تربیتی گفته بود حدس می زدم اندازه بابا بزرگ من باشی

برای من جالبه

جلوی سن و روند بزرگ شدن را کسی نمی تواند بگیرد هیچ کس نتئوانسته جلوی زمان را بگیرد همین هایی که دیگران را پیر و بابا بزرگ و ننه بزرگ صدا می کنند چه بخواهند و چه نخواهند خودشان بابا بزرگ ها و مادربزرگ های آینده هستند .

چرا در این گونه ممالک تا کسی سنش به بالای سی و پنج سال می رسد انگار می خواهند خاکش کنند ؟؟ گویی مرده و پایان زندگیش فرا رسیده است نه حق شادی و خوش بودن دارد نه حق آواز خواندن و شنیدن موسیقی و یا حتی عاشق شدن و همچنین رفتن به کلاس و ادامه تحصیل  دادن .

یکی از دوستانم با فرد چهل و پنج ساله ای در اروپا مواجه شد از او پرسید تو چه حسی داری آیا حس نمی کنی جوانیت رفته و دیگر داری پیر می شوی و خیلی از کارها را نمی توانی انجام دهی

او گفته بود تازه می خواهم زندگی کنم