تکاپو TAKAPU

ارائه مطالب گوناگون در زمینه های مختلف

تکاپو TAKAPU

ارائه مطالب گوناگون در زمینه های مختلف

۵۲ مطلب در خرداد ۱۳۹۴ ثبت شده است

سوء تفاهمات در جامعهء چند فرهنگی

گاگرین فتائی

.

همیشه در نظر من جامعهء چند فرهنگی موثرتر از جامعه تک فرهنگی بوده است چنانکه جامعه شناسان و محققین علوم اجتماعی نیز بر آن تاکید دارند .

اما در اینجا می خواهم برداشت و تجربه شخصی خودم را در باره این گونه جوامع ابراز کنم.

در اروپا در کشوری که من بودم از یک سو به خاطر این که تحت پوشش پول واحد اروپایی یعنی یورو و عضو اتحادیه اروپا بود تبعاً مرزهای کشورهای عضور بر روی هم باز بوده و به راحتی اتباع سایر کشورهای عضو به ان کشور می آمدند .

از سوی دیگر به خاطر سوابق استعماری ممالک اروپایی در قرون گذشته ، خواهی نخواهی افراد زیادی از ممالک تحت سلطه و استعمار چه در گذشته و چه در زمان حال به آنجا آمده اند .

مورد سوم وضع مناسب و زیرساختهای خوب این کشورهاست که باعث جذب افراد چه برای توریسم و چه در خواست اقامت و مهاجرت و پناهندگی شده است .

تبعاً در چنین مکانی افرادی با زبانها و فرهنگ های گوتا گون را مشاهده خواهید کرد به عنوان نمونه وقتی سوار اتوبوس می شوید متوجه می گردید که مسافرین ان به دهها زبان زنده دنیا یا هم تکلم می کنند و یا وقتی در پارک روی صندلی می نشینید متوجه می شوید که افرادی که در صندلی کناری یا رو به رویی شما نشسته اند بالکل با شما از لحاظ زبانی و ملیتی و فرهنگی و حتی نژادی متفاوت است .

این در حالی است که مثلا خود من و خیلی از ماها در ایران معمولا سه زبان فارسی و اذری و ارمنی را در نقاط گوناگون آن می شنئویم.

جنبه مثبت این تنوع فرهنگی این است که انسان با فرهنگ های گوناگونی آشنا می شود که قبلاً نسبت به انها نا آشنا بود .

اساساً افرادی که در جوامع تک فرهنگی زدگی می کنند شناخت و حتی درک درستی از سایر فرهنگها ندارند زیرا با این فرهنگها از نزدیک آشنا نشده اند و تبعاً تعابیر مثبت یا منفی نادرستی نسبت به آنها دارند .

به عنوان مثال ملت یا قومی را بیش از حد بالا برده و برای او خصیصه های مثبت فراوان قائلند و در عوض ملتی را بیش از حد پائین برده و تمام خصیصه های منفی را برای آن در نظر می گیرند .

اما این تنوع فرهنگی دارای ناکت منفی نیز هست و البته هر چیزی هم جنبه مثبت دارد و هم جنبه منفی و همه چیز نسبی است و چیز مطلقاً خوب یا بد در جهان وجود ندارد.

1: در حوامع تک فرهنگی و یا تغریباً تک فرهنگی نظیر ایران  ، آدم تکلیف خودش را می داند و در واقع تکلیف یک فرد از لحاظ برخورد فرهنگی و زبانی معلوم است زیرا تنها با یک یا دو قوم و زبان سر و کار دارد اما در جوامع چند فرهنگی که الزاماً همگی انها زبان عمومی و رسمی کشوری که به انجا آمده اند را نمی دانند شخص واقعاً در برخورد و پیدا کردن زبان تفاهم با ٱنها دچار مشکلات اساسی می شود همچنین تنوع فرهنگی باعث می شود که یک نوع رفتار نسبت به یک فرهنگ یا قوم رفتار خوبی تلقی شود اما همان برخورد با قومی دیگر از موارد رفتارهای زشت درنظر گرفته شود.

2: یک مشکل روان شناسی در برخورد با فرهنگها و افراد با زبانهای گوناگون با هم که مشکل مهم و اساسی تلقی می شود سوء تفاهم است .

وقتی چند نفر هم زبان با هم در حال حرف زدن در یک مرکز خرید و یا مکان عمومی تفریحی یا پارک هستند اگر افراد دیگری با زبان دیگری با آنها رو به رو شوند وقتی گروه اول حرفی بزند و یا یکی از افراد ان کاری  بکند یا حرف خنده داری بزند که باعث خنده آنها شود افراد گروه دوم بلافاصله به این می اندیشند که گروه اول حرفش خطاب به آنهاست و در واقع می خواهند آنها را دست انداخته و یا مسخره کرده و یا پشت سرشان و در مورد فرهنگ و قومیتشان بد گفته و حرفهای نفرت انگیز بر زبان جاری سازند همچنین اگر گروه دوم حرفی بزند گروه اول همین طرز تلقی  را خواهد داشت و علت اصلی آن عدم درک زبان و حرفهای همدیگر است و انسان ذاتاً به سمت بدبینی  گرایش دارد و می خواهد همه چیز را به خودش بگیرد .

حتی همین سوء تفاهم باعث نگاههای زشت و نادرست آنها به هم شده و تبعاً زمینه بروز درگیری فیزیکی را فراهم خواهد آورد

طمع و لدت

گارگین فتائی

.

این اواخر اکثر سوژه های فیلمها و سریالهای ایرانی  شده مواد مخدر به این معنی که در این فیلمها و سریالها همواره یک یا چند نفر درگیر مصرف یا فروش مواد مخدر هستند.

این امر چندان هم از واقعیت کنونی جامعه دور نیست چنانکه ما در محله های خودمون مشاهده می کنیم که قبلاً به این گسرتدگی نبوده اما الان همیشه چند نفری که دیگه قیافشون در سطح محل تابلو شده  در مقابل دیدگان  و جلوی چشممون هستند.

و صد البته خانواده هایی که همراه اینها می سوزند و نمی تونند در جامعه سر بلند کنند . خاانواده اینها هر کاری برای درمان قرزندشان انجام میدن ، از بستری کردن تو بیمارستان تا بردن اونها به مراکز ترک اعتیاد و حتی فرستادن اونها به خارج و یا بستن در و قفل کردن اون به روی اونها و یا جلوگیری از معاشرات با افراد ناباب اما اکثر موارد بی نتیجه است و اینها برای تامین مواد مورد نظرشون دست به دزدیهای مختلف از ضبط ماشین و دزدی خانگی گرفته تا حتی برداشت پول از صندوق صدقات می زنند.

کار به جایی رسیده که توی یک جمع وقتی چند نفر با هم حرف می زنند یکی میگه فلانی رو دیدی معتاده ، قیافش از شبش کیلومتری داد میزنه  وقتی می گی شما معتاد نیستی می گه نه چرا باشم تنها تفریحی می کشم میگی تفریحی یعنی چند وقت یک بار می کشی می گه روزی دو بار و این میشه تفریحی!.

اما مساله فقط به اینجا ختم نمیشه

الان مواد مخدر با اقسام و انواع گوناگون در جامعه پخش شده و خیایها با گول زدن خود مبتنی براینکه تفریحی استفاده می کنند گرفتار دام اعتیاد شده اند و البته شرائط نامطلوب برخی از همسایه ها در کنترل مزرها نظبر افغانستان باعث شده که مواد مخدر به راحتی وارد ایران بشه .

در سطح بین المللی هم سازمانها و نهادهای مختلفی برای مبارزه با مواد مخدر و قاچاق اون تشکیل شده و البته مجازاتهای سنگینی برای حمل کنند گان و عاملین قاچاق موئد مخدر در نظر گرفته شده که از حبس تا اعدام رو شامل میشه .

اما با همه این تمهیدات ،  باز مواد مخدر در سطح جامعه  رواج داره و محله ای نیست که در اونجا نشه عده ای معتاد رو دید.

هنوز در خصوص اینکه معتاد بیماره یا مجرم  بین مسئولین اتفاق نظر وجود نداره و روشهای دوری معتادین از اعتیاد چندان موثر نبوده .

از سوی دیگر روشهای اعمال مجازات برای قاچاقچیها هم تاثیر چندانی نداشته چون با شدت بیشتری اقدام به پخش این مواد مرگ بار در جامعه کرده اند و سود این مواد آنقدر زیاده که  حتی افراد حاضرن برای به دست آوردن این سود کلان در مورد جان خودشان ریسک کنند .

البته گفته مبشه تعدادی از دولتها خودشون در اشاعه و پخش این مواد نقش دارن که می تونه به علت های گونگون باشه مثلا کمیود بودجه برای خرید مایحتاج گروه های درگیر در یک منطقه و یا تضعیف طرف مخالف .

اما چیزی که بیشتر در این امر نمود می کنه طمع و حرص انسانها برای به دست آوردن پول بیشتره و همین امر باعث میشه برای شخص سودجو فرقی نکنه که این مواد چه بلایی بر سر مصرف کننده اون میاره و یا حتی ممکنه اونو بکشه .

در مورد معتادین هم عوامل مختلف در این امر نقش داره افزایش مشکلات و سعی در فراموشی اونها از طریق  مصرف این مواد و یا رفقای نایاب و یا افزایش ثروت و امکان به دست آوردن راحت این مواد که البته همگی اونها ریشه در سعی انسان در کسب لذت و راحتی داره.

طمع در خصوص قاچاقچیان این مواد و کسب راحتی و لذت در خصوص مصرف کنندگان آن

نکاتی در مورد سریال های ایرانی و تلویزیونی

گارگین فتائی

.

 

1: سریال های ایرانی ، جذاب و در عین حال بیان کننده واقعیت های جامعه

.

همواره از سوی مردم و روزنامه ها و یا سایت ها و شبکه های اجتماعی ایرانی  این حرفها در مورد سریالهای ایرانی  گفته می شود

مزخرفند

آشغالند

بی ارزشند

بی سر و تهند

موضوع پردازی خوبی ندارند

سطحیند

خوب شروع می شوند اما بد تمام می شوند

در آخر می خواهند همه چیز را در دو سه قسمت سنبل کنند

و نمونه هایی از این قبیل

اما واقعیت دیگری نیز در مورد سریالهای ایرانی وجود دارد که تا زمانی که شما به خارج از ایران نرفته باشید آن را در نخواهید یافت

در خارج از ایران همه نوع امکانات برای تماشای انواع کانالهای ماهواره ای و تلویزیونی کشورهای مختلف وجود دارد .

در آمریکا شرکتهایی وجود دارد که شما می توانید با خرید تلویزیون و بستن قرارداد با انها تا هزار کانال را دریافت کنید  .

اما در همین آمریکا که فرسنگها دور از ایران است بسیاری از ایرانیها ترجیح می دهند به جای نگاه کردن به کاناالها و فیلم ها و سریالهای خارجی به تماشای فیلمها و سریال های ایرانی بپردازند و اتفاقاً بسیار مصمم به پی گیری این سریالها هستند حتی بیشتر از کسانی که داخل ایرانند.

من که خود از نزدیک شاهد این ذوق و اشتیاق بوده ام می توانم دلائل زیر را برای این امر ذکر کنم

1: در خارج از ایران و بویژه در آمریکا  کانالها و رادیوهای فارسی زبان مختلفی وجود دارد اما برنامه های هیچ کدام چندان جالب و جذاب نیست.

یک سری از این کانالها سیاسی هستند و تنها به نقد حوادث روز می پردازند

یک سری تنها کانالهای موسیقی و شو هستند

تعدادی هم که برنامه های متنوع دارند انقدر در لا به لای یک برنامه تبلیغ می گذراند و انقدر این تبلیغات طولانی است که حوصله آدم سر می رود تازه اینها هم برنامه های کسل کننده ای مثل صحبت های تکراری و یا پزشکی و نظایر آنها را دارند و کلا در خارج از ایران سعی چندانی برای ساخت فیلم و سریال ایرانی خوب و جذاب نشده است.

2: سریال ها و فیلم های خارجی هیچ گاه نتوانسته اند آنگونه که باید در قلب ایرانیان جای گیرند زیرا ایرانیان تنها روابط خشک مبتنی بر قانون را نمی پسندند و مشتاق و علاقه مند به ایجاد ارتباط عاطفی و صمیمی نیز هستند

سریالها و فیلمهای خارجی گر چه در گذشته بسیار عالی بودند و در سطح سینمای کلاسیک به حساب می آمدند اما درحال حاضر عمدتاً تبدیل به فیلمها ی پلیسی یا جنایی پر از خشونت و یا فیلمهای تخیلی و یا فیلمهایی شده اند که مسائل حقوقی و تجاری صرف را مطرح می کنند مثل فیلمهایی که مضمون آن طلاق و تلاش طرفین برای اثبات حرفشان است و یا کلنجار رفتن با شرکت بیمه.

3: در کنار سریال های ایرانی در کانال های ماهواره ای ، سریال های ترکی هم پخش می شوند که روز به روز بر تعداد آنها افزوده می شوند و البته علاوه بر سریالهای ترکی انبوه سریالهای کره ای و امریکای لاتینی

سریالهای ترکی بسیار طولانی هستند و گاهی داستان  در این سریالها انقدر کند پیش می رود که اگر ده قسمت از آن را ندیده باشید و قسمت بعدی را ببینید تفاوت چندانی احساس نمی کنید.

این فیلمها پر هستند از انتقام و کینه و چاقو زدنهایی که اگر به عمقشان وارد شوید خواهید دید که به خاطر یک امر بسیار پوچ و بی معنی است.

سریال های  آمریکایی لاتینی هم چیزی نشان نمی دهند جز خیانت مرد  و زن و یا دوست دختر و  دوست پسر به هم و سعی در توجیه این خیانت آن هم در صد و پنجاه قسمت.

سریال های کره ای هم مثل همیشه خشک و بی روح هستند

4: شما در سریال های ایرانی علاوه بر اینکه چیزهای مختلفی یاد می گیری در آنها معنی انسانیت و عاطفه و کمک و دوستی و صمیمیت روا هم می یابی

علاوه بر اینکه این فیلمها بسیاری از واقعیت های جامعه را نمود می دهند به حدی که گفنه می شود برخی اوقات از خط قرمز ها فراتر میروند و البته در این اواخر خیلی آزادتر مسائل را بیان می کنند و کلا بیشتر به دل یک خانواده ایرانی می چسبند

و صد البته مضمون و موضوع آنها بسیار عمیق تر و بهتر از موضوعات و سوژه های پوچ حاکم بر سریال های ترکی ، آمریکای لاتینی یا کره ای هستند

روشهای تماشای  فیلمها و سریال های ایرانی از سوی خارج نشینان عبارتند از

 

1: یوتیوب

در خارج از ایران سرعت اینترنت خیلی بالاست و تبعاً تماشای سریال و فیلم که اینترنت قدرتمندی را می طلبند با یوتیوب به راحتی امکان پذیر است

 

2: دستگاه جی ال باکس

دستگاهی است که به تلویزیون نصب می شود و با آن می توان کانال های مختلف تلویزیون ایران و نیز سایر کانالهای فارسی زبان را از طریق اینترنت مشاهده کرد که این هم اینترنت قوی و پرسرعت را می طلبد که امکان ان در آمریکا فراهم است.

 

3: نصب ماهواره و کانالهای ماهواره ای

همین کانالهای فارسی زبان هم برای جلب رضایت بینندگان خود ناگزیر از پخش فبلمها و سریالهای ایرانی در شبکهء خود هستند

 

 

2: سریالها و کانون گرم خانواده!!!!!!!!!!!!

 

.

 

در سالهای اخیر وسادل گوناگونی برای سرگرم شدن مردم و خانواده ها ایجاد شده اند از رایانه و تلویزیون گرفته تا سایر رسانه های جمعی و یا تفریحی.

این وسائل بویژه در هنگام فراغت از کار و استراحت مردم و خانواده ها بیشتر به کار می روند .

اینها در جای خود و اگر در حد متعارف استفاده شوند ابزار مفید و مثبت و همچنین گذراننده اوقات فراغت خواهند بود .

اما متاسفانه در بسیاری از خانواده ها رایج شده است که تمام فکر و ذهنشان شده این که در فلان ساعت در خانه باشند که فلان سریال را تماشا کنند و یا این که در ساعت معینی فیلم معروفی پخش می شود .

ما اصطلاحی داریم به نام کانون گرم خانواده که البته لازمه حفظ گرمای این کانون این است که اعضاء آن که ممکن است از صبح تا شب همدیگر را به خاطر کار یا تحصیل نبینند ساعاتی از شب را کنار هم بوده و با هم بگذرانند .

در صورتی که عادت کردن به نگاه به یک سریال تلویزیونی یا ماهواره ای که البته ماهیت این سریالها هم به گونه ای است که تماشاگر را به پی گیری ماجرا می کشاند باعث می شود دیگر چیزی به اسم خانواده و کانون گرم آن و بویژه دور هم نشینی فراموش شود .

البته این تنها گوشه ای از مساله است .

موارد دیگری هم هست

تعدادی از این سریال ها بی ارزش و بی محتوا بوده و تنها وقت تماشاگر را پر می کنند .

گاهی افراد چنان جذب و شیفته این سریالها می شوند که وقتی یکی از اعضاء خانواده می خواهد حرفی بزند و موقع پخش سریال فرا رسیده به او می گوید

ساکت شو دارم سریال نگاه می کنم

و یا

میشه بعداً تعریف کنی

البته اینها جملات مودبانه تر بودند

جملاتی از این قبیل هم ادا می شوند

میشه انقدر وسط سریال حرف نزنی

چقدر وراجی می کنی

انقدر زر نزن دارم فیلم می بینم

خفه شو مخمو خوردی دارم سریال تماشا می کنم

آیا واقعاً یک سریال یا فیلم تا این حد ارزش دارد  که ما با عزیزترین اعضاء خانوادهء خود این گونه صحبت کنیم؟

موقعی که در گرفتاری و تنگنا و مصیبت و دشواری می افتیم آیا این عضو خانواده به دادمان می رسد و یا بازیگران آن سریال !!!!!!!!!

 

 

3 : سریالهای ایرانی و جذب مخاطب

.

در مورد سریالهای ایرانی چه در این وبلاگ و چه در سایر وب ها مطالب گوناگونی نوشته شده است.

دیدگاه افراد نسبت به سریالهای ایرانی متفاوت است.

در واقع افراد نسبت به سریالهای ایرانی دارای چندین نوع دیدگاه هستند

1: گروهی بالکل میانه ای با این سریالها نداشته و اصلاً تمایلی به نگاه کردن و پی گیری ماجراهای آنها ندارند و بیشتر متمایل به دیدن فیلمها و یا سریالهای خارجی هستند.

2: برعکس گروه ، اول گروه دوم گروهی هستند که تمام این سریال ها را با اشتیاق زیاد پی گیری می کنند و هر سربالی با هر محتوایی که باشد را نگاه کرده و به پی گیری آنها علاقه مندند.

3: گروه سوم که به نظر می رسد تعدادشان بیشتر از دو گروه قبلی باشد افرادی هستند که نه همه این سریالها بلکه تعدادی از آنها را که جذاب تر یه نظر می رسد دنیال می کنند.

حتی  افرادی هستند که برای اینکه زمان پخش سریال در خانه باشند تا بتوانند ان را نگاه کنند کار خود را بر اساس زمان پخش آن تنظیم کرده و مصرانه پی گیر ماجرای آن هستند.

سریال های ایرانی از لحاظ نخوه پخش بر دو گونه هستند

1: سریال های فصلی یا ماهانه

این نوع سریالها به صورت هر روزه پخش می شوند .

سریالهای ماهانه بیشتر سریالهای مناسبتی و سریالهای فصلی بیشتر مبتنی بر حال و هوای فصل مربوطه است.

البته سریالهایی هم هستند که یک روز در میان و یا هفته ای دوبار پخش می شوند.

این نوع پخش سریال هم اکنون در اکثر نقاط دنیا رایج و شایع است.

2: سریالهای غیر فصلی

این سریالها معمولاً به صورت هفته ای یک بار پخش می شوند و تعداد آنها هم معمولاً  و نه همیشه از هفت تا سیزده قسمت است .

این نوع سریالها قبلا بیشتر از سیما پخش میشد ولی هم اکنون بیشتر جای خود را به سریالهای نوع اول داده است

سریالهای ایرانی از لحاظ جذب مخاطب هم سه دسته هستند

1: دسته اول سریالهایی هستند که توانسته اند مخاطبان زیادی را جذب نموده و آنها را علاقه مند  به پی گیری ماجرا نمایند.

این نوع سریالها معمولاً از هنرپیشگان خوب و حرفه ای و باسابقه ، فیلمنامه خوب و کارگردانی باتجربه و هم چنین بودجه خوب و کافی بهره مندهستند.

2: دسته دوم شامل سریالهایی هستند که حالت بینابین دارند یعنی مانند سریالهای دسته اول نتوانسته اند جذب مخاطب کنند ولی جذب مخاطب از سوی آنها در حد قابل قبولی است.

البته یکی از دلائل این امر می تواند همزمانی پخش این سریالها با سریالهای دیگر تلویزیون و یا ماهواره و یا مناسبتهای جهانی نظیر جام جهانی و غیره باشد.

3: دسته سوم شامل سریالهایی هست که نتوانسته اند ان گونه که باید جذب مخاطب کنند

این نوع سریالها از بازی راکد وبی احساس ، سناریو و فیلمنامه ضعیف ، بودجه کم و یک نواختی موضوع و عدم جذابیت کافی رنج می برند .

همچنین علت این امر می تواند وارونه نشان دادن واقعیت ها و یا عدم پرداخت به مسائلی باشد که  مخاطبین به شنیدن آنها تمایل دارند اعم از اینکه مشکلات انها باشد و یا موضوع مورد علاقه آنها.

البته این هم ممکن است که سریالی دارای مخاطب خاص باشد که تبعاً نمی تواند عموم مخاطلین از هر قشری را جذب کند.

یکی از بهترین کارگردانان مجموعه های تلویزیونی که به خوبی توانسته چه از لحاظ جذب مخاطب و چه پرداخت  سناریو و فیلمنامه خوب و چه کارگردانی حرفه ای  از عهده کار بر آید سیروس مقدم بوده است.

با نگاهی به کارنامه سریالهایی که وی ساخته به راحتی می توان فهمید که لااقل اکثر ساخته های وی از سریالهای  پرمخاطب بوده اند

 

 

کارگردانی مجموعهٔ تلویزیونی

1.با سلسله حکمت (۱۳۶۸-۱۳۶۶) (پخش شبکه یک سیما)

2.به سوی افتخار (۱۳۷۷) (پخش شبکه سه سیما)

3.روزهای زندگی (۱۳۷۷-۱۳۷۸) (پخش شبکه سه سیما)

4.مسافر (۱۳۷۹) (پخش شبکه پنج سیما)

5.پلیس جوان (۱۳۸۰) (پخش شبکه سه سیما)

6.دریایی‌ها (۱۳۸۱) (پخش شبکه پنج سیما)

7.وکیل (۱۳۸۱) (پخش شبکه پنج سیما)

8.بانویی دیگر (۱۳۸۳) (پخش شبکه پنج سیما)

9.مزرعه کوچک (۱۳۸۴) (پخش شبکه یک سیما)

10.ریحانه(۱۳۸۴) (پخش شبکه سه سیما)

11.نرگس (۱۳۸۵) (پخش شبکه سه سیما)

12.پرواز در حباب (۱۳۸۵) (پخش شبکه سه سیما)

13.اغماء (۱۳۸۶) (پخش شبکه یک سیما)

14.پیامک از دیار باقی (پخش نوروز ۱۳۸۷- شبکه یک سیما)

15.روز حسرت (۱۳۸۷) (پخش شبکه یک سیما)

16.رستگاران (۱۳۸۸) (پخش شبکه سه سیما)

17.چاردیواری (۱۳۸۸-۱۳۸۹) (پخش: نوروز ۱۳۸۹ - شبکه یک سیما)

18.زیر هشت (۱۳۸۹) (پخش:تابستان: ۱۳۸۹ - شبکه یک سیما)

19.پایتخت (۱۳۸۹-۱۳۹۰) (پخش: نوروز ۱۳۹۰ - شبکه یک سیما)

20.تا ثریا (مجموعه تلویزیونی) (پخش:پاییز ۱۳۹۰ - شبکه یک سیما)

21.چک برگشتی (پخش:نوروز ۱۳۹۱ - شبکه یک سیما)

22.دیوار (پخش:مهر ۱۳۹۱ - شبکه یک سیما)

23.پایتخت۲ (پخش: نوروز ۱۳۹۲ - شبکه یک سیما)

24.بچه های نسبتا بد (پخش: پاییز ۱۳۹۲ - شبکه یک سیما)

25.پایتخت۳ (پخش: نوروز ۱۳۹۳ - شبکه یک سیما)

26.[‍[مدینه]] (پخش : رمضان ۱۳۹۳ - شبکه یک سیما)

میکائیل پخش: بهار ۱۳۹۴ یک سیما

پایتخت ۴ پخش: رمضان ۱۳۹۴ یک سیما

 

4: سریالهای ایرانی و روحیهء شاد

.

گویا در این اواخر تعدادی از کارگردانهای به نام و تهیه کننده ها وهنرپیشه ها حرف یک عده که میگند فیلمها ایرانی در این اواخر اکثراً سیاه نمائی می کنند چندان به مذاقشان خوش نیامده است.

البته تبعاً کسی که با صرف هزینه های فراوان و البته با نگاه به جشنواره های خارجی و همچنین جلب تماشاچی داخلی  فیلم می سازد تبعا انتظار بهره برداری مادی و معنوی از فیلمش را دارد.

از سوی دیگر کسانی که مدام به فیلم سازان و کارگزدانهای حرفه ای ما ایراد می گیرند نظیر صدا و سیما خود اقدام به نمایش سریالهائی می کنند که محتوای و درونمایه آن اکثرا حزن آمیز و توام با غم و غصه است.

سریالهای ایرانی البته شاید در ایران طرفداران زیادی نداشته باشد اما برای ایرانیان خارج نشین بسیار پر طرفدار است چرا که با همه معایب خود دارای نکات مثبتی از قبیل نشان دادن معرفت و مهربانی و نیکوئی آن هم بدون توقع و  نظایر آن وده و همواره چیزی را به آدم یاد  می دهد مخصوصاً اگر دارای موضوعاتی جذاب بوده و هنرپیشه های خوبی در آن ایفای نقش کرده باشند.

چرا که در خارج خیلیها هستند که هنوز به فرهنگ و زبان انجا کاملا انس نگرفته اند و اینکه سریالهای آنجا بیشتر درونمایه های تجاری داشته و در نهایت به منظور ایجاد اشتیاق در خرید و مصرف در تماشاچی ساخته می شوند و یا پر از تمهای پلیسی و قتل و جنایت است . از طرف دیگر سریالهائی هم هستند که چیزی جز خیانت نشان نمی دهند و این گونه مسائل مبتذل و سطح پائین را بزرگ نمائی کرده و برای آن یک داستان چند صد قسمتی می سازند .سریالهای ترکی هم  بهتر از اینها نیست آنها هم دستمایه اکثرشان حسادت و انتقام یه خاطر یک دختر است که تماشاچی را تا مدتها حتی بیش از یکسال در کنار تلویزیون می نشاند.

اما سریالها و فیلمهای ایرانی با همه این خوبیها متاسفانه در این اواخر  با دست مایه های غمناک و محزون و نشان دادن گرفتاریها و درد سرهای جامعه در اصل می توانند روحیه ای منفی و غمگین بر روی تماشاچی بگزارند ، در اصل مردم همگی به وجود مشکلاتی که در این سریالها مطرح می شود آگاهند نظیر اینکه شخصی چک کشیده و از عهده پرداختش بر نیامده و در زندان است و خانواده اش مشکلات زیادی دارند و یا کسانی که یک عده از طریق سایتهای اینترنتی از شهرت اجتماعی آنها سوء استفاده می کنند و یا مشکل اجاره خانه و بیرون انداختن مستاجر توسط مالک و نظایر آن.

مردم برای زندگی و ادامهء آن نیاز به روحیه ای شاد دارند اگرقرار باشد با نگاه کردن یک سریال تلویزیونی بدتر روحیه آنها خراب شود و اصطلاحاً زیر صفر برود  که این سریالها از این بابت کاری انجام نداده اند هیچ بلکه از لحاظ معنوی به ضرر مردم هم عمل کرده اند.

شخصی که از صبح تا شب در محل کار خود با هزار نوع آدم سر و کله زده و برای مخارج خود و خانواده اش متوسل به سختیهای مختلفی می شود تبعا وقتی به منزل می اید دلش می خواهد درکنار این همه مصیبت و مشکلات و گرفتاریها لا افل در منزل خودش روحیه  ای شاد در کنار خانواده اش برقرار شود و با توجه به اینکه اکثر مردم ایران اوقات فراغت خود را پشت تلویزیون می گذرانند تبعا تلویریون این نیاز را از این طریق نمی تواند برآورده سازد که هیچ حتی ممکن است  باعث افزایش ناراحتی ها و بحث و جدل ها در خانواده ها هم بشود.

البته منظور من این نیست که الزاما اکثر سریالها تبدیل به سریالهای طنز شود چون تجربه نشان داده که در این صورت هم این گونه برنامه ها به بی نمکی و بی مزگی کشیده می شوند منظورم این است که برنامه های مختلفی که جنبه غمناک نداشته باشد و به تماشاچی کمی روحیه بدهد تهیه شود که او بتواند فردای آن شب با روحبه ای خوب  و نه روحیه درب و داغون سر کار و یا مدرسه و دانشگاهش برود برود

 

 

 

 

شیوع روزافزون دو نوع افراط گرایی

گارگین فتائی

.

همواره در مکاتب فلسفی و ادیان و آئین های مختلف و کلاً در بسیاری از امور، رعایت اعتدال سفارش و توصیه شده است اما آنچه که ما در جهان شاهد آنیم رشد روز افزون افراط گرایی به جای اعتدال و میانه روی است.

یکی از حیطه هایی که ما شاهد رشد فزاینده افراط گرایی در آن هستیم حیطه متافیزیک است که به دو برخورد افراطی متضاد منجر شده است.

یکی افراطی گری مذهبی و دیگری افراطی گری ضد مذهبی

 

افراط گرایی مذهبی

در ااین نوع فراطی گرایی در اصل از اصول و قواعد یک مذهب به نفع گروه خاص تفسیر ایدئولوژیک می شود و همان تفسیر رسما بر سایر افرادی که در آن جامعه زندگی می کنند بالاجبار دیکته می گردد به نحوی که هر کسی مرام و عقیده مخالف آن معیارها داشت به عنوان متمرد و دشمن معرفی می شود و برای اینگونه افراد مجازاتهای سنگین از حبسهای طولانی مدت تا شکنجه و اعدام  به طرق گوناگون را در نظر می گیرند.

این برداشت ، یک برداشت خشک از مذهب بوده و باعث روی گردانی بسیاری از افراد  از مذهب می گردد زیرا با معرفی آن تفسیر و چهره خشک از آن مذهب،  آنها هیچ گاه در آن مذهب یا دین ، برخورد  توام با عطوفت و ملاطفت و صمیمیت را مشاهده نکرده اند.

 

افراط گریی ضد مذهبی

این نوع افراط گرایی می تواند واکنشی به افراط گرایی مذهبی باشد به این معنی که عده ای به عنوان مخالفت و حتی مبارزه با روش و تفسیر خاص و افراطی گروه حاکم از مذهبی خاص  بنا را بر مخالفت با آن تفسیر می گذازند اما اینها هم از حد متعارف خارج شده و این مخالفت آنها ابتدا شامل کل مبانی و پایه های آن مذ هب و سپس اساس و مبانی مشترک کلیه مذاهب مثل ایمان و وجود خداوند می شود.

کار به جایی می رسد که حتی داشتن عقائد مذهبی و اعتقاد به خدا و دین را خرافات و نادرست و کتب مقدسه را افسانه و ساختگی و کلا دین را مغایر علم و یک امر غیرمنطقی می دانند که باید از آن اجتناب نمود.

 

چنانکه مشاهده می کنید در هر دوی این روشها افراط گرایی به حد اعلای خود رسیده است.

در افراط گرایی نوع اول ، چارچوب های خاص معین شده که هر کس باید در داخل تفسیری که در آن چارچوب ارائه شده عمل کند در غیر این صور تخطی از آن موجب معرفی شخص خاطی به عنوان معاند یا دشمن تلقی شده که از خط قرمزها عبور کرده است.

از سوی دیگر در برخی موارد تفاسیر  افراطی از مذهب باعث شیوع برخی از عقائد خرافی و همچنین نوعی تبعیض مذهبی در برابر پیروان سایر عقائد می گردد.

در افزاط گرایی نوع دوم هم حتی صحبت از مذهب و خداوند به شدت با مخالفت و ضدیت مواجه شده و چنبن فردی یک فرد احمق و غیرعلمی و بی سواد و حتی عقب مانده تلقی می شود که باعث به عقب رفتن جامعه شده است .

ما در دنیا شاهد رشد شدید هر دو این افراط گرایی ها به جای میانه روی و اعتدال هستیم

در خاورمیانه افراط گرایی گروههای سنی و شیعی و خصومتهای شدید آنها علیه هم و در اروپا و امریکا نیز رشد روز افزون تعدادی از فرقه های افراط گرای مسیحی که تفسیر خشکی از مسیحیت ارائه می دهند .

همچنبن است رشد فرقه های افراطی یهودی و بودایی

در عوض در همان نقاط هم شاهد رشد افراط گرایی ضد مذهبی از سوی مخالفان این روشها به عنوان نوعی واکنش روانی و ضدیت با آنها هستیم

از سوی دیگر افراط گرایی ضد مذهبی از طرف طبقات تحصیل کرده ای که میانه زیادی با متافیزیک و مابعدالطبیعه و مفاهیم ان ندارند هم خواسته یا ناخواسته از طریق ارائه افکار و نظراتشان ترغیب و تشویق می گردد.

اینها حتی برای نفی خدا و هر آنچه که مذهب می گوید توجیهات مصنوعی پیچیده از فلسفه هستی و چگونگی خلقت ارائه می دهند  و همین سعی زیاد و تاکید آنها بر توجیه علمی  و غیرخدایی جهان خلقت باعث بروز نظریات ساختگی من در آوردی در تبیین فلسفه خلقت می گردد.

هر دو نوع این افراط گرائیها هیچ سودی به حال جامعه نداشته و باعث کشتارهای وسیعی در جوامع بشری شده اند.

در افراط گرایی دینی کشتارهایی تحت عنوان جنگ های مذهبی  و یا اتهام افراد به کفر و الحاد  نظیر آنچه که در قرون وسطی در اروپا و هم اکنون در خاورمیانه و پاکستان و افغانستان رایح است  و در افراط گرایی ضد مذهبی کشتارها و محاکمه هایی تحت عنوان  حمایت از دین و توطئه افراد متدین علیه نظامهای آنها مثل آنچه که چین بر سر تبت آورد و یا  کشتارها و محاکمات وسیعی که  حکومت های کونیستی اروپای شرقی بر سر مردم خودشان اوردند

 

 

 

علم و غرور

گارگین فتائی

 

فراگیری علم و دانش در نزد اکثر جوامع و ادیان و مذاهب و فرهنگها امر پسندیده ای بوده و هست از کتاب مقدس و امثال سلیمان که در آن به فراگیری حکمت و دانش تاکید می شود تا قرآن که حتی تا گور هم ترغیب به جستجوی دانش می کند.

کسانی که مخالف رشد علم و دانش هستند افرادی و جوامعی هستند که این رشد به نفع گروه و طبقه و یا حاکمیت و منافع شخصی خودشان نیست چنانکه ما بارها در خصوص برخی از حکام و پادشاهان در دوران باستان و ممانعتشان از فراگیری علم ، داستانها شنیده ایم.

اما چیزی که برای من محرز شده این است که فراگیری علم و دانش به تنهائی برای تکمیبل و پردازش شخصیتی یک فرد  کافی نیست  .

علم و دانش در کنار تمام محاسن خود اگر توام با اخلاقیات نباشد چیزی برای فرد به ارمغان نمی اورد مگر نوعی غرور و خود بزرگ بینی ناشی از احساس دانائی بیشتر و تحقیر دیگران از این بابت.

ما در زندگی خود بارها شاهد وجود چنین افرادی بوده و با انها برخورد کرده و از رفتارهای نادرست و زشتشان ناراحت شده ایم.

در محله ما چند نفری بودند که اصطلاحاا زیاد درس می خواندند و روز و شبشان شده بود درس خواندن و شرکت در مسابقات علمی و کسب نمره ممتاز در مدرسه و بعد دانشگاه .

اینها در درجه اول که دیگران را به خاطر اینکه مانند خودشان و به گفته خودشان استعداد نداشتند به باد تمسخر می گرفتنند و در اصل خیلی از خود متشکر بودند حتی بعضی از آنها کلا با هر کسی سلام عیلیک نمی کردند و دست نمی دادند.

من از خداوند سپاس گزارم به خاطر استعدادهائی که به من داده که با وجود اینکه کم بینا هستم توانستم همانند دیگران به دانشگااه و مدرسه رفته و درس خوانده و مدرک گرفته و حتی وکیل شوم و حتی شعر بنویسم و وبلاگ درست کنم و کلی مقاله بنویسم که برخی از آنها در مجلات  به نام من ثبت شود.

اما هیچ گاه نخواستم بیش از حد به خودم ببالم چون معتقدم علم بدون اخلاقیات غرور به بار می آورد که در مسیحیت یزرگ ترین گناه است.

متسافانه شخصی در محله ما بود که خیلی هم خوب درس می خواند اما همیشه به من به دیده تحقیر می نگریست و مدام مرا مورد تمسخر قرار می داد چه از لحاظ ظاهری و چه از لحاظ استعادادی چرا که من معمولا در علوم انسانی استعداد داشتم و این جناب اصطالاحاٌ مخ ریاضی و فیزیک و نظایر آن بود.

وقتی به آمریکا رفتم شنیدم که شده استاد دانشگاه ولی همان غرور در وجودش هست

یک نفر دیگر هم بود که همراه دوستش  مدام افرادی را که به نظر خودشان کم سواد بودند و اندازه خودشان استعداد نداشتند مدام مسخره می کردند حتی خود من هم بارها از طرف اینها مورد تمسخر قرار گرفتم.

چند وقت پیش شنیدم این جناب در کانادا پرفسور شده

اینها البته نکات مثبت قضیه است

همین شخصی که پروفسور شده روزی  به خانه دوستم رفت دوستم نسبت دور فامیلی با او داشت و البته ایشان خودش از خودش دعوت کرده بود  کار تنها به اینجا ختم نمی  شد بلکه این فرد چنان رفتارهای ناهنجار در خصوص خوردن غذا و خوراک و میوه و همچنین برخورد با افراد از خودش نشان داد که به هیچ وجه در شان کسی که عنوان پروفسوری را به یدک می کشد نیست.

ان شخصی هم که گقتم الان استاد دانشگاه شده چنان مغرور و از خود راضی هست که این رفتارش آن مقامش را تحت الشعاع قرار داده است.

متاسفانه این رفتارهای مغرورانه و نگاه کردن از بالاا در بین قشر تحصیل کرده  فراوان است چنانکه همیشه افرادی که کلاس بالاتری هستند افراد کلاس پائین تر را مورد تحقیر قرار می دهند و حتی کسانی که نظری می دهند و مطلبی می نویسند بر حسب مدرک سنجیده می شوند مثلا اگر نویسنده دیپلمه باشد اصلاً  او را ادم حساب نمیکنند  ، اگر مدرک کارشناسی داشته باشد به او به دید مبنتدی نگاه می کنند و همیشه این مدرک گرائی متاسفانه بوده و هست.

من خود بالشخصه افرادی را دیده ام که گر چه حتی مدرک دکترا دارند اما سطح سواد افراد لیسانیه از آنها بالاتر بوده به نحوی که حتی خود اینها خیلی از سوالات خود را ازلیسانسه ها می پرسند  بنابراین مدرک نمیتواند چندان ملاک درستی برای سنجش میزان علم یک نفر باشد چون علاوه بر اینکه یک فرد ممکن است مطالعات خارج از درس فراوانی داشته باشد با توجه به ملاک های اخذ مدرک در ایران  و نحوه رسیدن به آنها نسیت به ممالک خارجی نمی توان آنها را معیار سنجش دانش  افراد قرار داد.

 

فساد اداری و شاخ وشانه کشی

گارگین فتائی

 

چندی پیش ، همایش ملی ارتقای سلامت اداری و مبارزه با فساد در سالن اجلاس سران برگزار شد

رئیس قوه مجریه با اذعان به وجود فساد اداری در ادارات دولتی  و ناخرسندی از اینکه زیرمیزیها تبدیل به رومیزی شده و قبح فساد و رشوه خواری از بین رفته ، تمرکز زدائی و خصوصی سازی و تقویت رقابت را از عوامل کاهش فساد اداری دانست.

رئس قوه مقننه یا رئیس مجلس هم از باب تمرکز زدائی و مشکلات بر سر راه خصوصی سازی سخن راند و همچنین از دیدگاه مجلس به وجود فساد و برخورد با آن سخن گفت.

رئیس قوه قضائیه هم گفت که با دولت قبلی در مورد فساد برخورد شده و وی از منتقدین دولت قبلی بوده و در حال حاضر هم بیشترین فساد اداری در نهادهای اجرائی است

سخنان روسای هر سه قوه درست است اما بنده به عنوان وکیل و کلا هر کسی که به نحوی بیشتر با دادگستری سر و کار دارد و حتی سر و کارش برای یکی دو بار به دادگستری افتاده نمی تواند وجود فساد اداری  در دادگستری بخصوص در بخش اداری و پرسنل خدماتی نظیر مدیردفتر و منشی و بایگان و غیره و حتی روسای برخی از نهادهای قضائی و شیه قضائی نظیر ادارات ثبت یا محاکم و نظایر آن را نادیده انگارد.

این رشوه گیری و رشوه دهی چه از سوی ارباب رجوع و یا وکلا و سردفتران و کارشناسان رسمی و مترجمین رسمی و چه از سوی مامورین قضائی نظیر ضابطین دادگستری و مدیران دفاتر و مامورین اجرا و غیره صورت می گیرد.

برای ریشه کن کردن فساد اداری باید همه جانبه عمل کرد و مسئول هر قوه باید  عمیقا و دفیقاً نهادهای تحت پوشش خود را مورد بررسی قرار دهد و اگر فسادی هست  آن را ریشه کن سازد.

از سوی دیگر غیر از این فساد،  نوعی شاخه و شانه کشیدن ها در بین مردم رایج شده به این معنی که تا بین دو نفر منازعه یا مساله ای پیش می اید یکی از طرفین که در یک نهاد دولتی یا حکومتی کار می کند مقام و قدرت  خود را به رخ دیگری می کشد به عنوان نمونه دو مورد را که خود شاهد آن  بودم بیان می کنم.

در بعد از ظهر زمستان بود و من داشتم به همراه دوستم برای انجام کاری به خیابان جهموری می رفتم ما از محله نارمک و مسبل باختر یا همان سی متری نیروی هوائی داشتیم به سمت اتوبوس های بی آر تی میرفتیم  ، مسیل باختر از سمت چپ رودخانه به صورت یک طرفه از خیابان دماوند بود در این بین یک نفر به طور برعکس می خواست با اتومبیلش به خیابان دماوند بیاید آن هم در مسیل باختر یا یه قول محلیها سر پلی که انقدر شلوغ است.

در این بین پلیس فرمان ایست داد و بین آنها مکالمه ای رد و بدل شد و فورا آن راننده که کت شلوار تنش بود با یک موبایل در دست مدام می گفت که من کارمند فلان جا هستم بعد من کلمه ای شبیه شش را شنیدم چیزی شبیه اینکه شش هزار تومن جریمه شدید یا نظیر آن که یک دفعه راننده به آن مامور انتظامی گقت شش تا قبر همین جا برات می کنم و این یعنی شاخ و شانه کشیدن و سوء استفاده از قدرت.

مورد دوم هم این بود که ما در آپارتمان کناری خودمان همسایه ای داشتیم که قشنگ معلوم بود دنبال شر می گردند مدام اعمال ناهنجار نظبر نگاه زشت و حرفهای توهین آمیز می زدند و روزی یکی از آنها به پدرم گفت که در دادگستری کار می کند  ایشان اتومبیل خود را بر خلاف همه که به طور افقی در خیابان پارک می کردند به ظور عمودی پارک کرده و باعث سد معبر عابرین پیاده شده بود وقتی به او می گفتیم چرا این طوری پارک می کنی می گت من کلا دوست داری این طوری پارک کنم و مدام هم اشتغال در دادگستری را به رخ ما می کشید یک بار هم بین او همسیه های درون ساختمان دعوا شد و کار به کلانتری کشید که در انجا هم ایشان مدام شاخ وشانه می کشید.

خیلی از ماها ممکن است کارها و مشاغل دولتی یا حکومتی یا ارگانی داشته باشیم مثلا من به عنوان وکیل و یا فلانی به عنوان کارمند در یک ینیاد یا در دادگاه و نظایر آن آیا این دلیل می شود که ما وظیفه اصلی خود را که خدمت به مردم است از یاد برده و از موضع قدرت و بالا به مردم نگاه کنیم!؟

 

کار مال تراکتوره

گارگین فتائی

.

آخه تا کی حرف

چقدر حرف

هی حرف و حرف و حرف

ما ایرانیها ماشاء الله استادیم در سخن وری و پیچوندن این او با حرف

می تونیم یک مطلب رو چندین جور یگیم به گونه ای که انگار چند حرف متفاوت زدیم

توی دنیای اینترنت ،  توی فیس بوک و صفحات گروهی مدام پست میزاریم ودر مورد مسائل مختلف می نویسیم یه عده هم میان و نظر میزارن

اما نتیجش چی میشه

هیچی

همش یه مشت حرف در مورد اینکه فلان معضل وجود داره و ناله و شکایت از اون اما دریغ از یک قدم اساسی در عمل .

توی شیکه های تلویزیونی هم یه عده مسئول فلان سازمان و نهاد میان و بعد از کلی سلام علیک و چاق سلامتی  شروع می کنه به بیان مشکلات اداره یا وزارت خونه تحت پوشش خودش و گریه و زاری و در نهایت  یک سری راهکار ارائه میده اما هیچ وقت نمی بینیم اینها به مرحله عمل یرسند

توی شبکه های ماهواره ای هم در بخش های نحلیلی یه عده متخصص فلان مطلب میان نظرمیدن و اساس حرفشون اینه که روش حاکم در امر مورد بحث روش نادرستیه به این دلیل و ان دلیل اما کارشون فقط ایراد گیریه و از این مرحله پا رو فراتر نمیزارن و میگند ما تنها نظرمونو گفتیم.

یه سری هم که مدام فحش میدن انگار اگه خودشون کاره ای بودن چه گلی به سر ما می زدند.

خلاصه کلام رسانه های جمعی فارسی زبان از رادیو و تلویزیون گرفته تا ماهواره و اینترنت شده پاتوق یه عده حراف که تنها کارشون حرف زدن و ناله و شکایت از همه چیزه اما فقط ناله و شکایت  وقتی به مرحله عمل میرسه هر کسی به نحوی فرافکنی می کنه و توپ رو پاس میده به زمین حریف تازه از این جا انداختن تقصیر به گردن این و اون شروع میشه.

ما باید قیول کنیم مثل ژاپنیها و آلمانیا نیستیم 

شما خیال می کنید اونها هم وقتی می خواستن پیشرفت کنند از صبح تا شب روی یه صندلی  در حال نظر دهی و یا پست گزاری لم داده بودن ؟

ژاپنییها و آلمانیها در کل دنیا معروف به سخت کوشی هستند واگه در اروپا پیشرفتی حاصل شده از کار عملی و مفید بوده نه حرافی و وراجی توی اینترنت و یا روزنامه و مجله

دیگه بالاترین کار ما شده نوشتن مقاله و انتشار اون در اینترنت و یا چاپش در مجلات و تبدیلش یه کتاب و به این کار خودمون هم افتخار می کنیم

افتخار می کنیم که تنها حرف زدیم و هیچ کاری نکردیم

آخه کار فقط مال تراکتوره نه مال ایرانیها

 

زبانهای ناشناخته( یا در اصطلاح عوام زبانهای دریوری)

گارگین فتائی

.

بسیاری از شماها کمابیش خرده آشنایی با علم زبان شناسی دارید و چیزهایی در باره آن می دانید .

در واقع زبان شناسی شناخت و مطالعه زبانهای گوناگون و یافتن اصول کلی حاکم بر آنهاست.

زبان شناسان توانسته اند قواعد کلی متعددی را که مشترکاً حاکم بر زبانهای گوناگون است یافته و روند تاریخی تحول زبانشناختی را مورد بررسی قرار دهند.

اما عجبا و واسفا که زبانهایی هم هست که زبان شناسان هنوز که هنوز است از درک آنها عاجزند و البته نه تنها خود این زبانها بلکه قواعد کلی آنها را نیز نمیدانند.

اما عجیب تر از آن این است که عوام در ساختن معادلهایی برای اینگونه زبانها موفق بوده اند اما آنها نیز  در شناخت ماهیت این زبانها و افراد به کار گیرنده آنها ناتوان بوده و به ستوه آمده اند.

در اینجا به معرفی اجمالی چند نوع از این زبانها می پردازیم.

.

زبان نفهم

هیچ کس نتوانسته این زبان را بشناسد و کلا در برقراری ارتباط با دارندگان این گونه زبانها عجزو ناتوانی  عمیقی وجود دارد  .

دارندگان این گونه زبانها نه تنها زبان دیگران را نمی فهمند بلکه اساساً معلوم هم نیست که خود چه می گویند و چه می خواهند .

.

 زبان دراز

دارندگان این گونه زبانها در خصوص حاضر جوابی و یکی به دو کردن بسیار استادند و گوی سبقت را از بفیه ربوده اند.

معمولاً عوام سعی می کنند از دارندگان این گونه زبانها دوری کنند.

.

زبان باز

دارندگان این گونه زبانها مهارت خاصی در راضی کردن افراد به هر شکل و گونه ممکن برای رسیدن به مقصود و هدف خود دارند و اصطلاحاً زبانشان مار را از لانه اش بیرون می کشد.

البته دارندگان این گونه زبانها این زبان را نوعی مهارت دانسته و از دید عموم هم داشتن این زبان ، مهارت خاصی در پردازش لفظ یا لفاظی می طلبد.

.

 زبان بسته

معمولاً به کسانی که قادر به تکلم نیستند و بویژه زبان حیوانات اطلاق می شود.

البته این گونه نیست که آنها اصلاً زبان نداشته باشند بلکه زبانی دارند که از دبد انسانها بسته است زیرا انسان هنوز نمی داند معنای میومیو ، واغ واغ ، بع بع، مومو و غیره چیست لذا گمان برده زبان این موجودات بسته شده و وا نمی شود.

.

 زبان بی زبانی

دارندگان این نوع زبان سعی می کنند به هر شکل ممکن از ایما و اشاره گرفته تا بشکن گرفتن و نوک پا زدن  و از پچ پچ کردن  گرفته تا در گوشی حرف زدن و جنباندن  لب و دهان و  گوش و حلق و بینی ،مقصود خود را به مخاطب برسانند.

این نوع زبان بیشتر در  دو جا کاربرد دارد

 

زمانی که می خواهید کسی از صحبت های شما با شخص دیگری آگاه و یا مثلاً آگاه نشود.

مکان دوم هم زمانی است که بدون یادگیری درست و حسابی و اساسی زبان یک کشور خارجی به آن کشور سفر می کنیم که در این صورت زبان ایما و اشاره بسیار در فهماندن و ادرک موضوع به خارجیهای زبان نفهم( منظور این است که زبان ما را نمی فهمند) به درد می خورد آخر آنها زبان مارا که بلد نیستند پس باید طور دیگری  حالیشان کرد.

.

بدزبان

معمولاً دارندگان اینگونه زبانها از الفاظ رکیک و آبدار که عموماً حاکی از معرفی خودشان است به دیگران استفذاده می کنند.

 

 .

زخم زبان

البته این زبان دو معنا را به یدک می کشد

یکی معنای فیزیکی و بدنی و آن به این معنی است که زخمی روی زبان ایجاد شده که البته باید پیش پزشک رفته و معاینه گردد.

نوع دوم آن زخمی است که بر زبان دل ایجاد میشود و البته به این زودیها درمان نمی گردد  و کسی که این زخم را خورده مدتها کلی نقشه و طرح می کشد تا جواب زخم زننده را بدهد و دلش خنک شود سپس کلی با خودش کلنجار می رود تا دهان قلب خود را ببندد و آن را ارام کند

.

 

زبان سرخ

در این مورد این ضرب المثل قدیمی و معروف زبانزد عام و خاص است کگه گوسد

زبان سرخ سر سبز می دهد بر باد

در واقع زبان سرخ از خط قرمز عبور نمی کند بلکه خود این زبان ، سراسر خط قرمز است.

این زبان شامل زبانی است که حرفی را که در جایی نباید بزند می زند و بالعکس و خلاصه سرمنشاء تولید درد سر بوده و از سوی دیگر باعث ایجاد اشتغال برای فارغ التحصیلان جویای کاری که از رشته های قضائی و حقوقی ونیز دانشگاه افسری و ضابطین دادگستری هستند می گردند.

.

 زبان فخر

دارندگان این گونه زبانها هیچ گاه سر و گردن خود را پائین نیاورده و همیشه دماغشان بالااست اما به دیگران از زیر چشم و از پائین می نگرند.

این نوع زبان بسیار گرفتار اصطلاح «منم منم» می باشد و همیشه باید صاحبان آنها  مواظب دو چیز باشند.

یکی اینکه با بالا نگه داشتن سر و دماغشان همواره مواظب باشند که با کله نخورند زمین.

دوم آنکه تا آن حد خودشان را باد نکنند تا بترکند

.

البته  در بین  این گونه زبانها زبانی هم هست که بسیار خوشمزه است و همه معنای آن را می دانند اعم از زبان شناس یا عوام و آن همانا ساندویچ زبان است که تنها عیب آن این است که کمی از ساندویچ های دیگر گرانتر است.

رفتاری که نتیجه خودکامگی است

گارگین فتائی

 

اگر بخواهیم با دقت و ژرف اندیشی به تاریخ میهنمان نگاه کنیم درمیابیم که در ورای تمدن عظیمی که داشتیم در نهایت همواره نظام حاکم بر جامعه ما نظامی خودکامه بوده که همیشه یک نفر در راس قدرت بوده و تمامی کارها به او ختم میشده به نحوی که هیچ امری بدون تجویز و تائید وی امکان انجام و عملی شدن نداشته است .

هر سلسله ای که آمده شروع به بدگویی از سلسله قبلی که آن را به زور شمشیر و اسلحه و خشونت و کشت و کشتار برانداخته و خود جانشین ان شده نمئوده و تا توانسته به محو آثار گوناگون تاریخی و فرهنگی بازمانده از آن دوره و سلسله پرداختهاست .

علت این که در ایران علیرغم تمدن و فرهنگ عظیمی که دارد ما شاهد بازماندن ویرانه هایی از آثارتاریخی هستیم و نه بنای کامل آنها همین امر بوده . در واقع ما چنان احساسات و کینه و خشمی نسبت به سلسله قبلی خود اعمال می کنیم و چنان تبلیغاتی بر علیه آن راه می اندازیم که گویی آن سلسله بالکل جنایت کار بوده و هیچ اقدام مثبتی انجام نداده است و هر چه داشته و انجام داده باید محو و نابود گردد .

این درحالی است که اروپائیان که در این گونه موارد کمتر احساساتی هستند همواره آثار تاریخیشان نسبتاً بهتر و کامل تر از ما و در همه دوره ها و سلسله ها باقی مانده است .

البته گامهایی در جهت مقابله با این استبداد و خودکامگی از سوی افراد و گروههای گوناگون در طی قرون متمادی صورت گرفته که معروف ترین انها نهضت مشروطه و سعی در جهت تفکیک قوا و تقسیم قدرت بوده است .

با این وجود هنوز ما در از بین بردن آثار خودکامگی و  استبداد در جنبه های گوناگون زندگی خود راهی بس طولانی در پیش داریم  و هنوز تاثیرات فراوانی از این خودکامگی در زندگیمان مشاهده می شود .

از نمونه های این خودکامگی سعی در احساس آقایی و ریاست کردن بر خانواده به گونه ای است که با داد زدن و توسل به شیوه های فیزیکی و نظایر آن می خواهیم صدای مخالف علیه خود در خانواده را خفه کنیم و به هر نحوی شده حرف خود را به کرسی بنشانیم .

این خودکامگی در رفتارهای همه ما مشهود است ما وقتی چیزی را به کسی می گویئم و او مخالفت می کند  اگر زورمان برسد برای به کرسی نشاندن حرف خود دست به هر وسیله ای می زنیم  . اول با او حرف می زنیم اگر زیر بار نرفت لحنمان را تندتر می کنم سپس صدایمان را بلند می کنیم بعد شروع می کنیم به دادن رکیک ترین فحشها به وی  تا از این طریق او را ترسانده و وادارش کنیم حرف ما را انجام دهد و در نهایت حتی اقدام به زدن وی میکنیم  مگر اینکه دست و قدرتی بالاتر از ما باشد که به زور ما را مانع از این کار کند .

یکی از رفتارهای زشت و ناپسندی که ان هم مستقیماً ریشه در ذهن خودکامه ما دارد زمانی است که ما عقیده ای در مورد مطلبی یا شخصی  یا موضوعی داریم  تا این عقیده را به زبان جاری می سازیم با وجود اینکه تنها حرف می زنیم و اصطلاحاً حرف که مالیات ندارد اما همیشه کسانی هستند که بالای سر ما ایستاده و مدام می گویند تواشتباه می کنی و این حرفت درست نیست  اصلاً نباید همچین عقیده ای داشته باشی  و حتی خود را در مقام دلسوزی قرار می دهند که می خواهند شما را نصیحت کنند .  اینها ممکن است همکار یا از دوستان یا همسایگان و یا اعضاء خانواده و یا خویشاوند شما باشند .

همین طرز برخورد از طرف افراد گوناگون باعث می شود که روحیه تبادل افکار در بین ما رواج نیابد زیرا افراد مطمئن هستند و می دانند که اگر عقیده خود را که به عنوان نمونه کمی متفاوت با دیگران است و یا با آن جمع یکی نیست به زبان آورند با خیل به اصطلاح نصیحت کنندگانی مواجه خواهند شد که در ظاهر دلسوز آنها  بوده و می خواهند با سخن بگویند که عقیده وی اشتباه است هر چند که چنین حقی ندارند و کسی برای انها چنین حقی را تجویز نکرده است . اما همینها اگر دستشان برسد و امکانش را داشتند به جای نصیحت حرفشان را به زور وارد حلق طرف می کردند .

در اصل با این کار خواسته یا ناخواسته عقائد و رفتارهای دیگر را رد کرده و آن اگلوی رفتاری و اعتقادی را برقرار می کنند که به نظر خودشان صحیح است حالا معیار این صحیح بودن چیست و ایا معیار درستی در سطح جامعه و روان شناختی است به درستی معلوم و مشخص نیست .

رفاقت های واقعی

گارگین فتائی

.

در جمع دوستان بودیم  و داشتیم در مورد دوستی و ورفاقت و عشق به دوست  ورفیق ( دقت کنید منظورم عشق دختر و پسر به هم نیست بلکه عشق دو دوست  و رفیق ) صحبت می کردیم.

حقیقتش اینه که من عاشق دوستی و رفاقت هستم اما خودم معتقدم دوستی های امروزی رو هر چقدر هم که صمیمی و عمیق باشند نمی تونیم با دوستیهای زمان های گذشته و قدیم مقایسه کرد در واقع این دو با هم قابل قیاس نیستند.

خیلی از دوستیهای امروزی به صورت مجازی از طریق فیس بوک و چت و ایمیل و مسنجر و نظابر اونه که تبعا این گونه دوستیها ببر اساس پایه های محکمی ایجاد نشده که بشه رووشون حساب کرد.

نمونه دیگر دوستیها امروزی در مدارس و محیط های تحصیلیه که اون هم مقاطع گذرا و خاصی داره.

یک نمونه از دوستی قدیم و خالص رو ما در دوستیهای بچه محل ها با هم می دیدیم که اینها واقعا رفقای خوبی برای هم می شدند چرا که در اون زمان تکنولوژی تا اون حد رشد نکرده بود که عامل دوری دوستان و رفقا از هم بشه .

از طرف دیگه رفقای قدیمی هیچ وقت این مساله رو که الان خونواده دارم و کار و زندگی و بدبختی دارم بهانه دوری خودشون از دوستانشون قرار نمیداند.

البته نکته دیگه اینه که ازدواج با همه خوبیهائی که داره متاسفانه در خیلی از موارد عامل مهمی در دوری دوستان از هم هست  چون با ورود یک زن در زندگی یکی از این دوستان در اصل این تنها دوست آدم نیست که در مورد زندگی خودش تصمیم می گیره بلکه تصمیمات زندگی با شریک زندگی گرفته میشه و شریک زندگی هم در اکثر اوقات رضایت چندانی در دور هم نشینی دوستان مخصوصا اگه چندتاشون هم مجرد باشند نداره و معمولا دلش می خواد که همیشه توجه شوهرش به اون باشه.

اما پوچی دوستیهای امروزی تا اینجا ختم نمیشه  ، عمق دوستیهای قدیمی رو می تونید در این داستان درک کنید

زمانی دو نفر در یک محل بودند که از بچگی با هم بزرگ شدند و تبدیل به دو دوست صمیمی شدند به نحوی که هر امری برای یکی پیش می اومد اون یکی از اون آگاه بود .

وضع به همین منوال پیش می رفت تا اینکه یکی از این دوستان عاشق یک دختر بسیار زیبا در محلشون میشه اما این مساله رو با دوستش در میان نمی زاره غافل از اینکه اون یکی دوست هم عاشق همون دختره شده .

روزی یکی از این دوستان تصمیم می گره بره و عشق عمیقش رو به اون دختر ابراز کنه

بهش میگه

حقیقتش اینه که عشق عمیقی در وجود من نسبت به تو ایجاد شده که هر روز  بیشتر میشه به گونه ای که زندگی بی تو برام سخته برای همین از تو تقاضای ازدواج می کنم که تا ابد کنار من باشی.

دختره میگه باشه مساله ای نیست ولی ازدواج با من شرط داره

پسره میگه چه شرطی

دختره می گه باید  بری بالای کوه نردیک محامون و بوته آتشی که بالای اون کوه روشنه رو خاموش کنی

اون پسر جوون با خودش میگه من که قبراق و سرحال و جوونم این امر برام چیزی نیست و شرط رو می پذیره.

اون مدتی از کوه بالا می ره اما وقتی به نوک کوه می رسه با صحنه عجیبی رو به رو میشه.

وی می بینه که آتش در حال خاموش شدنه و قبل او دوستش به اونجا رسیده و الان هم خوابیده.

وی به جای اینکه دوستش رو از صحنه به در کنه چوبهای آتیش رو بیشتر کرده و آتیش رو شعله ور تر کرده و از کوه پائین میاد.

دوستی واقعی یعنی،  این یعنی مردانگی  در حد از خود گذشتگی.

در واقع اون جوون  چون عاشق رفیق و دوستش بود کاری کرد که عشق اون دختر به دوستش برسه در حالی که خودش داشت از عشق اون دختر می سوخت.

می دونم چی خواهید گفت و درست هم میگید

این جور دوستیها تاریخ مصرفش گذشته و متعلق به فیلمهای هندی و فارسیه .

اما مساله همینجاست یعنی اینکه شما هم اذعان دارید که دوستی واقعی دیگه نیست و تاریخ مصرفش گذشته به قول شما این جور دوستیهای متعلق به عصر فردین و گنج قارونه.

اماا مگه توی همین تهرون این جور دوستیها نبوده یک نمونه دیگه از دوستیهای واقعی دوستیهایی بود که یبن همین لوتیها ی محل و پهلوانان بود اینها حاضر بودند تا پای جانشون از دوستشون وناموس دوستشون دفاع کنند حتی به جای اون حبس برن و محاکمه بشند ، چاقو بخورند و حتی بمیرند اما الان چی!

الان هر کس به فکر خودشه و از اینکه دیگران رو حتی دوستانش رو سپر بلای خودش فرار بده تا از مهلکه جان سالم به درببره ابائی  نداره