تکاپو TAKAPU

ارائه مطالب گوناگون در زمینه های مختلف

تکاپو TAKAPU

ارائه مطالب گوناگون در زمینه های مختلف

۲۴۸ مطلب توسط «گارگین فتائی» ثبت شده است

نکاتی در مورد دعا

گارگین فتائی

.

1: سکوت هنگام خواندن دعا

قطعاً خواندن دعا بر انسان اثر عمیقی و آرامش یخشی می گذارد بویژه بر آنانی که به  دعا و خداوند اعتقاد دارند.

من خودم هر وقت وارد کلیسا می شوم بخصوص کلیساهایی که حالت سنتی تری دارند نظیر کلسیای خودمان یعنی حواری ارمنی و یا کلیسای کاتولیک و اگر آنزمان یک زمان خلوتی باشد با دعا کردن و خیره شدن به نقاشیها و دیوارهای تزئین شده کلیسا و تمرکز بر دعا حالات و احساس آرامش عجیبی به من دست میدهد .

در اروپا که بودم در وین پایتخت اتریش ، کلیساهای عظیم و باشکوه زیادی بود و البته مردم آنجا اکثراً کاتولیک هستند و کلاً کلیساهای کتولیک به تزئین کلیسا و چیدمان درونی و کلا معماری به کار رفته در آن اهمیت فراوانی می دهند و به همین دلیل است که در ساخت کلیساهای کاتولیک هنر بیشتری به کار رفته است .

وین دارای کلیساهای بزرگی است که معروفترین آنها اشتفان پلاتز است اما یکی دیگر از کلیساهای معروف آنجا کلیسائی است که در خیابان کپلر که در واقع بازار خرید میوه و خوراک  و پوشاک هم محسوب می شود قرار دارد .

با وجود سر و صدای زیادی که در اطراف این کلسیا هست دیوارهای آن به قدری ضخیم و بلند ساخته شده که وقتی شما وارد کلیسا می شوید هیچ صدائی از بیرون نمی شنوید و همین امر و بخصوص وقتی که شما تنها خودتان و یا دوسه نفر دیگر را در حال عبادت می بینید حضور خدا را گویا عمیق تر احساس می کنید.

به طور کلی در سکوت ،  انسان بهتر می تواند بیاندیشد و با معبود خود ارتباط معنوی برقرارکند تا اینکه در حالتی باشد که مدام او را صدا بزنند و از او چیزی بپرسند و یا سر و صداهای اطراف مزاحم عبادت وی شوند.

.

2: دعا خواندن در دل خود بهتر از با صدای بلند خواندن است

سر و صدای زیاد تنها مختص به محیط اطراف یک نمازخوان یا دعا خوان نیست بلکه عده ای عادت دارند با صدای بلند دعا و نماز بخوانند مثلاً با صدای بلند به گونه ای که جلب توجه کنند و همین امر باعث حواس پرتی بغل دستی و اطرافیانش از تمرکز برای دعا خواندن به وی می گردد و جالب اینجاست که  این فرد حتی در صورت خیره شدن مردم هم بیشتر به این کار خودش ادامه می دهد و بیشتر خودنمائی می کند.

البته دعای دسته جمعی در کلیسا هست که تبعاً باید همراه با کشیش و ارگ کلیسا و گروه هم خوانان باشد در اینجا منظور دعاهای شخصی است که فرد انها را با صدای بلند می خواند.

این امر تنها مختص به مسیحیت نیست

من یادم است در خیابان انقلاب داشتم دنیال کتابی می گشتم که شخص مسلمانی در پیاده رو با صدای بلند که چه عرض کنم بسیار بلند نماز می خواند و مردم هم بهش خیره شده بودند.

.

3: دعا مختصر بهتر از دعای طولانی است

وقتی به کسی مثلا در کلیساهای مدرن تر می گویند شما یک دعا بخوان آن قدر برخیها این دعا را طولانی می خوانند و طول و تفصیلش می دهند که حوصله آدم را سر می برند و حتی در اثنای دعاهای خود دچار هیجانات و احساسات کاذب شده و شروع به داد و فریادها و قیل و قال های اضافی می کنند.

یک دعای مختصر بسیار بهتر از یک دعای طولانی است به دلائل زیر

1: خداوند از درون و بیرون ما آگاه است و نیازی نیست ما همه چیز را با جزئیات تمام و کمال هر روز برای وی توضیح دهیم و تکرار کنیم .

درواقع این نوع عبادت و دعا خواندن دقیقاً می شود همان دعاهای بت پرستان که مدام در برابر بتها حرفهای یکسانی را تکرار می کردند.

2: پر حرفی در دعا کردن باعث دوری و کشیده شدن سایرین از کلیسا و یا مکانهای عبادتی خواهد شد.

3: زیاده گوئی در دعا ممکن است باعث به زبان آوردن چیزهائی شود که در ظاهر به خاطر ستایش  پروردگار و مسیح و یا پیامبران است اما در اصل تعبیر دیگری از آن شود و بهتر است هر کاری در حداعتدال انجام گیرد و صحبت اضافه ای نشود.

4: دعاها معمولا به خاطر مسائل مختلف و نیازها و مشکلات گوناگون خوانده می شود و تبعاً برای یک امری که اهمیت بیشتر دارد باید دعای طولانی تری خوانده شود و برای امری که گر چه ممکن است برای یک فرد و یا اطرافیانش اهمیت داشته باشد اما در سطح عمومی نظیر کلیسا یا یک مکان عبادتی در حدی نباشد که یک دعای طولانی برای آن خوانده شود در حالی که کسانی که دعاهای طولانی می خوانند معمولاً  این قاعده را رعایت نمی کنند.

.

4: دعای بدون عمل همچون درخت میوهء بی ثمر

نکته دیگری که باید مطرح شود این است که بسیاری از خداباوران و ایمانداران گمانشان بر این است که برای هر کاری تنها خواندن دعا کافی است و دعا قدرتی دارد که دیگر هیچ کار دیگری لازم نیست.

به عنوان نمونه اگر کسی دارای بیماری روحی ویا جسمی است می گویند تو که به خدا ایمان داری چرا مثلا قرص اعصاب می خوری و این نشان دهنده این است که تو به قدرت شفای خداوند شک داری.

و یا وقتی کسی دچار مضیغه و گرفتاری مالی و یا بیکاری می شود می گویند دعا بخواند و خدا کمکت می کند و یا ما برایت دعا می خوانیم کارت درست می شود

اما بیائید رو راست باشیم

شما فرض کنید دو دسته دوست دارید که یک دسته از آنها از ایمان داران و مومنان و دسته دوم ازافراد دنیوی و عادی هستند شما مضیقه مالی و بیکاری خودتان را به هردو گروه این دوستان مطرح می کنید و آن قدر گرفتارید که مثلا خرج خودتان و خانواده تان هم در نمی اید و کرایه خانه عقب افتاده و مخارج ساختمان و پول آب و برق و بدهی بدهکاران همگی مانده است .

 گروه مومنین به شما می گویند برو دعا بخوان و ما هم برایت دعا می خوانیم تا برای تو کار و پول جور شود و گروه دوم که افرادی دنیوی هستند به اومی گویند ما برای تو کار پیدا کردیم  با حقوق متناسب  شما که گرفتاری مالی دارید نزد کدام یکی خواهید رفت تبعا نزد کسی که به شما کار و حقوق بدهد.

بله  دعا خوب و پسندیده است اما کافی نیست و نباید تنها به خواندن دعا اکتفا کرد اگر دعا بدون عمل باشد یک درخت میوه بی ثمر خواهد بود در واقع شما تبدیل به کسی می شوید که تنها حرف می زند و نسخه می پیچد اما عمل نمی کند.

متاسفانه طرز فکر خیلی از فرقه ها و عبادت گاهها این گونه است و بهتر بود به جای اینکه تنها بگویند بروید و دعا بخوانید کمکی به اینگونه افراد می کردند که این افرد که خود می خواهند در خدمت خداوند و ایمان وی باشند به دنیا و امور دنیوی کشیده نشوند.

در واقع این حرف که برو دعا بخوان علاوه بر اینکه امید را در مورد اینکه این نهادها کمک موثری به فرد بکنند از وی قطع می کند این سوال را نیز مطرح می کند که خودم هم می توانستم دعا بخوانم دیگر چه نیازی به شماها داشتم!؟

بنابراین دعا همواره و همیشه باید توام و همراه با کمک کردنها و خدمات شایسته به افراد نیازمند باشد و هر فردی باید تا هر چقدر که می تواند در کارهای نیک سهیم باشد.

این که می گویند به کارهای نیک به خدا نمی رسیم و شریعت تنها محکوم کننده است خوب با روح القدس این کارها را انجام دهید بعنی با پری روح شما نجات را دریافت کرده اید اما پری روح ثمراتی می آورد که اگر این ثمرات و نکوکاریها در اعمال و رفتار ما نمایان نشود نمی توانیم ادعا کنیم که از روح القدس پر شده ایم

.

5: برای راز و نیاز با خداوند نیازی به قالب  های خاصی نداریم

برخی از کلیساها و از جمله کلیسای حواری ارمنی دارای کتاب دعا هستند که برای اوقات مختلف روز و همچنین مشکلات مختلف دعاهای خاصی در آن نوشته شده است و در عوض کلیسای پروتستان معتقد است دعا نیازی به قالب ندارد بلکه انسان هر گونه که با خداوند صحبت کند خدا دعا و حرف او را خواهد شنید بنابراین این دعاها نیازی به قالبهای خاص ندارندو

این  موضوع را مولوی در شکل یسیار زیبایی در مثنوی معنوی خود در داستان موسی و شبان بیان نموده

زمانی که شبانی خداوند را طوری ستایش می کرد که انگار گوسفندان خود را می ستاید موسی به او گفت

این چه کفر است و چه ژاژ است و فشار

 پنبه ای اندر دهان خود فشار

شبان می گوئی

گفت ای موسی دهانم دوختی

وز پشیمانی تو جانم سوختی

.

خداوند به موسی می گوید

 تو برای وصل کردن آمدی

 نی برای فصل کردن آمدی

ما زبان را ننگریم و قال را

ما درون را بنگریم و حال را

 

 

V

تفاوت دینی

گارگین فتائی

.

مطلبی که می خواهم بگویم ممکن است کمی با مطالبی که قبلاً نوشته ام متفاوت باشد

در ابتدا باید بگویم که من کاملاً معتقد به وجود خداوند هستم و هر چند در خیلی از موارد غر و لندها و گلایه هایی می کنم ولی گلایه کردن ازخداوند و در پیشگاه وی اتفاقاً به معنی تائید وی است.

بنابراین من یک فرد کاملاً خداباور هستام و معتقدم خداوند بالاتر از هر دین و مذهبی است  فرقی نمی کند که بالاتر از دین من باشد یا دین و مذهب دیگران.

اگر دقت کرده باشید متوجه خواهید شد که مطالبی که من از ادیان مختلف در وبلاگم می گذارم عموماً یا جنبه مشترک بین ادیان و بویژه ادیان توحیدی دارد و یا اگر وجوه تمایزات و ویژگیهای خاص آنها را ذکر کرده ام در صدد برجسته کردن و برتر جلوه دادن آن وجوه تمایز بر سایر ادیان نبوده و سعی فراوانی کرده ام تا از کلماتی استفاده کنم تا نوعی برجستگی در این زمینه در ذهن خواننده القا نکند .

اما واقعیت امر در مورد ادیان این است که انها دارای احکام و آباتی هستند که نوعی برتری و امتیاز را نسبت به سایر ادیان در ذهن خواننده القا می کنند و این واقعیتی است که نمی توان به راحتی از کنار آن گذشت.

هر دین و آئینی می خواهد بگوید تنها راه درست زندگی مادی و معنی را ارائه داده و راه های سایر مذاهب و ادیان نادرست و باطل است .

نه تنها هر دینی این گونه است بلکه در درون هر دین هم هر فرقه ای می خواهد حقاینت مطلق اصول خود را نسبت به سایر فرقه ها به اثبات رسانده و سایر فرقه ها را دروغ و نادرست بخواند.

اگر بخواهم کمی رک ترو بی پرده تر حرف بزتم باید از خود ادیان مثالی بزنم

.

در آئین زرتشت

.

اوستا – هات دوازدهم  - بند نهم

من دین مزدا پرستی را باور دارم که جنگ را براندازد و نرم افزار را به کنار گذاردد و خویشاوند پیوندی را فرمان دهد . دنی پاکی که در میان همهء دین های کنونی و آینده ، بزرگ ترین و بهترین و زیباترین دین است دین  اهورائی زرتشتی

همهء نیکیها را سزاوار اهورامزدا می دانم

چنین است یاور و خستوئی به دین مزدیسنی

 

 

در آئین زرتشت هم در آخرین بخش اوستا یعنی وندیداد و کتاب های دین کرد و نیز کتابی به نام روایات حمیت اشووهیشتان شریعت زرتشتی ارائه می شود که بر اساس آن یک زرتشتی بک فرد  پاک دین و غیرزرتشتیان آک دین یا دارای دین آلوده معرفی شده و همچنین تمامی بدن و موی و تن غیرزرتشتیان ناپاک اعلام شده یعنی همان چیزی که سایر ادیان نظیر اسلام و یهودیان در مورد پیروان سابر ادیان می گویند.

.

در آئین یهود

در آئین یهود همواره در تورات ، قوم یهود قوم برگزیده خداوند محسوب شده و همواره بین این قوم با سایر اقوام و ادیان برتریها و تمایزات اشکاری قائل شده است .

در این آئین مقررات مختلفی چه در تورات و چه در تلمود وجود دارد که بسیاری از امور  یهودیان و از جمله حتی ذبح حیوانات و طرز تهیه خوراک و مواد غذایی از سایر ادیان جدا شده است و باید همگی تواسط خود یهودیان ونه سایر اقوام و پیروان سایر ادیان تهیه شود

 

.

در آئین مسیح

.

انجیل یوحنا باب چهاردهم ایه هقتم

من راه و راستی حیالت هستم و هیچ کس جز یوسیله من نزد پدر نمی رود

.

این به این معنی است که سایر روشها و آئین ها راه درست را ارائه نداده و در آنها زندگی نیست و اگر کسی می خواهد نزد خداوند برود باید از طریق مسیح و تنها مسیح باشد

.

در آئین اسلام

.

در اسلام هم آیات و احادیثی در برتری اسلام نسبت به سایر ادیان وجود دارد

الاسالام لا یعلو و لایعلی علیه

اسلام برترین است و بالاتر از آن دینی نیست

.

قاعده نفی سبیل

وَلَنْ یَجْعَلَ اللَّهُ لِلْکَافِرِینَ عَلَى الْمُؤْمِنِینَ سَبِیلًا

سوره نسا آیه 141

و خدا تا ابد اجازه نداده که کافران کمترین تسلطی بر مومنان داشته باشند

.

در فقه اسلامی می خوانیم که مسلمان کسی است که سه رکن اصلی دین اسلام یعنی توخید و معاد و نبوت را بپذیرد و کسی که یک و یا هر سه این ارکان را نپذیرد در اصطلاح فقهی به وی کافر می گویند بنابراین هر کسی مسلمان نیاشد از لحاظ فقهی کافر است مننهی کافر بر دو نوع است

کافر ذمی یعنی آن غیرمسلمانی که در حکومت اسلامی عقد ذمه با دولت منعقد نموده و در واقع حمایت از وی در صورت پرداخت جزیه و مالیات بر ذمه دولت است.

کافر حربی یعنی آن غیرمسلمانی که با دولت اسلامی در جنگ است

تبعاً کافر ذمی امتیازات بیشتری از کافر حربی دارد اما در تعدادی از امور با یک مسلمان برابر نیست

بر اساس این که اسلام به توحید بیش از هر رکن دیگری اهمیت می دهد لذا ادیان توحیدی یعنی یهود و مسیحیت و زرتشت دارای رسمیت و مقدم تر از ادیان غیرتوحیدی یعنی مثلا بودا یا کنفسیوس و یا هندوئیسم و ادیان چند خدایی هستند.

از طرف دیگر در اسلام علاوه بر این سه رکن اگر کسی به عدل و امات هم معتقد  باشد شیعه و در غیر این صورت سنی است و این دو فرقه هر کدام دیگری را متهم به نادرستی می کنند . شیعیان سنیها را امی و عمری و سنیها هم شیعیان را رافضی می خوانند .دقیقا مثل فرقه های داخل مسیحیت مثلا پروتستانها ارتودکسها را سنتی دانسته و اصول کلبیسای آنها را آمیخته به سنت های دنیوی و روشهای بت پرستی می دانند و بالعکس ارتودکسها و کاتولیک ها هم تنها روش کلیسای خود را روش درست و بحق می دانند .

همه ما کمابیش چه از طریق رادیو و اینترنت و چه از طریق شبکه های ماهواره ای،  کانالهای دینی و مذهبی را مشاهده کرده ایم و البته متوجه شده ایم که همه اینها سایر ادیان و مذاهب را به عنوان ادیان و مذاهب کاذب و دنیوی و تنها روشی را که خود معرفی می کنند روش درست و معنوی و خدایی می دانند و البته این برتری طلبی در مورد شبکه هایی که به بیان مرام یک شاخه  یا فرقه از یک مذهب می پردازد هم به خوبی آشکار است و حتی این شبکه ها هدفشان از تاسیس و ایجاد در اصل بی اعتبار نشان دادن سایر ادیان و مذاهب و فرقه ها و برجسته و محق و ذیحق نشان دادن مرام و فرقه و ائین خود هستند.

این تفاوتها هست و وجود دارد و نمی توان آن را انکار کرد اما باید نکاتی نیز در نظر گرفته شود

1: هر ساله در سطح جهانی تلاشهای گسترده ای برای تقریب ادیان و مذاهب و اتفاقاً از طرف خود رهبران مذهبی صورت می گیرد و اگر بنابر تاکید بر اختلافات به جای اشتراکات باشد تبعا این بحث ها و تلاش ها به جایی نرسیده و به بن بست می انجامند

2: خداناباوران و اتئیست ها روز به روز هم در سطح جهان وهم در دنیای مجازی قدرت بیشتری می گیرند و مهم ترین استناد و بهانه آنها برای بی اعتبار کردن ادیان همین تاکید ادیان بر اختلافات و حتی زد و خوردها و دشمنیها و کشتارها به نام و بهانه مذهبی یا فرقه ای علیه مذهب یا فرقه دیگر است .

3: شاید در درون همین آیات و احادیث و روایات هم نکات مشترکی هست منتهی علم و حکمت ما تا آن حد نرسیده که انها را درک کنیم به هر حال ما انسانیم و این کلام حرفهای خداوند است که تبعا همواره فراتر از عقل های کوچک انسانی هستند.

4: فراموش نکنیم که برتری طلبی دینی و تاکید بر اختلافات مذهبی  نتایج تلخ تاریخی همچون جنگ های صلیبی و یا جنگ بین اعراب و اسرائیل و یا جنگ های فرقه ای مثل جنگ بین کاتولیک ها و پروتستان هااو یا بین فرقه های شیعه و سنی چه در گذشته و چه در زمان حال در سطح جهان نظیر افغانستان و عراق و سوریه داشته است.

 

.

 به هر حال برای من آنچه مهم است خداوند و انسان است فرقی نمی کند از چه مرام و مذهبی باشد.

آیا خداوندی که تمامی بندگان خود را دوست دارد و حتی نان و روزی ضعیف ترین موجودات خود نظیر حشرات و پرندگان کوچک را می رساند  به من می گوید چون تو مسیحی هستی از بندگان دیگر من بالاتری و روش و مرام بقیه همگی شیطانی هستند یا چون فلانی مسلمان است از بندگان دیگر من بالاتراست و دیگران کافرند و یا آیا کسی که یهودی است همواره از دیگران ممتازتر است و دیگران از او پائین ترند و یا همچنین در مورد یک زرتشتی!؟

تبعاً اینها چیزی نیستند جز تبعیض و تبعیض در ذات خداوند جای نمی گیرد .

در بسیاری از موارد عرفان و نوشته های شعرا همواره می توان این حس اشتراک را دید به گونه ای که یک فرد با خواندن آنها احساس می کند در مورد خود او دارد صحبت می شود یعنی در مورد انسان ، صرف نظر از دین و ائین وی .

من گمان می کنم این طرز فکر در دنیای کنونی که دنیای تفاوت ها  و گوناگونیهاست به معنی نفی دیگران و نادیده گرفتن و پائین انگاشتن عقائد دیگران است و با معیارهای زندگی امروزی همخوانی ندارد

 

یه چیزی میگم به کسی نگی ها !

گارگین فتائی

.

ما همواره با رویدادها و سخنانی در زندگی خودمان مواجه میشیم که حالت مخفی یا پنهان کاری دارد و در واقع گوینده آن از ما می خواهد که آن مطلب بین او و ما به صورت پنهان یا راز باقی مانده .و به جای دیگری درج نکند .

اما همین حد هم به معنی گفتن مطلب است و هیچ تضمینی برای عدم افشا و یا آشکار شدن آن وجود ندارد  .

روال کار از این قرار است

من موضوعی یا مطلبی رو از یکی از دوستان یا نزدیکان یا آشنایانم می فهمم پس میرم و اون رو به نزدیک ترین دوستم میگم چون دوستم رو رازدار خودم می دونم و بهش میگم که به کسی موضوع رو نگه .

اما دریغ که اون دوست من هم برای خودش رازدارها و محارم اسرار و نزدیکانی داره و مثلاً میگه اگه به زنم موضوع رو نگم پس به کی بگم من و زنم چیزی رو از هم پنهان نمی کنیم پس میره به زنش میگه یه چیزی بهت بگم به کسی نگی .

تبعاً زنش هم دوستان صمیمی داره که چیزی رو از اونها پنهان نمی کنه و به اونها هم میگه که این مطلب رو به دیگران نگند .

و در نهایت آن چیزی که نمی خواستی کسی بدونه فقط خواجه حافظ شیرازی نمی دونه !

پس بهتره اگه می خواهی رازی برملا نشه اونو به هیچ کس نگی حتی به نزدیک ترین کسانت

 

فضولی

گارگین فتائی

.

من توی این پست می خوام در مورد یک مساله مربوط به خودمون حرف بزنم و کاری ندارم که توی کشورهای خارجی چطوریه چون خیلی وقت ها ما با گفتن این حرف که پس اگه فلان کشور بری چی می گی می خواهیم به نوعی خودمون رو تبرئه کنیم .

از طرف دیگه ما عادت کردیم که همواره عیب های خودمون رو لاپوشانی کنیم و هی بگم نه کی گفته ! ما این طوری نیستم در حالی که در باطن و ته دلمون بروز چنین رفتاری از خودمون رو باور داریم .

در خیلی از محله های تهران که قبلاً حالت روستائی داشته و یا قدمت بیشتر دارند و یا کوچه های باریک  و همچنین در شهرستانها وبویژه شهرهای کوچیک و همچنین خانه هایی که بافت آنها طوری است که به هم چسبیده و دارای دیوارهای نازک هستند و اصطلاحاً مردم آن توی هم می لولند رفتاری وجود دارد که بیشتر جنبه منفی و ناپسندانه دارد تا مثبت .

در این گونه محله ها،  خانه ها و شهرها و روستاها انگار همه از کار همدیگه آگاهی دارند.

ما در تهران در محله های زیادی مشاهده می کنیم که زنان و مردان و یا پیر مردان و پیر زنان صندلی آورده و در کنار در خانه خود ایستاده اند و رفت و آمد مردم را نظاره می منند و شبها هم جوانانی که از سر کار آمده اند همین رفتار رو دارند .

همچنین محله ها و مناطق و شهرهایی رو می بینیم که مردم از چم و خم زندگی هم کاملاً اطلاع دارند  و کلاً آدم حس می کنه در این جور جاها همیشه زیر نظره زیرا دائماً احساس می کنه که هستند کسانی که پشت سر وی حرف می زنند و موقع راه رفتن و قدم زدن آدم احساس بدی بهش دست میده چون حس می کنه همه بهش خیره شده اند .

این رفتار علاوه بر اینکه ازادی عمل و ابتکار شخصی رو از آدم می گیره یک پی آمد منفی دیگر هم داره و اون اینه که معمولاً وقتی این جور افراد از کسی غیبت و فضولی می کنند هیچ گاه جنبه مثبت وی را نمی گند و همیشه روی جنبه منفی وی تاکید دارند حتی اگر کسی مثبت اون شخص رو بگه هزار دلیل باید بیاره تا حرفش ثابت بشه ولی اگر منفی کسی رو بگی بدون احتیاج به دلیل و خیلی سریع حرفت رو باور می کنند .

و این نمونه هایی از حرف هایی که حتی موجب بروز بیماری های روحی و انزوای افراد از اجتماع شده و حتی برخی را روانه بیمارستان کرده است .

1: اینو می بینین پنج ساله که این کت رو می پوشه

 

2: از بالا به پائین به لباس و کفش و. شلوار یک شخص نگاه کرده و با چهره ای که نفرت را نشان می دهد به شخص نگاه کرده و می گند چقدر زشته

انقدر از افراد ظاهربین بدم میاد که دلم می خواد خفشون کنم

3: همسایه آپارتمانت یا دیوار به دیوارت است و یا همسایه رو به روئیته و وقتی با همسایه دیگری در مورد تو و خانوادت حرف می زنه می گه ببین اینها پسرشون دائم تو خونه است من خودم می بینم که میاد از یخچال چیز ور می داره می خوره آخه یخچالشون نزدیک پنجرشونه و پنجرشون هم بازه من هم به خونشون سرک می کشم .

4: مثلاً مغازه دارند و کار می کنند اما دائم بیرون مغازه هستند و نگاه می کنند که ببینند فلان ساعت کی کجا میره و چرا سر کار نیست

بعضیها که دیگه ادب و شعور رو به حد اعلای خودش رسوندن و تنها بر اساس بیکاری و یا لباس های کهنه یک شخص و یا معلولیت و ظاهربینی متفاوت و اموری نظایر آن وقتی به این شخص بدبخت می رسند جلوی روش و با صدای بلند می گند

اِه چقدر از این بدم میاد !

5: خیلی ها هم چه پیر و چه جوان و چه زن و چه مرد وقتی کسی رو می بینند که اصطلاحاً نتونسته خودش رو با معیارهای جامعه وقف بده همواره با تنفر به او نگاه می کنند و در واقع قضاوت نادرست در مورد وی کرده و زندگی را برای چنین شخصی زهرمار می کنند .

کنترل شدید جامعه از طرف چشم ها و برداشت های مردم بسیار قوی تر و موثر تر از کنترل جامعه توسط نهادهای دولتی است و حتی ممکن است زندگی را بر شخصی تلخ و رنج آور سازد  .

هم رنگ جماعت و عرف شدن تا اون حدی که جامعه انتظار داره تبعاً باعث از بین رفتن خلاقیت ها و نوآوریهای فردی می شود زیرا فرصت انتخاب زندگی برای فرد آن گونه که می خواهد را می گیرد .

 

 

یک طرز فکر احمقانه

گارگین فتائی

.

 

نمی دونم این تفکر احمقانه رو کی توی  ذهن ایرانیها انداخته که خارج از ایران سر و صدا وجود نداره و همه از این بابت راحتند و تنها تو ایرانه که سر و صدا هست

نمونه هاش رو من از شهر  لوس آنجلس براتون  مثال میارم

1: صبح که از خواب پا میشی صدای گوش خراش دستگاه چمن زنی رو می شنوی که خیلی اعصاب خورد کنه

بعد دستگاه دیگری که زائدات درختان رو دفع می کنه

2: بعد از مدتی صدای ماشین آتش نشانی همراه آمبولانس که دو تا صدای ناجور بوق میدن که مداوم هم هست و قطع نمیشه

3: بعد نوبت می رسه به هلیکوپتر ها که سر یک اتفاق ساده یا مهم مدام بالا سر آدم می چرخند و چون ارتفاعشون پائینه صدای زیادی از خودشون تولید می کنند و تا حادثه به طور کامل نخوابه اونها همچمنان می چرخند و چرخ اعصاب همه رو هم حسابی می چرخونند

4: شب نوبت می رسه به موتورسبکلتها و یه عده علاف

موتورسیکلتها همه بالای هزار سی سی بوده و حتی مد هم هست که کاری می کنند که اگزوزشون صدای بیشتری تولید کنه از این کار لذت می برند وقتی موتور سبکلت از خیابون رد میشه انگار یه هواپیما اومده پائین

5: بعد نوبت علافها و اراذله که با ماشینهاشون با سرعت ویراژ میدن و ضبط ماشین رو هم تا می تونند بالا می کشند

6: خونه ها هم چون اکثرا چوبیه وقتی همسایه طبقه بالائی راه میره این راه رفتنش عین پنتک رو سر همسایه پائینی فرود میاد

 

تازگی دشوار

گارگین فتائی

 .

چه بنویسم !

نمی دانم

از عشق یا از نفرت

از یاس یا امید

از عقیده یا میهن

از طبیغت یا برف و باران

از انسان و خصلتهایش

از همه اینها میلیونها نوشته اند

همه چیز نخ نما شده است

باید دنبال چیز تازه ای گشت

اما چه دشوار است

یافتن تازگی در میان انبوه تکرارها

 

بزار راستشو بهت بگم

گارگین فتائی

.

من توی این پست می خوام اونچه که توی دلمه بیرون بدم در واقع می خوام روراست باشم .

بسه اینقدر نقش بازی کردن .

وقتی آدم ناراحته چرا الکی باید بخنده و طوری وانمود کنه که خوش حاله ‍؟

حرف من در مورد فلسفه و کل زندگیه

شاید که نه من مطمئنم یه عده باز میگن تو  منفی نگری می کنی  اما اینها هم در اشتباهند.

همینها که انقدر خودشون دیگران رو نصیحت می کنند  وقتی حرفی بر خلاف عقیدشون می زنی و یا حرفی می زنی که باعث ناراحتیشون میشه زمین و به زمون می بندند.

اتفاقا اگه کسی دائما خوش حال باشه مایه تعجبه چون بهش میگند الکی خوش چرا که دنیا متشکل از شادیها و غمهاست و همه چیز توی شادی و خوش حالی خلاصه نمیشه.

بنابراین اگه تحت این عنوان می خواهید منو روان درمانی کنید باید بگم در درجه اول خودتون به درمان نیاز دارید

و اما زندگی چیست

به نظر من زندگی  چیزی نیست جز لحظات پوچ و توخالی و بی معنی که لحظات اون به طور کسالت اور به هم گره می خورند تا انسانی رو وارد مهلکه خودش کرده و  البته هیچ کس از اون جان سالم به در نمی برد.

زندگی چیز بی اساس و توخالی  و اعصاب خورد کنیه  تو کل دنیا کسی رو پیدا نمی کنی که حتی به کوچک ترین خواستش اون طوری که خودش می خواد رسیده باشه همیشه  یا به نزدیکیهاش رسیده یا به نتیجه دیگری .

هیچ دوست و یار و همدم و زن و شوهری رو پیدا نمی کنید که کاملا با هم تفاهم داشته باشند .

در واقع تخاضم بیشتر از تفاهمه.

تمام زندگی خلاصه شده در اینکه هر کسی به دنبال سود و منفعت خودش بره و برای رسیدن به اون سود و منفعت دیگران رو و زیر پاش له کنه.

زندگی چیزی نیست جز سراسر شنیدن فحش و توهین و تحقیر و لحظات اون پر شده از عواملی که باعث عصبانیت میشند از حرفهای دریوری یه عده نفهم گرفته تا کارهای  نابخردانه یه عده بی ملاحظه .

همیشه پول و زور توی زندگی حرف اول رو زدند  ، می زنند و خواهند زد.

این دو تا با هم قدرتی ایجاد می کنند که می تونی باهاش یه امپراطوری درست کنی

کسانی که تنها قدرت دارند بدون ثروت باز این امپراطوریشون ناقصه و یا کسانی که ثروت دارند اما قدرت ندارند اما کسی که هم ثروت داره و هم قدرت تمام دنیا رو توی دستاش می گردونه

ثروت و قدرت از سطوح پائین زندگی اجتماعی و فردی و گروهی تا بالاترین سظوح سیاسی و نظامی و بین المللی همه و همه بسنگی به این دو داره .

هر کی این دو تا رو داشته باشه و یا بتونه به دست بیاره نزد دیگرون معروفه به آدم زرنگ  و صد البته از فرط حسادت نمی خوان روی اونو ببینند و هر کی اینها رو نداشته باشه ملقب میشه به تنبل و بی خاصیت و پخمه و بی مصرف چون سودی براشون نداره و برای همین اونو عین آشقال میندازند دور.

دوستی و رفاقت و عشق هم کاملا بی معنیه.

مدتها با کسی دوست میشی حرف دلت رو حتی خصوصی ترین اصرارت رو بهش می گی اما همین دوستی که سنگش رو به سینه می زدی همین درد دلها رو سر یک  دعوا یا اختلاف ساده می کوبه تو سرت و میره چند تا هم روش میزاره و توی کوچه و محل جار می زنه.

یار و همدم هم که عاشق پول و قدرت  و زرنگی هستند و کسی که اینها رو نداشته باشه یاری نخواهد داشت و این واقعیت بسیار تلخ این زندگیه .

به نظر من زندگی نه تنها موهبت نیست بلکه نوعی زندان و شکنجه گاهه.

وقتی میگیم آدم و حوا از بهشت  به سمت زمین رانده شدند یعنی اینجا بهشت نیست و نمودی از جهنمه بنابراین حرف من زیاد هم دور از حرف کتب مقدس نیست.

شاید یه عده بگند تو داری کفران نعمت می کنی و قدر فلان نعمت رو نمی دونی

اما اینها هم در اشتاهند

اگه زندگی یه چیزی بهت میده عوضش صد تا چیز ازت می گیره

اگه با خوش حالی در جائی موفق مبشی و موقعیتی به دست میاری و یا با خوش حالی چیزی می خری آخرش متوجه میشی  یا اون جنس ایراد داره و یا بهت انداختن   یا کارت یه جاش می لنگه و کلا زندگی نمیزاره به راحتی آب خوش از گلوت پائین بره.

گاهی  آن چنان خشم و عصبانیت و خستگی تمام وجودم رو فرا می گیره که دیگه هیچ دل و دماغی برای ادامه زندگی ندارم 

.وقتی می بینم عده ای چه تقلائی می کنند تا زنده بمونند خندم می گیره برای اینکه زندگی از نظر من همچین آش دهن سوزی هم نیست که خودتو به خاطرش به اب و آتیش بزنی.

مرگ صدها بار از زندگی بهتره چون وقتی می میری فرقی بین تو و ثروت مند ترین فرد دنیا نیست تو به همان جائی میری که اون قرد  پول دار با کبکبه و دبدبه به اونجا رفته  .

توی زندگی هیچ کسی روی آرامش نمی بیند خصوصا با پیشرفت تکنولوژی مدام اصوات ناهنجار و گوش خراش برای آدم الودگی صوتی ایجاد می کنند اما آرامشی رو که در مورد مرده ای که زیر خروارها خاک خوابیده احساس می کنی  هیچ وقت اونو توی زندگی نخواهی دید.

من هیچ چیز جالب و با ارزش و جذابی توی زندگی ندیدم جز لحظات کسل کننده و سرسام آور و اعصاب خورد کن پر از استرس و اضطراب و سیر کردن شکم و عده ای خود شیرین که با وجود اینکه درونشون چیز دیگری رو نشون میده مدام الکی از رضایت خودشون از زندگی حرف می زنند.

من مظمئن هستم که در زندگی همه انسانها و افراد ،  لحظات تلخ و کسالت بار و اعصاب خورد کن و افتضاح ، بسیار بیشتر از لحظات شاد و خوش بوده حتی همین لحظات خوش هم در خیلی از موارد تبدیل به زهر مار میشه .

زندگی هیچ وقت شیرین نیست زندگی  معجون تلخ و ناجوری است از چیزهائی که به زور توی حلق آدم فرو می برند چرا که میگند انسان باید زندگی کنه و محکوم به زندگی کردنه چه بخواد و چه نخواد

ای کلمات چرا ظلم می کنید !؟

گارگین فتائی

.

برای من تست عشقی آورده اند

 و می گویند نقطه چین های آن را پر کن

من چیزی ندارم بنویسم

جز اسم شیرین تو را

من در همه نقطه چینها

 اسم تو را می نویسم

زیرا عشق من از تو آغاز و به تو می اجامد

اسمی که وقتی می شنوم

 انگار وارد دنیای تازهء دیگه ای شده ام

چقدر دلم می خواهد صدایت را بشنوم

هر وقت با تو سخن می گویم

از شنیدن صدایت لذت می برم

ولی واژهء دوست داشتن

برای ابراز حس من به تو نارساست

زیرا حس من به تو فرای دوست داشتن است

دیگر کلمات کم آوردند

کلمات خیلی وقتها قادر نیستند

عشق عاشق را به معشوقش بیان کنند

ای کلمات چرا ظلم می کنید !؟

و مانع وصال می گردید!؟

 

 

اگر زمان از حرکت باز ایستد

گارگین فتائی

.

بلاشک زمان یک مقوله مهم در عالم هستی و بویژه دو علم فیریک و فلسفه است .

در ایران باستان آئینی بوده موسوم به زروان که پیروان آن معتقدند بودند که خالق این جهان زروانا آکارنا یا زمان بی کزانه است .

این را نیز نمی توان نادیده گرفت که دوری مکانی باعث اختلاف زمانی می شود مثلاً وقتی کشور استرالیا چندین ساعت از ما جلوتر است و یا قارهء آمریکا حدود دوازده ساعت از ما عقب تر است این به خاطر فاصله مکانی است و بلاشک این فاصله بین ستارگان که بسیار بیشتر است تبعاً اختلاف زمانی بیشتری را ایجاد می کند مثلاً ممکن است فاصله زمانی بین زمین و یک ستاره خارج از منظومه شمسی صد هزار و یا یک میلیون سال باشد .

.

ویژگیهای زمان

1: پیش رونده است

یعنی به هیچ عنوان نمی توان آن را به عقب برگرداند و ماهیت پیش رونده به سوی جلو دارد

2: غیز قابل سکون است .

یعنی به هیچ روی نمی توان آن را از حرکت باز داشت و آن را به حالت ساکن در آورد .

3: بر تمام جهان مادی حاکم است

یعنی بر همه هستی حکومت دارد و جهان مادی تماماً زیر سیطره اوست و کسی نمی تواند از زمان خارج شود مگر اینکه از آن فرا تر رود به همین دلیل نمی توانیم از زمان آینده اطلاع حاصل کنیم زیرا این ما نیستیم که حاکم بر زمانیم بلکه این زمان است که حاکم بر انسانها است .

4: با معیارهای انسانی قابل تقسیم است.

یعنی انسانها برای آن معیارهایی نظیر ساعت و دقیقه و ثانیه و روز و شب قرار دا ده اند .

5: مستقیماً قابل رویت نیست

یعنی زمان حس کردنی است ولی نمی توان چیزی را نشان داد و گفت آن زمان است .

6: زمان تعیین کننده عمر است

گر چه عمر خود زمان معلوم نیست و معین نیست که زمان کودکی و جوانی و پیریش کی است و کلاً در حالت ثابت است معذلک این زمان است که از طریق حکومت بر موجودات این جهان برای آنها دوره های زندگی معین می کند . شخص ابتدا کودک است با گذشت زمان جوان و در نهایت پیر می شود پس زمان بر عمر موجود زنده از تولد تا مرگ و بر روال رشد وی حاکم است

به نظر می رسد که اگر زمان از حرکت باز ایستد دنیا هم از حرکت باز خواهد ایستاد و این امکان پذیر نیست زیرا تمامی اجرام سماوی به نوعی در حرکت هستند و تا زمانی که در حرکتند زمان بر آنها حاکم است

.

آفتاب پرست

گارگین فتائی

.

بعضیها چقدر زود و راحت رنگ عوض می کنند !

اگر شرائط اقتضا کند

چنان می گریند و می گریانند

که تا کنون توی دنیا کسی اینگونه زاری نکرده است !

و اگر شرائط اقتضا کند

چنان می خندند می خندانند

که تا کنون کسی یارای چنین خنداندنی را نداشته است !

آنها بر حسب شرائط

چنان عصبانی می شوند و می غرند

 که ترس تمام وجود اطرافیانشان را فرا می گیرد !

و بر حسب شراذط  

چنان نرم و ملایم می شوند

که تا کنون کسی به ابن مهربانی نبوده است !

اینها بر حسب زمان

چنان دروغ هایی می بافند

که دروغ گو ترین افراد هم قادر به گفتن آن نیستند !

و باز بر حسب زمان

چنان راستگو می شوند

 که همگان را به تعجب وا می دارند !

اگر ضرورت ایجاب کند

به دیگران چنان عشق می ورزند

که مجنون به لیلی

 و فرهاد به شیرین

چنین عشقی نورزیده است !

و باز اگر ضرورت ایجاب کند

چنان از کسی متنفر می شوند

که دشمن ترین افراد هم چنین تنفری را تجربه نکرده اند !

آری چرا این گونه اند !؟

و چه بهتر است

که هر کس خودش باشد

آنگونه باشد که واقعاً هست