تکاپو TAKAPU

ارائه مطالب گوناگون در زمینه های مختلف

تکاپو TAKAPU

ارائه مطالب گوناگون در زمینه های مختلف

 

کتیبه تاریخی قلعه سنگی سمیرم ناپدید شد!

 

 

کتیبه تاریخی قلعه سنگی سمیرم مربوط به دوره ساسانی که در سالهای گذشته اطراف آن مورد تخریب قرار گرفته بود، ناپدید شد.

رییس اداره میراث فرهنگی، صنایع دستی و گردشگری شهرستان سمیرم استان اصفهان با اعلام این خبر به خبرگزاری ایرنا گفت مساحت این کتیبه با ارزش تاریخی یک متر مربع بود و سارقان به صورت کاملا حرفه‌ای و با استفاده از تجهیزات و امکانات، این اثر ملی را از کوه برش داده و دزدیده اند.

به گفته سجاد افشاری پراکندگی آثار و ابنیه تاریخی و وسعت شهرستان سمیرم باعث شده این مناطق دور از چشم ماموران قرار گیرد و کمبود نیرو و همچنین امکانات حفاظتی، کار را برای دزدان آثار تاریخی راحت کرده است.

نوشته‌های روی این کتیبه با خطوط پهلوی ساسانی و عربی اوائل اسلام است.

 

 

 

پرونده باز زمین‌خواری در حیران: مقامات وعده‌ی اعمال قانون داده‌اند

 

 

 

در حالی که نمایندگان شهرهای آستارا و اردبیل طی روزهای گذشته بستگان یکدیگر را متهم به زمین‌خواری در گردنه‌ی حیران کرده‌اند، امروز سیف‌الله مسرور، مدیرکل بازرسی استان گیلان خبر داده است که از روز گذشته هیئتی بلندپایه برای پی‌گیری مساله‌ی زمین‌خواری‌ها در آستارا مستقر شده‌اند و تا زمانی که لازم باشد انجا مستقر خواهند بود.

او گفته است که او به عنوان مدیر سازمان بازرسی، قصد پیش داوری ندارد و از آن جایی که به گزارش‌های مدیران این سازمان  ایمان و اعتقاد دارد، هیچ اظهار نظری مبنی بر صحت و عدم صحت آن‌ها تا مشخص شدن موضوع نمی‌کند.

او تاکید کرده است که بازرسان این سازمان در این رابطه نگاه سیاسی ندارند و همه نگاه‌ها فنی، حقوقی و تخصصی است.

علی‌رضا شعبان‌نژاد، رییس سازمان جهاد کشاورزی گیلان هم گفته است که سازمان متبوعش، بدون نگاه به جریان‌های سیاسی خاص در حال پی‌گیری این موضوع است و وعده داده است، قانون در این زمینه با جدیت اجرا خواهد شد.

او همچنین اشاره کرده است که ساخت و ساز غیرمجاز و زمین‌خواری‌های اتفاق افتاده در گردنه حیران مربوط به گذشته و زمانی که محدودیت قانونی وجود نداشت، بوده است.

داوود زارع، مدیرکل منابع طبیعی گیلان هم خبر داده است که مطابق رای صادر شده در پرونده‌ای که در باره‌ی زمین‌خواری‌ها باز بوده است، تاکنون مالکیت ۲۰ هکتار از اراضی حیران به منابع طبیعی بازگشته است و پی‌گیری‌ها در این زمینه ادامه دارد.

 

 

 

مثنوی طنز دکتر بازی

 

http://tarannnom.blogfa.com/post-193.aspx

 

خاک ایران یکسر از دکتر پر است

هر که دکتر نیست نانش آجر است

ملک ایران سرزمین دکتران

این قدر دکتر نباشد در جهان!

عابران هر خیابان دکترند

دانه های برف و باران دکترند

هم وزیران هم مدیران دکترند

بیش تر از نصف ایران دکترند

هر که پستی دارد اینجا دکتر است

دیپلم ردی است اما دکتر است

هرکه شد محبوب از ما بهتران

هرکه شد منسوب بالا دکتر است

هر که رد شد از در دانشکده

یا گرفته دکتری یا دکتر است

شعر نو مدیون دکتر ها بود

تو ندانستی که نیما دکتر است؟

شاعر تیتراژهامان دکتر است

مجری اخبار سیما دکتر است

آن که مثل آفتاب نیمه شب

سرزد از صندوق آرا دکتر است

شادباش ای دکتر آرای ما

دکترای جمله دانش های ما

دکترایت نخوت و ناموس ما

ای تو افلاطون و جالینوس ما

در جهانی که پر است از نابغه

دکتری چندان ندارد سابقه

بی سبب افسرده ای غم می خوری

سرزمین ماست مهد دکتری

خط مان وقتی شبیه میخ بود

ای بسا دکتر در آن تاریخ بود

این همه آدم که در عالم نبود

آدمی کم بود  ودکتر کم نبود

من نگویم شاعران فرموده اند

رخش ورستم هر دو دکتر بوده اند

گر چه باشد قصه ها پشت سرش

دکتری دارند ملا و خرش

شاعران از رودکی تا عنصری

بی گمان دارند هر یک دکتری

شعله های عشق چون گُر می گرفت

آتشی در خیل دکتر می گرفت

عشق با دکتر نظامی قصه گو

عشق با دکتر سنایی رازجو

عارف شوریده دکتر مولوی

نام پایان نامۀ او مثنوی

حافظ و سعدی و خواجو دکترند

سروقدان لب جو دکترند

وحشی واهلی و صائب دکترند

تاجر و دهقان و کاسب دکترند

بحث های جعل مدرک نان بری است

بهترین سر گرمی ما دکتری است

عده ای مشغول دکتر سازی اند

عده ای سر گرم دکتر بازی اند

داعش باستان‌شناس ارشد پالمیرا را گردن زد

 

 

گروه تروریستی داعش یکی از دانش‌وران ارشد عصر باستان را در شهر باستانی پالمیرای سوریه گردن زده و بدن او را از ستونی در میدان اصلی این شهر تاریخی دار زده است.

رئیس امور باستانی شناسی سوریه این خبر را در گفتگو با رویترز اعلام کرد.

داعش شهر پالمیرا در مرکز سوریه را در ماه مه تصرف کرد اما به نظر هنوز خرابه‌های آن، که از بازمانده‌های امپراتوری روم هستند، نابود نکرده.

مامون عبدالکریم، رئیس امور باستان شناسی دولت سوریه، گفت مقتول، خالد اسد، دانشوری ۸۲ ساله بوده که بیش از نیم قرن در صدر امور باستان شناسی شهر پالمیرا قرار داشته است.

به گفته عبدالکریم، اسد بیش از یک ماه در دستگیری و تحت بازجویی بوده.

عبدالکریم گفت: «فقط تصور کنید که دانشوری را که چنان خدمات به یاد ماندنی‌ای به آن شهر و به تاریخ کرده گردن می زنند.. و جسدش هنوز از یکی ستون‌های باستانی مرکز میدان در پالمیرا آویزان است».

مقالاتی از خالد اسد در مورد پالمیرا در ژورنال‌های بین المللی باستان شناسی منتشر شده اند. او در ضمن در چند ده سال گذشته بارها با هیات‌های باستان شناسی آمریکایی، فرانسوی، آلمانی و سوئیسی در پالمیرا همکاری کرده است.

شهر پالمیرا در عصر باستان از مراکز تجاری جاده ابریشم بود. خرابه‌های این شهر، از جمله معابد رومی و معبد خدای عبری «بل»، ۲۰۰۰ سال قدمت دارند و همین باعث شده در فهرست اماکن میراث جهانی یونسکو قرار بگیرند.

مقامات سوریه گفتند پیش از سقوط شهر به دست داعش صدها مجسمه باستانی را به اماکنی امن انتقال داده اند.

داعش در ماه ژوئن دو معبد باستانی را در پالمیرا منفجر کرد که البته جزو سازه‌های رومی شهر نبودند.

 

نامردمیها

گارگین فتائی

.

دلم زخم است از نامردمیها

قساوت ها ،شقاوت ها ، بدیها

نه احساسی نه رحم و مهربانی

فقط تنهایی است و بی کسیها

دلم تنگ است از گرمای یک عشق

فغان از نارفیقان ، ناکسیها

همه دنیا شده بی قلب و بیرحم

کجاست آن مهربانی ، مخلصیها

رگ مردانگی در این جهان نیست

چه دانند  چیست این مردانگیها!

صمیمیت ، گذشت و راد مردی

چه شیرین است گفتار مسیحا

بُوَد دلها چو سنگ و خشک و یی روح

شده جای مروت ها ، سگیها

چه حدی تلخ باشد زندگانی

پر از عیب است و نقص و نارسیها

به جای قلب صاف و پاک و بی غش

گرفته خوار و خاشاک و خسیها

خدایا حکمت هستی ما چیست

که گشتیم غرق در در به دریها!

نقطه چین ها

گارگین فتائی

.

.............................................................

.............................................................

.............................................................

.............................................................

............................................................

.............................................................

..........................................................

این نقطه چین ها تنها جای خالی نیستند

اینها حرفهای زیادی برای گفتن دارند

می توانی خروارها کلمه در جایشان بگزاری

این یعنی دیگر چیزی نداری بگوئی

یعنی انقدر خسته شده ای که حتی نای حرف زدن نداری

یعنی از بیهوده سخن گفتن مایوس شده ای

یعنی از اینکه ده هزار بار یک پست تکراری می بینی حالت به هم می خورد

یعنی از گذشت بی ثمر روز  و شب می نالی

یعنی از یک نواختی  زمان حاکم بر زندگیت بیزاری

آنچه می خواهی واقع نمی شود و آنچه واقع می شود نمی خواهی

برای دیگران چه اهمیتی داری

از لفاظیهای  بیهوده و پی در پی خسته شده ام

حالم از افراد چاپلوس به هم می خورد

کسانی که ظاهرشان با باطنشان یکی نیست

زمانی که خسته  نا امید و دل شکسته ای استاد اخلاقت می  شوند

اما آنچه که می گویند همانی نیست که خودشان هستند

دلم تنگ شده برای یک عشق عمیق

برای کسی که  صدها بهانه برای رد کردن عشقم نیاورد

بر تازگیها

دلم می خواهد زدگی فقط نگذرد

بلکه به روح و تنم بچسبد

 

 

کرگدن تنها 

.

http://baharehrahnema.persianblog.ir/1390/1/13/

.

کرگدن جوان، تنهایی توی جنگل می رفت...

دم جنبانکی که همان اطراف پرواز می کرد، او را دید و از او پرسید که چرا تنهاست ؟!

کرگدن گفت: همه کرگدن ها تنها هستند.

دم جنبانک گفت: یعنی تو یک دوست هم نداری؟

کرگدن پرسید: دوست یعنی چی؟

دم جنبانک گفت: دوست، یعنی کسی که با تو بیاید، دوستت داشته باشد و به تو کمک بکند.

کرگدن گفت: ولی من که کمک نمی خواهم.

دم جنبانک گفت: اما باید یک چیزی باشد، مثلاً لابد پشت تو می خارد؛ لای چین های پوستت پر از حشره های ریز است. یکی باید پشت تو را بخاراند، یکی باید حشره های پوستت را بردارد.

کرگدن گفت: اما من نمی توانم با کسی دوست بشوم. پوست من خیلی کلفت و صورتم زشت است. همه به من می گویند پوست کلفت.

دم جنبانک گفت: اما دوست عزیز، دوست داشتن به قلب مربوط می شود نه به پوست.

کرگدن گفت: قلب؟ قلب دیگر چیست؟ من فقط پوست دارم و شاخ.

دم جنبانک گفت: این که امکان ندارد، همه قلب دارند.

کرگدن گفت: کو؟ کجاست؟ من که قلب خودم را نمی بینم!

دم جنبانک گفت: خب، چون از قلبت استفاده نمی کنی، آن را نمی بینی؛ ولی من مطمئنم که زیر این پوست کلفت یک قلب نازک داری.

کرگدن گفت: نه، من قلب نازک ندارم، من حتماً یک قلب کلفت دارم !

دم جنبانک گفت: نه، تو یک قلب نازک داری. چون به جای این که دم جنبانک را بترسانی، به جای این که لگدش کنی، به جای این که دهن گنده ات را باز کنی و آن را بخوری، داری با او حرف می زنی...

کرگدن گفت: خب، این یعنی چی؟

دم جنبانک گفت: وقتی که یک کرگدن پوست کلفت، یک قلب نازک دارد یعنی چی؟! یعنی این که می تواند دوست داشته باشد، می تواند عاشق بشود.

کرگدن گفت: اینها که می گویی یعنی چی؟

دم جنبانک گفت: یعنی ... بگذار روی پوست کلفت قشنگت بنشینم، بگذار...

کرگدن چیزی نگفت. یعنی داشت دنبال یک جمله ی مناسب می گشت. فکر کرد بهتر است همان اولین جمله اش را بگوید. اما دم جنبانک پشت کرگدن نشسته بود و داشت پشتش را می خاراند.

داشت حشره های ریز لای چین های پوستش را با نوک ظریفش برمی داشت. کرگدن احساس کرد چقدر خوشش می آید... اما نمی دانست دقیقاً از چی خوشش می آید ؟!

کرگدن گفت: اسم این دوست داشتن است؟ اسم این که من دلم می خواهد تو روی پشت من بمانی و مزاحم های کوچولوی پشتم را بخوری؟

دم جنبانک گفت: نه اسم این نیاز است، من دارم به تو کمک می کنم و تو از اینکه نیازت برطرف می شود احساس خوبی داری، یعنی احساس رضایت می کنی. اما دوست داشتن از این مهمتر است.

کرگدن نفهمید که دم جنبانک چه می گوید اما فکر کرد لابد درست می گوید.

روزها گذشت، روزها، هفته ها و ماه ها، و دم جنبانک هر روز می آمد و پشت کرگدن می نشست، هر روز پشتش را می خاراند و هر روز حشره های کوچک را از لای پوست کلفتش بر میداشت و می خورد، و کرگدن هر روز احساس خوبی داشت.

یک روز کرگدن به دم جنبانک گفت: به نظر تو این موضوع که کرگدنی از این که دم جنبانکی پشتش را می خاراند و حشره های پوستش را می خورد احساس خوبی دارد، برای یک کرگدن کافی است؟

دم جنبانک گفت: نه، کافی نیست.

کرگدن گفت : بله، کافی نیست. چون من حس می کنم چیزهای دیگری هم هست که من احساس خوبی نسبت به آنها داشته باشم. راستش من می خواهم تو را تماشا کنم.

دم جنبانک چرخی زد و پرواز کرد، چرخی زد و آواز خواند، جلوی چشم های کرگدن. کرگدن تماشا کرد و تماشا کرد و تماشا کرد... اما سیر نشد.

کرگدن می خواست همین طور تماشا کند. کرگدن با خودش فکر کرد این صحنه قشنگ ترین صحنه ی دنیاست و این دم جنبانک قشنگ ترین دم جنبانک دنیا و او خوشبخت ترین کرگدن روی زمین. وقتی که کرگدن به اینجا رسید، احساس کرد که یک چیز نازک از چشمش افتاد.

کرگدن ترسید و گفت: دم جنبانک، دم جنبانک عزیزم، من قلبم را دیدم، همان قلب نازکم را که می گفتی. اما قلبم از چشمم افتاد، حالا چکار کنم؟

دم جنبانک برگشت و اشک های کرگدن را دید. آمد و روی سر او نشست و گفت : غصه نخور دوست عزیز، تو یک عالم از این قلبهای نازک داری.

کرگدن گفت: اینکه کرگدنی دوست دارد دم جنبانکی را تماشا کند و وقتی تماشایش می کند، قلبش از چشمش می افتد یعنی چی؟!!

دم جنبانک چرخی زد و گفت: یعنی این که کرگدن ها هم عاشق می شوند.

کرگدن گفت: عاشق یعنی چی؟

دم جنبانک گفت: یعنی کسی که قلبش از چشمهایش می چکد. کرگدن باز هم منظور دم جنبانک را نفهمید، اما دوست داشت دم جنبانک باز حرف بزند، باز پرواز کند و او باز هم تماشایش کند و باز قلبش از چشمهایش بیفتد ...

کرگدن فکر کرد اگر قلبش همین طور از چشم هایش بریزد، یک روز حتماً قلبش تمام می شود. آن وقت لبخندی زد و با خودش گفت:

من که اصلاً قلب نداشتم! حالا که دم جنبانک به من قلب داد، چه عیبی دارد، بگذار تمام قلبم برای او بریزد ...!

 

 

 

 

لزوم انتشار فرهنگ لغات دو زبان ارمنی و فارسی

گارگین فتائی

.

 توجه به زبان ارمنی در ایران از چند لحاظ حائز اهمیت است

1: استقلال جمهوری ارمنستان و افزایش رفت و آمدهای توریستی ، مراودات تجاری و ادامه تحصیل در مقطع دانشگاهی.

این سه امر در واقع اساسی ترین دغدغه های ایرانیان در سفر به  ارمنستان است که لزوم یادگیری و توجه بیشتر به زبان ارمنی را توجیه می ساازد.

2: وجود اقلیت ارمنی به عنوان بزرگ ترین اقلیت دینی غیر مسلمان در ایران  و لزوم حفظ و پاسداشت از زبان و فرهنگ آنها در مدارس و انجمنهای ویژه خودشان.

3: نزدیکی واژگانی این دو زبان با هم و امکان احیاء واژه های کهن پارسی از طریق ذخیره عظیم واژگانی زبان ارمنی

مهم ترین کار در خصوص توجه و اهمیت به یک زبان ، انتشار و تدوین فرهنگ لغات آن زبان با زبان مبدا است .

در مورد زبان ارمنی لزوم دو گونه فرهنگ لغات یکی ارمنی به فارسی و دیگری فارسی به ارمنی احساس می شود.

در حال حاضر فرهنگ لغات در این زمینه متعلق به چندین سال پیش است و نه تجدید چاپی از آنها به عمل آمده و نه کتاب جدیدی در این زمینه انتشار یافته است.

درست است که در اینترنت امکاناتی برای ترجمه و معادل یابی اکثر زبانهای دنیا وجود دارد اما به جرات می توان گفت این معادل سازی ها و ترجمه ها هیچ گاه به غنای کتاب های فرهنگ لغات نمی رسد و بسیاری از موارد تخصصی تر را در بر نمی گیرد..

من خود درهنگام ترجمه یک متن از ارمنی به فارسی یا بالعکس  تنها به فرهنگهای لغات الکترونیکی یا آنلاین اکتفا نکرده ام زیرا در بسیاری از موارد یا معادلی برای واژه ای ثبت نشده و یا تنها یک معادل برای آن در نظر گرفته شده در حالی که یک واژه ممکن است چندین معنا داشته باشد.

از سوی دیگر همواره واژه های جدیدی وارد هر دو زبان مبدا و مقصد می شود دانستن معادل های آن بیشتر احساس می گردد و عدم تجدید چاپ کتاب های لغات قبلی این خلا را پر نمی سازد.

با توجه به وضعیت نابسامان کتاب و تیراژ پائین آن و نیز با عنایت به اینکه ناشران عمدتاً  به دنبال انتشار کتاب هایی هستند که پربازده باشد و سودشان را به انها برگرداند نظیر کتاب های کمک آموزشی و کنکور و غیره لذا به نظر می رسد که در زمینه های تخصصی تر حمایت های مالی نهاد های مربوطه مفید و ضروری است .

کمال تعجب

.

http://ehsanfatoollahi.blogfa.com/post/64

.

برای ملاقات شخصی به یکی از بیمارستانهای روانی رفتیم . بیرون بیمارستان غُلغله بود . چند نفر سر جای پارک ماشین دست به یقه بودند . چند راننده مسافرکش سر مسافر با هم دعوا داشتند و بستگان همدیگر را مورد لطف قرار می دادند .

وارد حیاط بیمارستان که شدیم ، دیدیم جایی است آرام و پردرخت. بیماران روی نیمکتها نشسته بودند و با ملاقات کنندگان گفت وگو میکردند .

بیماری از کنار ما بلند شد و با کمال ادب گفت: من می روم روی نیمکت دیگری مینشینم که شما راحت تر بتوانید صحبت کنید .

پروانه زیبایی روی زمین نشسته بود ، بیماری پروانه را نگاه می کرد و نگران بود که مبادا زیر پا له شود . آمد آهسته پروانه را برداشت و کف دستش گذاشت تا پرواز کند و برود .

.

ما بالاخره نفهمیدیم

بیمارستان روانی اینور دیوار است یا آنور دیوار ؟

...

Duplicity

.

 

http://www.zabandanan.blogfa.com/post/55

.

 

 Every person sometimes, feel loneliness. loneliness does not just means that u are alone in the home or in another city. sometimes u are  with others, but ur thoughts are far away from theirs so u feel loneliness. what do you do if u hear that ur intimate friends are backbiting about u???. It is  somehow a bittersweet happening  . some people think that when others are  backbiting about them, it means that they are prosperous and even they are an  important person. But sometimes it is very painful , u understand that ur intimate friends that u were proud about them, are not  honest with u. It is not only about friends. This happening can be related to every part of society. People are not honest with each others. For example, when they do not like a person, their behaviour with him or her will be full of complimentary words. They can not be frank ,instead, they hide themself among the  sarcasms and mockery. they are so sank in duplicity and being two-faced , they can not even distinguish their real feelings. They have a different mask out of house, this mask respect others and likes every person. But their real face in the house, has the real feelings.