سرنای بیهوده
پنجشنبه, ۲۲ مرداد ۱۳۹۴، ۰۷:۱۸ ق.ظ
سرنای بیهوده
گارگین فتائی
.
جویش معشوق چه زیبا بُوَد
چون حریری بر رخ دیبا بُوَد
چون منی بی بهره از محبوبه ای
بهر من کی عاشقی رعنا بُوَد ؟
بهر هر کس داشت معنایی عمیق
تا رسد بر من چه بی معنا بُوَد !
هر که ارزش یافت از وصلی به عشق
وصل من بی سود و ناخوانا بُوَد
بهر هر کس عاشقی آسانی است
بهر من چون دور از این دنیا بُوَد
این خدای عاشقان یار همست
حال من را آگه و بینا بُوَد
هر چه گویم چون بُوَد بی فایده
پس چرا بادی بر این سرنا بُوَد !
- پنجشنبه, ۲۲ مرداد ۱۳۹۴، ۰۷:۱۸ ق.ظ