تکاپو TAKAPU

ارائه مطالب گوناگون در زمینه های مختلف

تکاپو TAKAPU

ارائه مطالب گوناگون در زمینه های مختلف

نگاهی به سریالهای  سیما در  ماه رمضان

گارگین فتائی

.

در رمضان امسال از چهار شبکه سیما چهار سریال مختلف پخش می شود

سریال پایتخت 4 از شبکه اول

سریال دردسرهای عظیم2 از شبکه دوم

سریال گاهی به پشت سر نگاه کن از شبکه سه

سریال خاک و خون از شبکه پنج

.

سریال پایتخت

این سریال به نظر می رسد که پربیننده ترین و محبوبت ترین سریال این روزها باشد که البته از علل آن  می توان از موضوع پردازی تازه و جذاب و همچنین  طنزهای خوب و صد البته بازیگرهای ماهر و کارگردانی برجسته چون سیروس مقدم  نام برد.

.

سریال گاهی به پشت سر نگاه کن

این سریال گویا دومین سریال محبوب در ماه رمضان است   . این سریال دارای دست مایه های جدی و ملموس و البته مسائلی هست که پی گیری آن برای مردم جالب و سرگرم کننده است

.

سریال دردسرهای عظیم 2

این سریال  دارای عیب و نقصهای معمول سریالهای ایرانی است و البته محبوبیت دو سریال قبلی را ندارد.

در واقع  این سریال  در صدد بیان دردسرهای چند خانواده است که بزرگ جلوه داده می شود و با وجود اینکه می خواهد دستمایه طنز داشته باشد اما آن چه که از دید کارگردان این سریال  ، طنز جلوه می کند بیشتر باعث عصباینت و خرد شدن اعصاب بیینده است .

علاوه بر این مسائلی مانند دخالتهای بیجای اطرافیان  که بارها در سریالهای ایرانی تکرار شده و سر و صداهای الکی و پنهان کاریهای مسخره و اینکه سعی شده بی جهت  عداد کارکترهای سریال ، زیاد و کلا فضای سریال بی خودی شلوغ جلوه داده شود همراه  با بازیهای کلیشه ای هنرپیشه هائی که همواره بازی یک نواختی از آنها دید ه ایم.

.

سذیال خاک و خون

این سریال  در خارج از ایران ساخته شده و موضوع برمی گردد به حزب الله لبنان و البته کسی که سعی در نفوذ در خانواده ای دارد که  یکی از اعضاء آن با حزب الله لبنان در تماس است.

این سریال دارای موضوعی خاص بوده و مخاطب چندانی ندارد چرا که این گونه مسائل مخاطب خاص خود را می طلبد علاوه بر اینکه مسائلی مانند جاسوسی و خرابکاری  اتهام و نظایر آن  هم از موضوعات تکراری فیلمها و سریالهای ایرانی بوده است

برای گوشهای شنوا و دلهای زیبا

 

در جستجوی قلبِ زیبا باش نه صورتِ زیبا

زیرا هر آنچه زیباست همیشه خوب نمیماند

امـا آنچه خوب است همیشه زیباست

 

گاهی باید کسی باشد که بتواند از فاصله های دور هم دلت را بی دلنوشته بخواند

 

وفا داری ،لذّت بخش ترین قسمتِ یک رابطۀ عاشقانه است،

چون در می یابی که، تا چه اندازه عاشقی

 

خداوند همه چیز را در یک روز نیافرید .پس چه چیز باعث شد که من بیاندیشم می توانم همه چیز را در یک روز به دست بیاورم

 

این عشق است که زخمها را شفا می دهد نه زمان

 

وقتی با کسی روبرو می شویم انتظار لبخندی از سوی ما را دارد .

 

هیچ کس در نظر ما کامل نیست تا زمانی که عاشق بشویم

 

زندگی دشوار است اما من از او سخت ترم .

 

فرصتها هیچگاه از بین نمی روند ،‌بلکه شخص دیگری فرصت از دست داده ما را تصاحب خواهد کرد

 

لبخند ارزانترین راهی است که می شود با آن نگاه را وسعت داد

 

همه می خواهند روی قله کوه زندگی کنند ، اما تمام شادی ها و پیشرفتها وقتی رخ می دهد که در حال بالا رفتن از کوه هستید

 

انسان ها را در زیستن بشناسید در گفتن همه آراسته اند!

 

سکه ها همیشه صدا دارند

اما اسکناس ها بیصدا

پس هنگامی که ارزش و مقام شما بالا میرود

بیشتر آرام و بیصدا باشید

 

به کسانی که به شما حسودی میکنند احترام بگذارید!

زیرا اینها کسانی هستند که از صمیم قلب معتقدند شما بهتر از آنانید

 

خیلی وقتا بهم گفتن چرا میخندی

بگو ما هم بخندیم ...

اما هرگز نگفتن چرا غصه میخوری...

بگو ما هم بخوریم ...

 

 

 

از کره زمین خسته شده ام

گارگین فتائی

.

آرزوی خیلیها اینه که به کشورهای دیگه سفر کنند .

اونهایی که به فکر ادامهء تحصیل بوده و خواهان ترقی در تحصیلات خود هستند .

کسانی که به دنبال کاری با درآمد بیشتر و یا به اصطلاح کاری که با تحصیلات و معیارهاشون بخوره هستند .

کسانی که ممالک جهان سوم رو عقب مونده دونسته و ممالک پیشرفته رو الگوی زندگی خود قرار می دهند  .

کسانی که می خواهند به عنوان توریست و جهانگرد مدتی در یک کشور اقامت گزینند .

همه و همه خواهان انتقال و مهاجرت هستند

ولی از نظر من شما هر کجا که برید باز روی خاک کره زمین گام بر می دارید

با مشکلات و معضلات و گرفتاریهای کمابیش مشابه

اگه در یک جایی مشکل بیکاری نیست در عوض مشکل امنیت هست و اگر در جایی تکنولوژی هست در عوض تنهایی هم وجود داره و الی آخر

راستش اینه که من کلاً از کره زمین خسته شده ام

کره زمین پر از بی عدالتیها و نابرابریها و معضلاته .

اگه قراره که انسانها همواره در حرکت و مهاجرت باشند چنانکه تاریخ انسانها نشان داده که چنین بوده من دلم می خواد به خارج از کره زمین برم .

به هر حال صدها هزار کهکشان وجود داره . آسمان با زیبایی خیره کننده اش بسیار گسترده است و بر طبق آخرین تحقیقات اخترشناسان مدام در حال انبساط و گسترش است .

بنابراین بعیده که تنها توی کره زمین امکان حیات و زندگی وجود داشته باشه !

دلم می خواد به جای اینکه مثل بقیه خوش حال باشم از اینکه به اروپا ، کانائدا ، استرالیا ، شرق آسیا یا آمریکا میرم از این خوش حال باشم که به کره ماه ، سیارات دیگر و کهکشانهای دیگر سفر می کنم .

از طرف دیگه دنیای خارج از کره زمین دنیای جالبیه

به نمونه های زیر توجه کنید

گفته میشه ستاره هایی که ما الان می بینیم در واقع تصویر چند میلیون سال پیش اونهاست و ما تصویر گذشته اون رو می بینیم و فاصله مکانی باعث ایجاد فاصله زمانی شده و الان ممکنه اون ستاره ها وجود نداشته باشند .

ستاره ها هم دارای مدت عمر هستند اونها متولد شده و تولید مثل کرده و می میرند و مرگ آنها این گونه است که ابتدا به صورت غول های سرخ و سپس کوتوله های سفید و در نهایت سیاه چاله در می آیند

بر طبق تحقیقات دانشمندان ، جهان هستی مدام در حال انبساط و بزرگ شدنه و این گفته این را نتیجه میده که در ورا و اون ور جهان چه جهانی هست که حهان هستی در داخل اون گسترش پیدا می کنه ؟

عمر خورشید پنج میلیارد ساله و ستاره ها دارای ده رنگ هستند که گرم ترین و شدید ترینشون رنگ بنفش است اما رنگ خورشید که زرد است یک رنگ متوسط از لحاظ حرارت است .

البته بر طبق عقیده فیزیک دانان چیزی به نام رنگ وجود نداره و رنگ فقط طیف نور است که بر چشم اثر می گذارد .

عمر زمین چهار میلیارد و پانصد میلیون سال است و بر اثر نظریه انفجار بزرگ ، یک توده ستاره ای به خورشید برخورد کرده و قسمتی از خورشید بر اثر این برخورد از آن جدا شده و به مرور خرد خرد شده و بر اثر دور شدن از خورشید از حالت گاز تبدیل به جامد شده اند و سیارات منظومهء شمسی و از جمله زمین رو به وجود آورده اند .

این همه چیز جالب خارج از کره زمین هست اونوقت چرا ما باید خودمون رو محدود به کره زمین بکنیم .

من همیشه آرزو داشتم فضانورد بشم شاید به این آرزوم رسیدم !

 

 

 

بیائید از حقیقت فرار نکنیم

گارگین فتائی

.

زمانی که غربیها برای اینکه توجیهی برای نگهداری اثار یاستانی تمدنهای مشرق زمین در نزد خود بیابند ابن استدلال را می آورند که شرقیها صلاحیت نگهداری این آثار را ندارند  شرقیها و بالاخص اهالی خاورمیانه بسیار از این حرف عصبانی شده و در دفاع از خود و توانائی حفظ این آثار ،  مثنوی هفتاد من می نویسند .

در حقیقت وقایعی در خاورمیانه به عنوان یکی از مهدهای تمدن  رخ داده که احساس می گردد حرف غربیها چندان نادرست و به دور از حقیقت هم نیست.

ما در خاورمیانه شاهد روی کار آمدن حکومتها و گروه های تندرو و افراطی و بسیار متعصب بوده ایم نظبر طالبان در افغانستان و داعش در عراق و سوریه .

این گروه ها معتثدند  به طورکلی مجسمه و اثر تاریخی و نقاشی و آثار باستانی به معنی بت پرستی است و حتی برای یادبود هم نباید در خاطره ها بماند و از اساس باید تخریب شود چنانکه تخریب مجسمه عظیم بودا در افغانستان و تخریب اثار باسننانی عراق نمونه های بارز این امر است و در این اواخر شاهد تخریب موزه قدیمی موصل که در آن آثار مختلفی از تمدنهای  ساکن دربین النهرین نشان داده میشد توسط داعشیها یودیم.

اینها به راحتی و تنها بر اساس یک طرز فکر نادرست و توام با احساسات تند و غرض ورزی و جهت گیری ، هر چه اثر تاریخی هست ویران می کنند و تبعا ساختن و نگهداری آن بسیار سخت تر  از ویران کردن است در واقع قرنها طول کشیده که اینها حفظ شده اند و تنها با اقدام نابخردانه یک مشت نفهم بی شعور از بین می روند .

متاسفانه تخریب آثار تاریخی در شرق و خاورمیانه تنها مختص گروه های تندرو نیست بلکه هر سلسله حکومتی تا به قدرت رسیده تا جائی که امکان داشته اثار تاریخی متعلق به دوران قبل را به عنوان تسوبه حساب و کینه شخصی تخریب و نابود کرده و همواره در شرق  ، احساسات در امر آثار باستانی و نگهداری ان بر منطق چیره شده است تو گوئی از کسی دل خوشی نداری و هر چه که متعلق به او است و در اختیار توست  و دلت می خواهد انها را نابود سازی تنها به خاطر اینکه از او متنفری .

این حالت در غرب اتفاق نیافتاده نه  در یونان و رم و نه در جای دیگری چنانکه با وجود اینکه ممالک غربی به قدمت شرق نیستند اما آثار تاریخی انها به خوبی حفظ شده  مثلا تنها شهر رم و ایتالیا نصف آثار تاریخی جهان را در خود جا داده اند و متعصب ترین حکومت ها حتی هیتلر و موسولینی هم  در جهت تخریب آین آثار اقدامی نکردند چرا که می دانند این آثار ارث پدری آنها نیست بلکه متعلق به کل افراد یک ملت است .

آیا اگر مجسمه بودا  ویا اشیاء موجود در موزه موصل و سایر موزه ها در عراق و سوریه  به غرب منتقل میشد و مثلا به موزه لندن یا لوور برده میشد الان اینها سالم نمی ماندند؟

یک تصور غلط

گارگبن فتائی

.

آدم خیلی وقتها دلش می خواد یه نفر به حرفها و درد دلهاش گوش کنه برای همینه که می بینیم خیلی از وب ها و شبکه های اجتماعی شده کانون درد دل و دل نوشته های این و اون .

من فکر می کنم این کار تا حدی خوبه و باعث میشه آدم خودش رو خالی بکنه مخصوصاً برای اونهایی که منزوی ترند و دوست کمتری دارند و خلاصه به هر دلیلی تنهاتر هستند .

اما خوب هر کسی هم جنبه خوندن و شنیدن این درد دلها رو نداره .

ممکنه یه عده نفهمند که اون شخص داره چی میگه چون تا به حال به همچین موردی برخورد نکردند یه عده فرصت طلب هم متنظرند تا بهانه ای یا نقطه ضعفی از طرف گیر بیارند و مدام تو سرش بزنند . از این جور آدمها توی دنیای واقعی زیاده چه برسه به دنیای مجازی !

افرادی هم هستند که انبوهی از درد دلها و ناگفته ها رو توی دلشون تلمبار کردند منتهی چون گمان می کنن ابراز اونها باعث کوچیک شدنشون پیش دیگرون میشه برای همین از ابرازش خودداری می کنند .

من از اون دسته افرادی بودم که درد دلها و مشکلاتم رو رک و بی پرده  ابراز کردم  البته یعضی وقتها چوب این بی ریا بودن و صادق بودن رو خوردم .

عرف جامعه ما رو طوری به بار آورده که خیلی از ما ها یا صادق نیستیم و یا ناگزیریم که صادق نباشیم در واقع ظاهرمون با باطنمون یکی نیست اما من خود بالشخصه نمی تونم این طوری باشم شاید هم این کار هنر خاصی لازم داره که من ندارم !

افراد بی شخصیت و بی جنبه ای بودند که با استفاده از این درد دلها و مشکلاتم بیشتر به تحقیر و تمسخرم پرداختند و در واقع به جای اینکه مرحم زخمم باشند بیشتر نمک روی زخمم پاشیدند.

عده ای هم بودند که از ابراز این درد دلها و مشکلات از طرف من مخالف بودند اینها افراد بدی نبودند اما معتقد بودند که ابراز اونها نتیجه معکوس خواهد داشت .

و اما افراد بسیاری و هم بودند که به ابراز هم دردی با من پرداختن حتی ممکنه که خودشون شرائط منو درک نکرده باشند چون توی موقعیت من قرار نگرفتند اما حس هم دردی داشته اند .

خوب من هم مشکلات زیادی توی زندگی داشتم و دارم اعم از مادی و معنوی . یکی از این مشکلات که من سعی زیادی در شناساندن اون به خواننده ها و دیگرون داشته ام عارضه ای بوده به نام آلبینیسم  یا زالی که مشخصات کلی اون اینها هستند

1: فقدان رنگ دانه در بدن که باعث سفیدی مو و پوست از زمان تولد میشه

2: مادرزادی و ارثی بودن این عارضه یعنی چند نسل قبل یکی در اون خانواده این طوری بوده و به اون شخص رسیده .

3: نیستوگاموس یا لرزش غیر ارادی چشم

4: ضعف زیاد چشم در حد نیمه بینایی که قابل علاج هم نیست

یعنی ما می تونیم ببینیم ولی برای دیدن چیزها و متنهای ریز و کوچیک باید اونها  رو به چشمهامون بچسبونیم و عینک هم کمکی در این مورد نمی کنه.

البته عده ای اومدند و از این عارضه چنان تعریف کردند که گویی نه تنها عارضه ای نیست بلکه امتیازی هم محسوب میشه و حتی ابراز خرسندی عمیق کردند که این عارضه رو دارند !

این چیزی نیست جز خوش بینی مفرط و به همون اندازه مخربه که بدبینی مفرط .

باری این سفیدی مو و پوست از زمان تولد برای ما خیلی دردناک بوده چون ما در عنفوان جوانی متاسفانه ناگزیر بودیم تصورات و حرفهای اشتباه مردم در موردمون رو گوش کنیم چون اونها همواره فکر کردند که ما چون مو و پوستمون سفیده پس پیر و سالخورده هستیم و البته قبولوندن این امر به اونها که ما این گونه نیستیم هم کار سختیه چون کلا جامعه ما به دیر باوری عادت داره .

این طرز تلقی دردناک بارها برای خود من اتفاق افتاده چه زمانی که کوچک تر بودم و چه در حال حاضر

یادمه من به عنوان شاهد به همراه چند نفر از دوستان نزد یک سردفتر رفتیم اون سردفتر خودش آدم مسنی بود . اون به ما گفت که شناسنامه ها رو بهش بدیم  تا مشخصات رو تطبیق بده وقتی همه شناسنامه ها رو دید مال اونهایی رو که موی سیاه داشتند هیچ تعجبی نکرد و مشخصات رو تطبیق داد و شناسنامه ها رو بهشون برگردوند اما وقتی نوبت من رسید خنده مضحک و نیش داری کرد و گفت تو متولد 1350 هستی ؟ البته این جریان مال دوازده سال پیشه  من گفتم بله  اون گفت هیچی بعد شناسنامم رو داد و البته من می  دونم که گمانش این بود که من سنم رو  توی شناسنامه کم کردم و اصلا توی این فکر نبود که ممکنه فردی جوون باشه و قیافش این طوری باشه .

زمانی که دانشگاه می رفتم و فکر کنم سال سوم بودم وقتی داشتم از دانشگاه به خونه می اومدم توی خیابون دو تا جوون هم سن من وقتی منو دیدن با همون لحن مودبانه ای که شما هر روز از این جور آدمها می شنوید گفتند

............. دویست سالشه !

روزی داشتم از سر کار بر می گشتم و سوار یه ماشین  شدم توی اون ماشین زن و شوهری حدود سی و پنج ساله نشسته بودند  من وقتی سوار ماشین شدم اون پسره خنده ای کرد من فکر کردم با زنش دارن حرف می رنند اما بعدا فهمیدم که داره به من می خنده وقتی اونها می خواستند پیاده بشند من متوجه نشدم و اون بهم نگاهی انداخت من گفتم پیاده میشید اون بهم گفت آره آقا بزرگ آره بابا بزرگ پیاده میشیم .

زمانی هم یادم میاد که زمستون بود و تاکسی سوار شده بودم  نمی دونم در مورد چی داشتیم حرف می زدیم  و من جلو نشسته بودم و یکی از مسافرین عقب پیرمرد مسنی بود که دست زد به شونه من و گفت از من و تو دیگه گذشته!

در یک جشنی بودم و در اون جشن خواننده ای اومده بود و آواز می خوند اون خواننده قبل از خوندن یکی از این آوازها گفت که این آواز رو به خاطر جوونها داره می خونه دو تا جوون که اونجا بودند به من نگاه کردند و گفتند این هم یاد جوونیهاش افتاده که می خواد این آهنگ رو گوش کنه.

و نمونه های زیادی از این قبیل

واقعا خیلی دردناکه که آدم در بیسست ، سی ویا  چهل سالگی و در زمانی که هنوز جوون به حساب میاد مدام با طرز تلقی نادرست و دردناک مردم رو به رو بشه ،  جوونها اونو جوون به حساب نیارند و پیرها اونو هم سن خودشون بدونند و دردناک تر از اون اینه که کسانی که تو اونها رو به عنوان یار و همدم خودت می خوای انتخاب کنی هم همین طرز فکر رو داشته باشند. 

این همون مشکل ظاهربینیه که متاسفانه در جامعه ما خیلی زیاد و عمیقه  که بر اساس اون افراد رو تنها و تنها بر اساس ظاهرشون قضاوت می کنند .

در این صورته که جوونی آدم به زهرمار تبدیل میشه و یک جوونی بی ثمر و بی نتیجه میشه که بیهوده داره مسیر خودش رو طی می کنه!

این یکی از مشکلات دردناک افرادی مثل ما هست که امیدوارم با خوندنش سوء تعبیر و  سوء برداشت نشه و سعی و تلاشی هر چند ناچیز در جهت رفع این تصور و برداشت غلط باشه>

 

یک توصیه دوستانه

گارگین فتائی

.

دوستان شما قطعاً از طریق طرز نگارش من روحیات منو می دونید

من آدم معتدلی هستم که البته برخی اوقات زود عصبانی میشم که این برای همه طبیعیه اما در مورد نوشته های خودم احتیاط  زیادای می کنم تا هم حتی الامکان بی طرفانه باشه و هم مبتنی بر دلیل و مدرک.

البته در مورد برخی چیزها نمی توان کاملا بی طرف بود مثل میهن و دفاع از سرزمین و غیره .

اما نکته ای که می خواستم به شما و بخصوص در موقع گذاشتن کامنت پیشنهاد کنم اینه

من در معرفی ویلاگم گفتم که به قومیت و ملیت و دین و مذهب همدیگه احترام بزارید.

ببینید الان در نقاط مختلف دنیا جنگه و تبعا طرفهای درگیر در این جنگها متشکل از ملیت های مختلف و پیروان ادیان مختلفه اما متاسفانه ما شده بارها همه رو با یک چوب زده و وجود چند تا ادم از خدا بی حبره  خونخوار و متجاوز رو حمل بر این کردیم که کل اون ملت یا پیروان اون دین و قومیت  سرنا پا دارای روحیات منفی و کلا به قول خودمون چنین و چنانند.

این منفی نگری در نزد ما ایرانیا بخصوص در مورد این اقوام بیشتره

 

1: عربها

علتش اینه که گروه تروریستی داعش عربه و اینکه خلفای عرب در طول تاریخ ،  ظلمهای مختلف بر ایرانیان کردند.

اما متاسفانه این دیدگاه از حد خودش خارج شده و تبدیل به این شده که کل قوم عرب یک قوم متعصب و متحجر و عقب مانده و سوسمار خوار و غیره است و همین از حد خارج شدن باعث تعصب میشه.

ما  در ایران پنج میلیون عرب داریم که همینها مقابل صدام ایستادند و اینکه شعرا و نویسندگان و دانشمندان عرب سرشناس در سطح جهانی داریم  علاوه بر اعراب  مسلمان  ، ما اعراب مسیمحی هم داریم مثل مارونیها و قیلطیها و غیره.

رقص و آواز عربی طرفداران زیادی در کل دنیا داره و ممالکی از همین عربها هستند که از قطبهای تجاری دنیا محسوب می شوند

 

2: یهودیها

علت مخاالفت ما ایرانیها با یهودیها یکی مساله فلسطین و کشتار فلسطینیها توسط اسرائیل و یکی هم نفوذ مالی گسترده در سطح جهان و ایران هست.

اما در این مورد هم کار رو به افراط کشیده طوری که بالکل کشتار یهودیان توسط آلمان نازی رو با وجود این همه دلیل و مدرک انکار می کنیم و یا اونو مورد تردید قرار میدیم و یا کوچک نمائی می کنیم.

البته یک مساله هم هست مربوط به زملن استر و هامان که یک عده ناسبونالیت نژاد پرست و حتی مذهبیون متعصب مدام می خوان اون داستان رو نشانه قتل عام ایرانیا توسط یهودیان جلوه بدند در حالی که قتل عام تعریف متفاوتی داره  و اساسا این که در این خصوص قتل عامی صورت گرفته یا نه هم تردیدهای زیادی هست.

ما فراموش کردیم که بسیاری از داتمشندان طراز اول دنیا نظیر نیوتون و انیشتین و غیره یهودی هستند و یهودیها یکی از عوامل وقوع رنسانس در اروپا از طریق انتقال کتابها از ممالک اسلامی به دینای مسیحیت بودند.

در آمریکا و خیلی از کشورهائی که الان ایرانیها در اونجاها اقامت دارن ، ایرانیهای یهودی نقش بسسار موثری در کاریابی و کمک به آنها داشته اند.

یهودیان ملتی امانت دار هستند و همین اخلاق نیکوی آنها باعث شده که عهد عتیق کتاب مقدس قرنها در دست اونها از گزند مختلف حوادث حفظ شود در حالی که بسیاری از کتب در طی سالها و قرون به دلالئال مختلف یا از بین رفته و مفقود شده و یا نصفه و نیمه مانده اند.

 

3: ترکها

در مورد ترکها ما ایرانیها یکی به دلیل اینکه ترکیه به طرق گوناگون در تقویت گروه هائی مثل داعش کوشیده و همچنین نقش منفی اون در جنگ با ایران در زمان صفویه  این طرز تلقی برامون پیش اومده.

البته این امر تا حدی پیش رفته که اونها رو قومی وحشی و بیابانگرد و مغول می دونیم.

البته اصلیت ترکها به آسیای مرکزی برمی گرده نه به مغولستان و عده ای از اونها هم ایرانی بودند که بر اثر تسلط سلجوقیا که زبان رسمیشون ترکی بوده ترک ربان شدند.

درسته که دولت عثمانی باعث قتل عام ارامنه و آشوریها و کردها در اوائل جنگ جهانی اول شد

اما همه اینها دلیل بر این نمیشه که ما کل ترکها رو آدمهای وحشی و به دور از انسانیت بدونیم.

همه شما می دونید که خاستگاه اصلی انقلاب مشروطیت جائی نبود جز تبریز و آذربایجان ایران نقش بسیار اساسی در توسعه و پردازش تاریخ ایران داشته

آذربایجان را زادگاه زرتشت می دانند علاوه بر اینکه اولین مبلغین مسیحیت برای ارامنه یعنی تادئوس و بارتلموس مقدس در آنجا به ارائه مسیحیت پرداختند که مزار یکی از آنها در قره کلیسا است.

ما علما و شعرای و فضلای ترک و آذری زیادی داریم که بسبار در تکامل ادبی و فرهنگی و علمی ایران موثر بودند .

و این نکته رو هم نباید فراموش کنیم که در ایران ، آذریها بیش از هر قوم دیگری با فارسها عجین شده اند.

 

4: ارامنه

ارامنه در ایران همواره به عنوان نمااینده مسیحیت و اقلیتهای دینی شناحته شده اند برای همین وقتی یک نفر می خواد بگه فلانی مسیحی شده در اصطلاح مردمی میگه فلانی ارمنی شده.

ارامنه از این لحاظ با دید منفی نگریسته می شوند که عده ای متعصب دینی اونها رو به علت غیر مسلمون بودن ،  کافر و نجس پنداشته و حتی با انها غذا و نان نخورده و کنار آنها در یک میز و کلاس ننشسته و از حضور اونعه در مکانهای غذایی و خوراکی ناراحت میشند.

البته از زمان استقلال جهموری آذربایجان و مناقشه قره باغ ، پان ترکیستها این طرز فکر رو القا کردن که ارامنه در قره باغ مرتکب قتل عام شدند و همواره به طرق گوناگون اونا رو عامل خیانت به ملت و متهم به کشتار ملت ترک و حتی مسملمانان می کنند و همچنین مدعی این هستند که کل ارمنسان وجود خارجی نداره و روسها ارامنه رو برای اختلاف اندازی  در میان ملت ترک به قفقاز آوردند.

ارامنه در قره باع از خود دفاع کردن و اونجا در طول تاریخ متعلق به خودشان بوده و در مورد ادعای عدم وجود ارامنه در قفقاز نقشه های گوناگون تاریخی موید حضور آنها بوده و جنگهای ایران و روم اساساٌ بر سر ارمنسنان بوده.

از سوی دیگه ارامنه نقش اساسی در ارائه صنعت و هنر مدرن  ایران مثل معماری نوین ، سینما ، عکاسی ، موسبقی کلاسیک و هنرهای زیبا و حتی علوم پزشکی و روان شناسی داشتند و بسیاری از مظاهر دنیای مدرن رو برای اولین بار ارامنه وارد ایران نمودند

 

5: افغانیها

علت نگرش منفی نسبت به افغانیها یکی اینه که این اعتقاد وجود داره که اونها اومدن به ایران و خیلی از کارها رو از دست ایرانیها گرفتن و اینکه بر نمی گردن به کشورشون و خوب وضعیت خاص اونها باعث شده عده ای از اونها هم مرتکب خلاف و جرم بشند.

در مورد افغانها باید درک کرد که کشورشون در وضعیت مناسبی نیست و اتفاقا صنعت ساختمان سازی بدون حضور اونها در ایران میشه گفت فلج میشه چون هم آدمهای کاری هستند و هم قانع.

افغانستان جزئی از ایران بزرگ بوده حالا چرا ما باید کسانی رو که زمانی ایرانی محسوب می شدند تا این حد به دیدهء  تحقیر بنگریم.

 

باری خلاصه کلام من اینه که اگه ما از عملکرد گروهی یا دولتی یا حکومتی ناراحتیم اون رو بر کل قومیت و ملیت و دینی که اون گروه یا دولت پیرو اونه تعمیم ندیم.

 

یک طرز فکر مسخره در مورد نیمه گمشده

گارگین فتائی

.

در بین ماها و البته خیلی از مردم دنیا این طرز فکر وجود داره که نباید دنبال نیمه گمشده خودت باشی بلکه خودش به وقتش میاد سراغت.

این طرز فکر توی ایران بیشتر مناسب دخترهاست اون هم اونهایی که مرتب براشون خواستگار میاد و برای همین این طرز فکر در نظرشون درست میاد.

اما اگه پسر بودند پوچ و بی معنی بودن این حرف رو کاملا درک می کردند.

شما خودتون شاهد این هستید که پسرها چه رقابتی رو  در به دست اوردن یک دختر  برای زندگی با هم دارند که حتی این رقابت ها منجر به نزاع و خصومت و کینه توزیهای خطرناک میشه.

من دوستی دارم که همین  طرز فکر رو داره و هر وقت در جایی یا اجتماعی میره منتظره که خود دختره بیاد سراغش یعنی اینکه نیمه گمشدش  رو دو دستی  بیان تقدیمش کنند و یا اینکه خودش بیاد بهش بگه

سلام من نیمه گم شده تو هستم

تا حالا وقتش نبوده اما الان وقتشه

خودم اومدم سراغت

ببینید چقدر مضحک و خنده داره

اونهایی که این طرز فکر رو دارن باید منتظر چنین حرفهایی هم باشند

من وقتی به قبرستان یا همون آرامگاه میرم انبوه دختر و پسرهایی رو می بینم که مجرد از دنیا رفتند وقتی جویای زندگیشون میشم متوجه میشم بدبختها تمام تلاششون رو برای پیدا کردن زوج یا زوجه کردند واما ناکام از این دنیا رفتند.

اگه حرف این عده درست باشه پس یه عده نمی بایست ناکام از دینا  برن چون بالاخره باید نیمه گمشدشون می اومد سراغشون

اشخاصی هستند که نصف زندگی خودشون رو هم گذروندند اما با این حرف احمفانه مواجه میشند که نیمه گم شده هر کسی خودش میاد سراغ آدم

این آدم میگه آخه منطق و اندیشه هم خوب چیزیه

من نصف عمرم رفته  هر چی تقلا کردم و سگ دو زدم و به این و اون رو انداختم و هزار جور کار انجام دادم  و هر کجا فرصتش بوده و امکانش وجود داشته سعیم رو برای به دست اوردن جفت خودم کردم و خواستم رو مطرح کردم به جایی نرسیدم حالا بعد این همه عمرچطوری خودش از آسمون برام نازل میشه؟

بیائید کمی واقع بین باشیم

من فکر می کنم نیمه گمشده هر کسی رو خودش باید پیدا کنه و هیچ وقت به این فکر احمقانه نیوفته که خودش میاد سراغش.

اگه هر کاری کرد و نتونست پیدا بشه باید قبول کنه که نیمه گمشده اون دیگه پیدا شدنی نیست و باید قیدش رو بزنه.

هر چند درد ناکه اما خوب حقیقت همیشه تلخه و دنیا اون چیزی نیست که ما در تصورات شیرینمون می سازیم.

دنیا یک زباله دونی بزرگه ، پر از بی عدالتی و تبعیض حتی در انتخاب همدم و پیدا کردن نیمه گمشده.

این به این معنی است که دنیا نسیت به این جور افراد در این مورد کم لطفه البته ممکنه لطفش رو در  سایر موارد بهشون داده باشه اما همیشه و همواره در مورد نیمه گمشده اینها مواجه با جوابهای منفی و تحقیر و دل شکستگی و بغض شدند گویا از همون اول قرار بوده  این تبعیض ناروا در مووردشون اجرا بشه

پس بهتره امید الکی به این جور افراد با گفتن این حرف که صبر کن نیمه گمشدت خودش میاد ندین و واقعیت رو هر چقدر تلخ باشه بهشون بگید

پس من خودم این پیام رو میدم

ای کسانی که سالها به دنبال نیمه گمشده خودتون هستید

بیخود و بی جهت تفلا نکنید

فکر هم نکیند که خودش میاد سراغتون

قرار نیست شما به نیمه گمشدتون برسید

صلاح بر این بوده که یه عده در این مورد صالح و لایق باشند و اما شما بی لیاقت و ناصالح تشخیص داده شدید

 

یک نواخت طلبی

گارگین فتائی

.

یک نواختی پدیده و یا بهتر بگویم معضلی است که گریبانگیر همه شده و البته زندگی ماشینی به شدت بر آن افزوده است.

انسانها کلاً علاقه ای به یک نواختی ندرند اما  تحت شرائطی از آن بدشان هم نمی آید بویژه در زمانی که انسان به چیزی عادت کند.

موزد دیگری که انسان را متمایل به یک نواختی می کند زمانی است که در شرائط ناخواسته و یا کمتر ناخواسته ای قرار گیرد که ناگزیر به ترک موقعیت یا وضعبت قبلی خود شود نظیر مهاجرت به کشور دیگر و یا تغییر شغل به خاطر سود دهی کم و یا  تعدیل نیرو و یا انتقال از مکانی به مکان دیگر.

این هم باز  به خاطر این است که چندان با شرادط جدید آشنا  نیست و شرائط قیلی و ماندن در آن را با همه مشکلاتش به شرائط جدیدی که برایش نامعلوم و ناآشنا است ترجیح می دهد.

البته انطباق با شرائط جدید برای همه انسانها به یک اندازه طول نمی کشد و بر حسب روحیات آنها مدت های مختلفی دارد.

ممکن است عده ای بسیار سخت به موقعیت جدید عادت کنند اما به هر حال به طور کلی بعد از گذشت مدت زمانی این موقعیت جدید هم یک موقعیت یک نواخت و کسل کننده برای اینها می شود.

این یک نواختی بر حسب صنعتی شدن ٰ شدت بیشتری می گیرد به عنوان نمونه در آمریکا بیش از هر کشور دیگری این یک نواختی نمایان است.

شخصی که در آمریکا زندگی می کند یا باید کار کند یا تحصیل تا از این طریق بتواند به موقعیت شغلی رسیده و یا  مخارج  زندگی خود را تامین کند ، اگر فردی هیچ کاری انجام ندهد ناگزیر است در خانه بماند چرا که مثل ایران نیست که هر وقت خواست بتواند به دوستان خود تلفن کرده و حرف بزند و یا بیرون برود چرا که در بیرون هم همه سر کار و یا تحصبلند و محیط منزل هم محیط بسیار یک نواختی است چرا که روابط همسایگی و خویشاوندی مثل ایران محکم نیست و او ناگزیر به توسل به اینترنت یا تلویزیون و رادیو می شود که آنها هم عمدتا برنامه های یک نواخت و پر از تبلیغات تجازی را پخش می کنند.

در مکانهای  کار و تحصیل هم این یک نواختی بسیار مشهود است به عنوان نمونه افرادی هستاند که تنها کارشان گذاشتن برچسب یا لبل بر روی جعبه های مخصوص و چک کردن آن با شماره داخل آن هستند و این کار را تمام روزهای کاری از صبح تا بعد از ظهر انجام می دهند و کلا در این کار خود الینه شده اند گوئی نوعی اعتیاد به این کارهای خسته کننده و کسالت آور پیدا کرده اند که اگر آن کار را نکنند موقعیت بهتری نصیبشان نخواهد شد.

در ایران هم این یک نواختی کمابیش بویژه در بین کارمندان ادارات و شرکتهائی که کارکنان آن ناگزیرند مدتها از صبح تا بعد از ظهر پشت میز بنشینند مشهود است.

من همیشه یکی از اروزهایم این بوده که کاری داشته باشم نظیر همین کارمندها که از صیح تا بعد از ظهر پشت میز بنشینم  اما وقتی من و همکارم برای مدت کوتاهی با یکی از این سازمانها قرارداد وکالت داشتیم و این یکنواختی را در بین کارمندانش دیدم با خود گفتم اینها باید سی و پنج یا چهل سال مدام یک مسیر را بیایند و بروند و سر آخر روی صندلی خودشان فسبل خواهند شد.

خوبی وکالت این است که شغل آدم مال خودش است یعنی ناگریز نیستی هر روز برای ساعات معینی کارت بزنی  اما از طرف دیگر داشتن کار ثابت مزایای خود را دارد نظیر داشتن حقوق مداوم و پایدار و تضمینانت دیگر شغلی.

باری علت گرایش به یک نواختی در همه ما علیرغم اینکه علاقه ای به آن نداریم یکی عادت است و دومی که مهم تر است ترس از موقعیت جدید و در واقع محافظه کاری ماست.

ما نباید تا ان حد محافظه کار باشیم که امکان پیشرفت در زندگی را از خودمان بگیریم . زندگی پر است از موقعیتها و فرصت های مختلف که عدم ریسک پذیری و تمایل به محافظه کاری باعث می شود ما این فرصت ها را از دست بدهیم.

کما اینکه ما همواره شاهد این سخن از سوی مردم بودیم که به عنوان نمونه دو نفر در یک کار شاغلند یکی ریسک پذیری بیشتری داشته و توانسته به موقعیت های بالائی در زندگی خود برسد و بالعکس دیگری  محافظه کاری بیشتری داشته و همواره از ریسک کردن و قبول موقعیتهای جدید ابا داشته و لاجرم سالها در همان وضعیت قبلی بدون هیچ تحرک و پیشرفتی مانده است.

بنابراین چه در ایران و چه در آمریکا و هر کشور دیگری برای رهائی از یک نواختی و داشتن زندگی متنوع تر باید ریسک پذیری خود را افزایش دهیم و لازمه آن این است که بر ترس و محافظه کاری خود غلبه کنیم.

وعده هائی که هیچ گاه به طورکامل عملی نشده اند

گارگین فتائی

.

در تاریخ معاصر ایران  ، هر دولتی که روی کار آمده مدام وعده بهبود وضع جامعه را داده و هر وزیر و مسئول آن  دولت هم مدام داعیه  توسعه و ترقی خواهی و پیش برد ایران به سوی یک جامعه مترقی را داشته است.

این داعیه ها و شعار دادن ها هر چقدر به سمت جلوتر می رویم بیشتر می شوند که به  چند نمونه از آنها  اشاره می شود

 مسئول اقتصادی ،  مدام دم از این میزنه که تورم رو مهار خواهد کرد و بی کاری رو از بین خواهد برد

مسئول امور مسکن  ، وعده میده که همه دارای مسکن ارزان قیمت شده و نرخ اجاره ها پائین بیاید .

مسئول آموزش و پرورش وعده تجهیزات مدارس یه امکانات مالی و اموزشی پیشرفته را می دهد.

مسئول دانشگاهها وعده امکان ورود همه به دانشگاه بدون کنکور و پائین امدن هزنیه های تحصیلی را می دهد.

مسئول بازرگانی ، وعده کاهش دست دلالان و مشاغل کاذب .

مسئول ورزشی وعده بالا بردن کیفیت ورزشی و نقش فعال ایران در صحنه های ورزش جهانی

مسئول جوانان ،  وعده فراهم آمدن  شرائطی برای ازدواج و زندگی بهتر .

 

مسدئول امور بهداشتی  ، وعده سلامت و محیط پاکیزه و بیمه های مختلف.

و این وعده ها به صورت طوماری در آمده که آغاز و پایاینش معلوم نیست

آنچه که از دید یک شهروند ایرانی چه مقیم ایران باشد یا در خارج نمایان است این است که هر مسئولی می آید و مدتی در سمت خود باقی می ماند و بعد از پایان سمت در سمتی دیگر ابقا می شود اما این وعده ها هیچ کدام به طور کامل عملی نمی شوند بلکه از دولتی به دولت دیگر و از مسئولی به مسئل دیگر منتثقل می شود

همین وعده دادنها و عدم توانائی در اجرای کامل آنها باعث شده مردم نوعی بی اعتمادی نسیت به حرفهای مسئولین در خود احساس کنند و مهم تر از اینها این که کلا این احساس ایجاد شده که وقتی هر کسی وعده می دهد و نمی تواند کامل به وعده های خود عمل کند هر چند زحمت هم می کشد و تلاش زیادی می کند این است که شاید هیچ گاه نتوان به مشکلات مختلفی که در ایران در بخش های مختلف جامعه موجود است و سالها قیل هم بوده سر و سامان داد و یا اینکه نیاز به مدت زمان طولانی می خواهد

نظر شما در این مورد چیست؟

هیچ کجا خونهء آدم نمیشه

گارگین فتائی

.

این یک اصطلاح قدیمی و معروف و ریشه داره .

این جمله رو نه تنها وقتی به دیار و سرزمین دیگه ای میرن برای میهن خودشون میگند بلکه حتی اگه کسی از خونش بیرون میاد و بویژه اگه مدت زیادی از خونش دور میشه و دوباره به خونش برمیگرده هم  به زبون میاره.

کسانی که به هر دلیلی  ناگزیرند مدتهای زیادی از خونشون دور بمونند و مخصوصاً در سرزمینهای دیگه برای کار و تحصیل و مهاجرت میرند با دیدن وضع خونه های اونجا تازه معنی واقعی این جمله رو می فهمند.

من تجربه زندگی در اروپا و آمریکا رو دارم . در هر دوی این نقاط شما نمی تونید خونه ای به خوبی خونه های ایران پیدا کنید حتی بدترین خونه ایران از لحاظ کیفیت و زندگی خیلی بهتر از خونه های اونجاهاست.

کسی که خونه های اونجا رو می بینه و مخصوصا اینکه می فهمه ناگیره دراین  خونه ها زندگی کنه وقتی به فکر خونه ای که در ایران داشته می افته حسرت دل می خوره و بغض ، گلوشو می ترکونه مخصوصا اگه خونه شخصی خودش رو هم توی ایران فروخته باشه .

من  یک تصویر کلی از خونه ها در آمریکا براتون ارائه میدم تا خودتون با خونه های ایران مقایسه کنید

اکثر ایرانیها در ایالت  کالیفرنیا و مخصوصاً در شهر لوس انجلس متمرکز هستند. در این شهر و کلا خیلی از شهرهای آمریکا خونه ها عمدتاً چوبیه و خبری از خونه های آجری و آهنی مانند ایران نیست . علتش هم اینه که میگند چون این نواحی زلزله خیزه لذا از چوب استفاده می کنند تا تلفات و خسارات کمتری بده .

اما نباید این رو هم نادیده گرفت که ساختن خونه هایی مثل خونه های ایران با مواد مشابه تو امریکا بسیار گرون تموم میشه.

از طرف دیگه همین خونه ها هم انقدر شل  و ولند و اصطلاحاً انقدر تف بند هستند که با چند ضربه محکم فرو می ریزند چه برسه به اینکه بخواد زلزله هم بیاد!

نظم و ترتیب خونه در لوس آنجلس این طوریه که معمولاً به صورت مجتمع های دو طبقه ای دراز هستند یعنی طولشان از عرضشان بیشتره و هر کدام از این مجتمع ها از طریق یه کوچه باریکی که اَلیalley  نامیده میشه از هم جدا میشند .

این مجتمع ها معمولا شامل چند واحد در طبقه اول و چند واحد در طبقه دوم هستند و در واقع زمینهای بزرگی هستند که همگی یا متعلق به یک مالک  شخصی و یا یک کمپانی ملکی هستند .

در آمریکا ملک رو برای اجاره متری حساب نمی کنند بلکه میگند یه اتاق خوابه یا دو اتاق خوابه و در حال حاضر معممولا متوسط اجاره یک اتاق خوابه در ماه در لوس آنجلس  حدود هزار و دویست به بالا  اتاق خوابه حدود هزار و چهار صد دلاره به بالاست .

روال کار هم مثل ایران نینت که مستاجری که دنبال خونه می گرده بره به بنگاه بگه و بنگاه براش خونه پیدا کنه بلکه یا توی کوچه و خیابون و یا توی روزنامه ها آگهی می کنند .

اما مشکل کار اینه که برای اجاره کردن خونه یک شخص باید حتما کردیت خوب داشته باشه یعنی دارای سابقه خوب در پرداختهای مختلف و یا اصطلاحا فرد خوش حسابی باشه که هیچ کدوم از قبض ها و بدهیهاش پرداختهاشون عقب نیوفتاده باشه .

تبعا اگه کسی تازه وارد آمریکا شده باشه که کردیت نداره و داشتن کردیت مستلزم سالها زندگی در آمریکاست بنابراین باید کسی ضامنش بشه و خیلی وقتها ضامن رو هم قبول  نمی کنند و میگند خود شخص باید کردیت داشته باشه و اینجاست که کار گیر پیدا می کنه .

این خونه های چوبی ،  به هم چسبیده بوده و  گاه شما  در این خونه ها باشی و کوچک ترین صدایی بکنی به اطراف می پیچه مثلا حتی با تلفن خونت که حرف می زنی همسایه بغلیتون حرفهاتون رو می شنوه تبعا وقتی به مناسبتی مثل تولد و غیره سر و صدا زیاد میشه به گوش همه می رسه و برای همین  شما نمی تونید بعد از ساعت نه شب زیاد سر و صدا بکنید و یا اینکه اگر همسایه از دست شما شکایت کنه که سر وصدا می کنید دو دقیقه نشده پلیس میاد بالای سرتون  البته اگه مناسبتی نباشه و واقعا سر و صدای سرسام اور و مزاحمی باشه کار درستیه اما اینکه مناسبتی باشه و یا اینکه شما واقعا قصد آزار نداری  و مهمون داری و همسایه شکایت کنه این چیزی جز افزایش کدورت ها بین همسایه ها  نخواهد بود .

کف اتاق هم چوبیه بنابراین در صورت بازی بچه ها و حتی زیاد راه رفتن هم اگه در طبقه بالا باشید صدای تق و توقش به گوش همسایه پائینی می رسه .

این که تغریبا اکثر مجتمع ها دو طبقه ای هست باعث شده که هر دو طرف آدم خونه باشه و یک نقطه بازی نباشه که ادم بتونه از اونجا کوهی یا ساختمونی رو ببینه و کلا دل آدم می گیره مخصوصا اینکه بالکنهای اون هم در یک امتداده و در اصل راهرو اونها هم محسوب میشه و جداگانه نیست.

این خونه ها به جز مراکز خرید و اداری هیچ کدوم آسانسور ندارند و بنابراین اگر کسی سنی ازش گذشته باشه و در طبقه بالایی ساکن باشه هر روز ناگزیره برای گذران زندگی چندین بار از این پله ها بالا و پائین بره.

چون اکثر خونه ها پشت بوم نداره و به صورت شیروانیه برای همین کولرها داخل خونه ها هستند و صدای زیادی دارند شما حساب کنید اگه کولر چند تا همسایه با هم روشن باشه چی میشه ! انگار شما داخل یه کارخونه پر سر و صدایی!

در اونجا آب لوله کشی قابل خوردن نیست و هر کسی برای خوردنش باید دستگاه تصفیه نصب کنه اما  برای نصب این دستگاه باید از مالک اجازه بگیره چون پول آب بر عهده مالکه .

نه تنها آب بلکه برای انجام خیلی از کارها مثل نصب ماهواره و یا تلفن و سیم کشی اون هم باید   با اجازه مالک باشه و اگه اون گفت اجازه نمیدم چون خونه سوراخ سوراخ میشه شما نمی تونید کاری بکنید.

مساله بعدی لباس شویی هست در آمریکا شما کمتر می بینید که دستگاه لباس شویی توی خونه باشه بلکه یک سیستم مرکزی به نام لندری دارن که در واقع یک لباس شویی بزرگ در طبقه همکفه که برای شستن لباسها و انداختن اونها توی لباس شویی شما باید وقت بگیری و برای هر لباس باید بیست و پنج سنت باندازی در قلک اون لندری در غیر این صورت اون رو نخواهد شست.

البته خونه های شخصی هم هستند که بهشون هاوس hause گفته میشه منتهی معمولا چون قیمت اونها خیلی گرونه برای همین اکثر مردم نمی تونند برای خریدش  تمام مبلغ رو بپردازند و برای همین به صورت اقساطی می خرند اما مالیات اونها انقدر زیاده که حتی پرداخت این اقساط به نوه و نتیجه اونها هم میرسه تازه هزینه های آب  و برق و گاز و تلفن هم خیلی گرون تر از خونه ای اجاره ای هست.

علاوه بر این باید مواظب هزینه های برق و گاز و تلفن باشید که اگر کاملا صرفه جویی نکنید همراه با مالیاتی که بهشون تعلق می گیره سر به فلک خواهد کشید.

هر خونه ای برای ماشین دو تا پارکینگ داره و پارکینگها در طبقه همکف هستند اما مساله اینه که ممکنه هر شخصی از خونواده یه ماشین داشته باشه چون سیستم حمل و نقل عمومی اونجا واقعا بده و طوریه که هر شخصی مجبوره اتومبیل شخصی از خودش داشته باشه چون کشور بزرگیه و مسافتها خیلی از هم دوره مثلا مسافت خونه تا محل کار و یا خونه تا مرکز خرید و بازدید و غیره و یا رفع مایحتاج عمومی و شخصی که اگه شخصی بخواد پیاده بره ممکنه مجبور باشه یک ساعت پیاده روی کنه.