تکاپو TAKAPU

ارائه مطالب گوناگون در زمینه های مختلف

تکاپو TAKAPU

ارائه مطالب گوناگون در زمینه های مختلف

۶۶ مطلب در مرداد ۱۳۹۴ ثبت شده است

12 دستور برای شاد زندگی کردن

.

http://fararu.com/fa/news/244114/12

 

.

یک. شادی را انتخاب کن و آن را انعکاس بده

شادی یک گزینه و یک منبع انرژی است که شما با فعالیت‌های روزمره می‌توانید به آن دست پیدا کنید. سعی کنید محل زندگی خود را پر از عشق، صلح، صمیمیت و سرگرمی کنید تا بتوانید شادی را لمس کنید. کاری کنید که خودتان شاد باشد تا بتوانید جهانی شاد برای خود و دیگران به وجود بیاورید.

 .

دو. از زندگی خود لذت ببر

فراموش نکنید که شما تجلی کننده شکوه هستی هستید. از نعمات روی زمین نهایت لذت را ببرید. اگر می‌توانید صبح زود بیدار شوید تا طلوع خورشید را ببینید، شنا کنید، سالاد و آبمیوه‌های طبیعی تازه بنوشید. شما می‌توانید از هر چیزی که در دنیا وجود دارد، نهایت لذت را ببرید.

 .

سه. جدی‌تر تصمیم بگیر

شما بر تمام اتفاقات زندگی کنترل ندارید اما صاحب تصمیمی هستید که می‌گیرید، بنابراین سعی کنید محکم‌تر تصمیم‌گیری کنید. گزینه‌هایی را برگزینید که نسبت به آن‌ها احساس خوشایندی دارید. پس از انتخاب، آن گزینه‌‌ها را با انرژی آن را به سرانجام برسانید.  همیشه بگویید: «من می‌توانم

 .

چهار. همیشه قدرشناس باش

قدرشناس بودن کاری آسان است که آثاری بزرگ هم از خود به جای می‌گذارد. این کار باعث می‌شود نسبت به داشته‌هایتان قانع باشید. برای همه چیز باید شکرگزار باشید.

 .

پنج. خود واقعی‌ات را بشناس

 از شما در تاریخ هستی فقط یک مورد وجود داشته که آن نیز خود شما هستید. دیگر کسی دقیقا مثل شما وجود نخواهد داشت، کسی که ترکیبی از استعدادها، علائق، ایده‌ها، انرژی و حتی ویژگی‌های عجیب شما را داشته باشد. این را به یاد داشته باشید که زنجیره‌های از اتفاقات در تاریخ رخ داده تا شما الان اینجا باشید. یادتان نرود که تک تک دقایق زندگی‌تان را باید ارج بنمایید. کافی است سعی کنید خود واقعی‌تان را بشناسید.

 .

شش. به حرف قلبت گوش بده

بهتر است بیش از اینکه درگیر افکارتان باشید، به حرف قلبتان گوش دهید. در این صورت است که شما می‌توانید به جای هیاهوی دنیا به صدای روحتان را گوش دهید. اگر چنین اتفاقی بیفتند، شما بر تمام امور زندگی‌تان اشراف دارید. راهنمای درونی‌تان نیز همیشه شما را راهنمایی می‌کند. روح شما می‌داند که شما دقیقا به چه چیزی نیاز دارید. بنابراین سعی کنید که فقط در مسیر پیروی از شادی گام بردارید تا به تمام خواسته‌هایتان برسید.

.

 

هفت. آداب «ناماسته» را به جای آور

«ناماسته» در هند و نپال به معنی خوشامدگویی و سلام کردن است که علاوه بر آن، مفهومی مذهبی نیز دارد: «من به آن ذره‌ای از خدا که درون توست تکریم می‌کنم.» در ناماسته، دو کف دست را بالای سر یا در مقابل صورت یا سینه به هم می‌چسبانند. سعی کنید همیشه در زندگی نسبت به دیگران این حس را داشته باشید و حتما نیازی نیست مانند هندی‌ها سلام کنید! همه انسان‌ها یک منشا دارند که فقط تفاوت‌های ظاهری با هم دارند. سعی کنید به جای پیش‌داوری و قضاوت در مورد دیگران، به آن‌ها احترام و عشق بورزید.

.

 

هشت. مراقب خودتان باش

هر چه بیشتر مراقب خودتان باشید، نسبت به دیگران نیز مسئولیت‌پذیرتر می‌شوید. سعی کنید خواب و خوراک و تحرک کافی داشته باشید. رابطه شما با خودتان هم واقعا مهم است. اینکه چگونه با خودتان رفتار می‌کنید از مسائلی مهمی است که باید از قبل در مورد آن برنامه‌ریزی کنید. به این فکر کنید که با بهترین دوستتان چگونه رفتار می‌کنید؟ آن الگو را نیز برای خودتان انتخاب کنید.

 .

نه. تعادل را حفظ کن

یادتان نرود که تنها یک بار فرصت زندگی کردن به شما داده می‌شود. افکار حاشیه‌ای را دور بریزید. به شغل و کارهای دیگرتان علاقه نشان دهید. اجازه ندهید چیزی مانع شما شود. فراموش نکنید که افراد دانا از افراط و تفریط دوری می‌کنند. به همان اندازه که صحبت می‌کنید، سکوت هم کنید و سعی کنید در همه چیز تعادل را حفظ کنید.

 .

ده. خلاقیت به جای واکنش

شما شخصی خلاق هستید. به جای اینکه نسبت به مشکلاتتان شکایت کنید، سعی کنید به دنبال راه‌حلی برای آن باشید. اول ببینید که دوست دارید شرایطتان چگونه باشد، سپس در آن مسیر تلاش کنید. همیشه به افق‌هایتان بنگرید و به حواشی اصلا توجه نکنید.

.

یازده. خلاق و کنجکاو باش

برای ماجراجویی، هنر و خلاقیت وقت کافی بگذارید. کارهای روزمره خود را با فعالیت‌های جدید ادغام کنید و سعی کنید تجارب جدیدی را کسب کنید. از طریق کنجکاوی می‌توانید با آدم‌ها جدیدی هم آشنا شوید. همین امر سبب می‌شود تا حس سرزندگی و خشنودی به شما دست دهد، زیرا دیگر قرار نیست بی‌حال و تنها باشید. تا می‌توانید کنجکاوی به خرج دهید و از تجارب زندگی‌تان باید درس بگیرید. در طول مسیر نیز اتفاقاتی می‌افتد که شما می‌توانید با خلاقیت به خوبی آن را پشت سر بگذارید.

.

دوازده. به بخشیدن بیندیش

وقتی از خواب بیدار می‌شوید به این فکر کنید که امروز چه کار خوبی می‌توانی انجام دهید؟ به این فکر کنید که چگونه می‌توانید این جهان را به جایی بهتر تبدیل کنید؟ سعی کنید که در زندگی برای دیگران منشا خوبی‌ها باشید. بنابراین دیگران نیز با عشق و علاقه در کنارتان زندگی خواهند کرد.

 

 

نقد فیلم

آشنایی با لیلا

.

نشست نقد و بررسی فیلم “آشنایی با لیلا ” ساخته عادل یراقی با حضور سحر عصر آزاد منتقد سینما روز گذشته در خانه هنرمندان برگزار شد .

 

 

.

http://www.kafart.com/%D8%A2%D8%B4%D9%86%D8%A7%DB%8C%DB%8C-%D8%A8%D8%A7-%D9%84%DB%8C%D9%84%D8%A7-%D8%B4%D8%B9%D8%A7%D8%B1%DB%8C-%D9%86%D9%85%DB%8C-%D8%B4%D9%88%D8%AF/

.

به گزارش کافه آرت، روابط عمومی گروه هنر و تجربه اعلام کرد،در این برنامه که اجرای آن را هومن اشکبوس بر عهده داشت سحر عصر آزاد در صحبتهایی عنوان کرد: ما در فیلم آشنایی با لیلا شاهد یک طنز زیر پوستی و ظریف در فیلم هستیم که اگر چه مخاطب را به خنده وقهقه وا نمی دارد ولی همیشه خنده ای بر روی لب او وجود دارد . در واقع دز طنز فیلم نه خیلی زیاد است نه خیلی کم. این موضوع مسلما برآمده از نوع نگاه آقای یراقی است .

او ادامه داد : البته نوع نگاه آقای یراقی به گونه ای است که جهان و روابط واقع گرا را بیشتر می پسندد و طنزی را هم که به فیلم وارد کردند به گونه ای است که به فضای واقع گرای فیلم لطمه ای وارد نمی کند .

سحر عصر آزاد به ماجرای سیگار نکشیدن دراین فیلم اشاره کرد و گفت: مجموعه اتفاقهایی که دراین فیلم می افتد مثل زیر سیگاری که به عنوان کادو داده می شود ویا حتی مجسمه سیگار ،نشان می دهد که این ماجرای سیگار نکشیدن چه قدر در خواست غیر منصفانه ای است .

او ادامه داد: مقاومت در برابر سیگار نکشیدن ،یک درامی را شکل می دهد که اگرچه اتفاقی را که انتظار می رود نمی افتد ولی ما بالایه لایه های شخصیت مواجه می شویم .

در ادامه این جلسه بحث جالبی از سوی یکی از تماشاگران عنوان شد و این بحث این بود که با توجه به این اینکه این فیلم تحت تاثیر سینمای کیارستمی وبرگرفته از طرحی از کیارستمی است همانند فیلمهای کیارستمی هیچ قضاوتی درباره شخصیتها نمی شود و اصولا کیارستمی در فیلمهایش هیچ قضاوتی نمی کند وبه دنبال این نیست که حق با این است یا حق با آن . سحر عصر آزاد نیز در تکمیل این بحث تاکید کرد : فیلم آشنایی با لیلا این ویژگی را دارد که به ورطه سطحی نگری نمی افتدو شعاری نمی شود .

عادل یراقی کارگردان این فیلم نیز که با تاخیر دراین نشست حاضر شده بود در صحبتهایی گفت :من بازیگر نیستم و نبودم ونخواهم بود ولی آقای کیارستمی به من گفت این نقش برای تو خوب است وحتی گفت تو بازیگر خوبی خواهی شد .هیجان اولین فیلم وهیجان همکاری با کارگردان بزرگی مثل عباس کیارستمی باعث شد تا دراین فیلم بازی کنم .

او در ادامه گفت :با وجود اینکه سابقه بازیگری نداشتم و از آنجا که قصه بر اساس شخصیت خودم نوشته شده بود جزییات اخلاقی و رفتاری خودم در فیلم آمد و به نوعی شخصیت وقصه درهم تنیده شده است . در واقع فیلم آشنایی با لیلا را می توان یک فیمنامه شخصیت محور دانست .

عادل یراقی درادامه توضیح داد: طراحی صحنه این فیلم بر عهده خودم بوده است و هر ایرادی هم به این مسئله وارد است را می پذیرم .خانه ای که درفیلم می بینید خانه خودم است و فیلم مستقل ساختن هم چنین چیزهایی دارد.

علی کریم کارگردان فیلم “من از سپیده صبح بیزارم “هم که دراین نشست حضور داشت در صحبتهایی گفت :خیلی خوشحالم که در این نشست هستم . من و عادل یراقی با هم در کارگاههای آموزشی آقای کیارستمی بودیم و هدف مافیلم ساختن در تقابل با جریان اصلی سینما بوده است .امیداوریم ما و مخاطبان فیلمهایمان به یک نقطه رضایت بخشی برسیم .به نظرم فیلم آشنایی با لیلا فیلمی است که حتما باید روی پرده سینما دید و خوشبختانه با تشکیل گروه هنر وتجربه خیلی از فیلمهایی که فرصت نمایش دادن را نداشتند امکان نمایش را پیدا کردند .

در انتهای سه عادل یراقی توضیح داد که خانم لیلا حاتمی بسیار علاقه داشته در این نشست حضور داشته باشد ولی به علت بیماری نتوانسته حضور یابد . به گفته عادل یراقی خانم حاتمی گفته بسیار دوست داشته تا دراین نشست حضور یابد تا از فیلمی که در آن بازی کرده دفاع کند.خانم حاتمی قول داده در نشست دیگری درروزهای آینده شرکت کرده و به سوالات تماشاگران پاسخ بدهد.

 

 

 

نقد فیلم آشنایی با لیلا ساخته عادل یراقی

 

خواه‏‌ناخواه نام کیارستمی آن قدر معتبر و کنجکاوی‏‌برانگیز هست که به عنوان یکی از فیلم‌نامه‏‌نویسان و ایده‏‌پرداز فیلم، بیش از بقیه‌ی عوامل به چشم بیاید. که هم باعث بیش‌تر دیده‌شدن فیلم می‏‌شود و هم می‌تواند بر آن سایه بیندازد و سطح انتظار را تغییر دهد. ضمن این‌که طرح‏‌های کیارستمی که مبدأ فیلم‌نامه‏‌ها و فیلم‏‌های پرتعدادی هم بوده‏اند، در نهایت نتوانسته‏‌اند به سبک خود او تبدیل شوند؛ طرح‏‌هایی که معمولاً بر یک موضوع ساده و بدون اوج و فرود متمرکزند و جزییات‏‌شان هم شبیه یک زندگی معمولی‌ست. سهل‌وممتنع و بدون وابستگی به روایت. این جور فیلم‏‌ها صاحب جوهره‏‌ای هستند که اگر به دست نیایند، به ضد خودشان تبدیل می‏‌شوند. چنین آثاری باید بتوانند به قرارداد کافی و به‌موقع با تماشاگر دست یابند و فضا و لحن خود را به طرز متناسبی حفظ کنند. نمونه‌ی موفقش فیلم‏‌های کیارستمی‌ست. مثلاً خانه‌ی دوست کجاست؟، زندگی و دیگر هیچ یا زیر درختان زیتون؛ آثاری که دیگران بر مبنای ایده‏‌های او ساخته‏‌اند، معمولاً به آن جوهره نرسیده‏‌اند و در عین حال جسارت حذف کامل روایت را هم نداشته‏‌اند.

مهم‏‌ترین دوراهی آشنایی با لیلا در ابتدا شکل می‏‌گیرد. این که تمرکز داستان بر وصال مردی‌ست که دل‌بسته‌ی دختری به نام لیلا شده؟ و قرار است شاهد داستانی درباره‌ی سر گرفتن یا نگرفتن این ازدواج باشیم؟ یا نمایش زندگی وابسته به سیگار مردی که برای پذیرش پیشنهاد ازدواجش، باید سیگار را ترک کند؟ و قرار است شاهد جلوه‌های بروز این وابستگی جسمی-روانی باشیم؟ آشنایی با لیلا نمی‏‌تواند به‌موقع، تکلیف خودش را با این دوراهی معلوم کند. تقریباً نیمی از فیلم گذشته که تمرکز فیلم از رابطه‌ی نادر و لیلا، به موقعیت‏‌های متنوع وابستگی نادر به سیگار تغییر می‏‌کند و لیلا در حاشیه می‏‌ماند. به همین دلیل یک‌سوم میانی فیلم، کشدار و کند می‏‌شود. چون تماشاگر در ابتدا بنا را بر پیگیری رابطه‌ی نادر و لیلا گذاشته اما بر خلاف انتظارش، مدام شاهد موقعیت‏‌سازی کارگردان برای سیگار کشیدن نادر است و لیلا هم صرفاً در حد یک تعقیب‏‌کننده‌ی بی‏‌تأثیر جلوه می‏کند. مثلاً فصل گورستان که یک نفر بی‏‌دلیل به او سیگار تعارف می‏کند، بخشی از همین رویکرد بلاتکلیف فیلم است. بعد از این است که کم‏‌کم تماشاگر به این قرارداد تازه می‏‌رسد که اصل فیلم، همین شرایط متنوعی‌ست که نادر بر خلاف قولش و مخفیانه سیگار می‏‌کشد. فیلم‌ساز تلاش کرده این حالت‌ها را به‌نحوی «خاص» بکند، مثل سیگار کشیدن در کنار یک جهانگرد ژاپنی و توضیح در مورد سیگار کشیدن در ژاپن یا سیگار خواستن از یک جوشکار از بالای اسکلت فلزی یک ساختمان، یا شعر گفتن برای سیگار؛ که در نهایت کشش و جذابیت چندانی هم ندارد. تأکید بر ضرورت سیگار برای فکر کردن و ایده‏‌پردازی تبلیغاتی هم که در خلاصه‌ی داستان فیلم پررنگ شده، در فیلم جا نمی‏‌افتد و البته هم‌چنان بهترین جلوه‌ی وابستگی او در همان ابتدای فیلم است که با صدای زنگ ساعت از خواب بیدار می‏‌شود اما قبل از آن‌که صدای زنگ را خاموش کند، سیگارش را روشن می‏‌کند. البته سیگار بعدی که در حمام و با وجود کف‏‌مالی صورتش روشن می‏‌کند، اغراق اضافه‏‌ای‌ست که بیش‌تر به کمدی شبیه است؛ که خب فیلم چنین ساختاری ندارد. کما این‌که برخورد تصادفی او که فولکس زرد دارد با لیلا که فولکس قرمز دارد، به رغم کارکرد رنگ و هم‌زمانی غیرمتعارفش، با بقیه‌ی فیلم هم‌جنس نیست. فیلم در ابتدا و حتی با نوع رفتار پرستار، انتظار فضایی شوخ‌طبعانه و سرخوشانه را ایجاد می‏‌کند اما در ادامه، قادر به حفظ آن نیست؛ و حتی معلوم نیست که از اول هم چنین تصمیمی داشته یا نه. سکانس‏‌ها از هم منفک‏‌اند و به نظر با ترتیب یک زندگی عادی تنظیم نشده‏‌ا‌ند. انگار موقعیت‌هایی پراکنده با محوریت سیگار گلچین و در کنار هم چیده شده‏‌اند. بیش‌تر شبیه مستندی درباره‌ی اعتیاد به سیگار است که خلاصه شده و شکل داستانی به آن داده‏‌اند. مداخله‌ی نویسنده/ کارگردان کاملاً مشهود است و این درست بر خلاف ذات آثار کیارستمی‌ست که ایده‏‌آل را در حذف کارگردانی می‏‌داند. مثل دعوا بر سر حقوقش با سفارش‌دهنده‌ی تبلیغات، هنگام خرید جاسیگاری؛ که علاوه بر این‌که تصنعی‌ست، مرتبط کردنش با سیگار هم گل‏‌درشت است.

لیلا حاتمی که به دلیل جایگاه حرفه‏‌ای‏‌اش و نیز نام فیلم، توقع حضور و تأثیر بیش‌تری را در مخاطب ایجاد می‏‌کند، عملاً در کناره‌ی کارگردان/ بازیگر نقش اول می‏‌ماند و جز در دو فصل، نقش چندانی ندارد. یکی هنگامی که خودش برای نادر، یک نخ سیگار روشن می‏‌آورد و دیگری در ماشین و وقتی مخفیانه گریه می‏‌کند. لیلا حاتمی در هر دو جا، مثل همیشه خوب بازی می‏‌کند و خوبی‏‌اش این است که برای بازی کردنش تلاش نمی‏‌کند. اما در همین دو جا هم جنس فیلم عوض شده و ناگهان شکل داستانی آن پررنگ می‏‌شود. در واقع عدم تناسب در توزیع نقش، باعث این دوگانگی شده است. این عدم حضور در حدی‌ست که شغل او که یک تست‌کننده‌ی عطر است و احتمالاً برای ایجاد تقابل دراماتیک با بوی بد سیگار انتخاب شده، هیچ نقشی در شخصیت‏پردازی یا روایت یا سایر جزییات آن ندارد و تنها در یک فصل، او را در آزمایشگاه تست عطرها می‏‌بینیم؛ و این‌که بویایی قوی‏‌تری دارد و استعمال پنهانی سیگار نادر را می‏فهمد. طبق گفته‏‌های فیلم‌ساز، علت‏‌هایی مثل دوستی یا رودربایستی یا وساطت کیارستمی در پذیرفتن این نقش توسط حاتمی دخیل نبوده است اما به هر دلیلی بوده، در نقشی پایین‏‌تر از سطح توانایی خودش ظاهر شده است؛ و البته از این لحاظ جالب است که او می‏‌تواند در دو فصل، گلیم بازیگری خودش را از آب بیرون بکشد. انتخاب نام لیلا برای شخصیت زن و ارتقای آن به نام فیلم، بیش از آن‌که به پررنگی نقش او کمک کند، سوء‏تفاهم‏‌برانگیز است و ممکن است این شک را ایجاد کند که فیلمی مستند درباره‌ی لیلا حاتمی‌ست.

از منظر سینما و پزشکی، آن روی تلاش نادر برای ترک سیگار، تأکید چندباره بر نقش و الزام سیگار برای بهتر فکر کردن است؛ این‌که او به علت ضرورت ایده‏پردازی برای تبلیغات و تسهیل فشارهای روحی ناشی از شرایط سخت زندگی، توان دل کندن از سیگار را ندارد و این‌جاست که حوزه‌ی سلامت می‏تواند با نگاهی شماتت‏‌بار به سینما نگاه کند که به اشکال مختلف، به صورت مستقیم و غیرمستقیم، نقش تشویقی یا وسوسه‌‏برانگیز در این زمینه دارد. تا حدی که در یک نما، شاهد توصیف عاشقانه‌ی نادر هستیم و تعمداً به نحوی‏ست که مخاطب را به شک بیندازد که در حال شعرگویی برای لیلاست، اما صورت مشتاق نادر کات می‌‏خورد به سیگار نیم‌‏سوخته‏‌ای که خاکسترش نریخته است. لبخند غافل‌گیری تماشاگر، واکنش اول است؛ اما ممکن است مخاطبی را که سیگار را تجربه نکرده به این فکر بیندازد که مگر سیگار چیست که توان دل‌ربایی در این حد را دارد؟ ضمن این‌که تنها انگیزه و دلیل ترک سیگار هم، خوش نیامدن لیلاست و به هیچ عارضه یا دلیل دیگری اشاره نمی‏‌شود و احیاناً اگر لیلا کوتاه می‌‏آمد، همه چیز حل بود! محل و روش ترک سیگار هم که فیلم با آن شروع می‏‌شود، بیش‌تر سوررئال و شبیه زندان است که داوطلبان ترک را به صف کرده‌‏اند و پشت پاراوان، کاری نامعلوم برای‏‌شان انجام می‌‏دهند. در حالی که چنین روش‏‌هایی غیرواقعی و غیرعلمی‌‏ست و اکنون علاوه بر حمایت‏‌های روحی و روانی و انگیزه‌‏سازی ذهنی، صرفاً از چسب نیکوتین و قرص‌های بوبوپروپیون (Zyban) که یک داروی ضدافسردگی‌ست به عنوان کمک به ترک سیگار استفاده می‏‌شود. هرچند که برخی محققان معتقدند نیکوتین‏‌درمانی، نقش چندانی در ترک سیگار ندارد.

.

آشنایی با لیلا (تدوینگر،

 تهیه‌کننده و کارگردان: عادل یراقی)

فیلم‌نامه: عباس کیارستمی، عادل یراقی

. مدیر فیلم‌برداری: رضا تیموری با همکاری علیرضا برازنده.

 صدابردار: ساسان نخعی.

طراح چهره‌پردازی: محمود اسمانی.

طراح لباس: رعنا امینی.

 تدوین: پرهام وفایی.

 موسیقی: پیمان یزدانیان.

 بازیگران:

لیلا حاتمی،

 عادل یراقی،

بهاره رهنما.

۹۰ دقیقه.

محل  نمایش: در گروه سینماهای هنر و تجربه

 

ماهنامه فیلم

مد و مه/چهارشنبه ۱۲ فروردین ۱۳۹۴

قسمتی از من

گارگین فتائی

.

اکنون فرسنگها از تو دورم

اما ذهنم همیشه با توست

به هر کجا که می نگرم

اثری از تو می بینم

فکرم مدام نام تو را تکرار می کند

اکنون که از تو دور افتاده ام

دلبستگیم به تو شدید تر شده است

تا وقتی فاصله ام از تو کمتر بود

معنی واقعی تو را نمی دانستم

اما اکنون می فهمم

 که چه گوهر گران بهایی بودی

هر چقدر از تو دورتر می شوم

بیشتر تو را به دست می آورم

تو که در فراز و نشیب ها

بدون هیچ چشم داشتی غم خوار من بودی

هیچ گاه تو را دور از خودم حس نکردم

تو وفاداری را به معنای واقعیش به من آموختی

پس من مطمئنم

 که  هیچ گاه تو را از دست نخواهم داد

زیرا که تو اکنون قسمتی از من شدده ای

و اگر تو را از دست بدهم

خود نیز از بین خواهم رفت

 

کتیبه تاریخی قلعه سنگی سمیرم ناپدید شد!

 

 

کتیبه تاریخی قلعه سنگی سمیرم مربوط به دوره ساسانی که در سالهای گذشته اطراف آن مورد تخریب قرار گرفته بود، ناپدید شد.

رییس اداره میراث فرهنگی، صنایع دستی و گردشگری شهرستان سمیرم استان اصفهان با اعلام این خبر به خبرگزاری ایرنا گفت مساحت این کتیبه با ارزش تاریخی یک متر مربع بود و سارقان به صورت کاملا حرفه‌ای و با استفاده از تجهیزات و امکانات، این اثر ملی را از کوه برش داده و دزدیده اند.

به گفته سجاد افشاری پراکندگی آثار و ابنیه تاریخی و وسعت شهرستان سمیرم باعث شده این مناطق دور از چشم ماموران قرار گیرد و کمبود نیرو و همچنین امکانات حفاظتی، کار را برای دزدان آثار تاریخی راحت کرده است.

نوشته‌های روی این کتیبه با خطوط پهلوی ساسانی و عربی اوائل اسلام است.

 

 

 

پرونده باز زمین‌خواری در حیران: مقامات وعده‌ی اعمال قانون داده‌اند

 

 

 

در حالی که نمایندگان شهرهای آستارا و اردبیل طی روزهای گذشته بستگان یکدیگر را متهم به زمین‌خواری در گردنه‌ی حیران کرده‌اند، امروز سیف‌الله مسرور، مدیرکل بازرسی استان گیلان خبر داده است که از روز گذشته هیئتی بلندپایه برای پی‌گیری مساله‌ی زمین‌خواری‌ها در آستارا مستقر شده‌اند و تا زمانی که لازم باشد انجا مستقر خواهند بود.

او گفته است که او به عنوان مدیر سازمان بازرسی، قصد پیش داوری ندارد و از آن جایی که به گزارش‌های مدیران این سازمان  ایمان و اعتقاد دارد، هیچ اظهار نظری مبنی بر صحت و عدم صحت آن‌ها تا مشخص شدن موضوع نمی‌کند.

او تاکید کرده است که بازرسان این سازمان در این رابطه نگاه سیاسی ندارند و همه نگاه‌ها فنی، حقوقی و تخصصی است.

علی‌رضا شعبان‌نژاد، رییس سازمان جهاد کشاورزی گیلان هم گفته است که سازمان متبوعش، بدون نگاه به جریان‌های سیاسی خاص در حال پی‌گیری این موضوع است و وعده داده است، قانون در این زمینه با جدیت اجرا خواهد شد.

او همچنین اشاره کرده است که ساخت و ساز غیرمجاز و زمین‌خواری‌های اتفاق افتاده در گردنه حیران مربوط به گذشته و زمانی که محدودیت قانونی وجود نداشت، بوده است.

داوود زارع، مدیرکل منابع طبیعی گیلان هم خبر داده است که مطابق رای صادر شده در پرونده‌ای که در باره‌ی زمین‌خواری‌ها باز بوده است، تاکنون مالکیت ۲۰ هکتار از اراضی حیران به منابع طبیعی بازگشته است و پی‌گیری‌ها در این زمینه ادامه دارد.

 

 

 

مثنوی طنز دکتر بازی

 

http://tarannnom.blogfa.com/post-193.aspx

 

خاک ایران یکسر از دکتر پر است

هر که دکتر نیست نانش آجر است

ملک ایران سرزمین دکتران

این قدر دکتر نباشد در جهان!

عابران هر خیابان دکترند

دانه های برف و باران دکترند

هم وزیران هم مدیران دکترند

بیش تر از نصف ایران دکترند

هر که پستی دارد اینجا دکتر است

دیپلم ردی است اما دکتر است

هرکه شد محبوب از ما بهتران

هرکه شد منسوب بالا دکتر است

هر که رد شد از در دانشکده

یا گرفته دکتری یا دکتر است

شعر نو مدیون دکتر ها بود

تو ندانستی که نیما دکتر است؟

شاعر تیتراژهامان دکتر است

مجری اخبار سیما دکتر است

آن که مثل آفتاب نیمه شب

سرزد از صندوق آرا دکتر است

شادباش ای دکتر آرای ما

دکترای جمله دانش های ما

دکترایت نخوت و ناموس ما

ای تو افلاطون و جالینوس ما

در جهانی که پر است از نابغه

دکتری چندان ندارد سابقه

بی سبب افسرده ای غم می خوری

سرزمین ماست مهد دکتری

خط مان وقتی شبیه میخ بود

ای بسا دکتر در آن تاریخ بود

این همه آدم که در عالم نبود

آدمی کم بود  ودکتر کم نبود

من نگویم شاعران فرموده اند

رخش ورستم هر دو دکتر بوده اند

گر چه باشد قصه ها پشت سرش

دکتری دارند ملا و خرش

شاعران از رودکی تا عنصری

بی گمان دارند هر یک دکتری

شعله های عشق چون گُر می گرفت

آتشی در خیل دکتر می گرفت

عشق با دکتر نظامی قصه گو

عشق با دکتر سنایی رازجو

عارف شوریده دکتر مولوی

نام پایان نامۀ او مثنوی

حافظ و سعدی و خواجو دکترند

سروقدان لب جو دکترند

وحشی واهلی و صائب دکترند

تاجر و دهقان و کاسب دکترند

بحث های جعل مدرک نان بری است

بهترین سر گرمی ما دکتری است

عده ای مشغول دکتر سازی اند

عده ای سر گرم دکتر بازی اند

داعش باستان‌شناس ارشد پالمیرا را گردن زد

 

 

گروه تروریستی داعش یکی از دانش‌وران ارشد عصر باستان را در شهر باستانی پالمیرای سوریه گردن زده و بدن او را از ستونی در میدان اصلی این شهر تاریخی دار زده است.

رئیس امور باستانی شناسی سوریه این خبر را در گفتگو با رویترز اعلام کرد.

داعش شهر پالمیرا در مرکز سوریه را در ماه مه تصرف کرد اما به نظر هنوز خرابه‌های آن، که از بازمانده‌های امپراتوری روم هستند، نابود نکرده.

مامون عبدالکریم، رئیس امور باستان شناسی دولت سوریه، گفت مقتول، خالد اسد، دانشوری ۸۲ ساله بوده که بیش از نیم قرن در صدر امور باستان شناسی شهر پالمیرا قرار داشته است.

به گفته عبدالکریم، اسد بیش از یک ماه در دستگیری و تحت بازجویی بوده.

عبدالکریم گفت: «فقط تصور کنید که دانشوری را که چنان خدمات به یاد ماندنی‌ای به آن شهر و به تاریخ کرده گردن می زنند.. و جسدش هنوز از یکی ستون‌های باستانی مرکز میدان در پالمیرا آویزان است».

مقالاتی از خالد اسد در مورد پالمیرا در ژورنال‌های بین المللی باستان شناسی منتشر شده اند. او در ضمن در چند ده سال گذشته بارها با هیات‌های باستان شناسی آمریکایی، فرانسوی، آلمانی و سوئیسی در پالمیرا همکاری کرده است.

شهر پالمیرا در عصر باستان از مراکز تجاری جاده ابریشم بود. خرابه‌های این شهر، از جمله معابد رومی و معبد خدای عبری «بل»، ۲۰۰۰ سال قدمت دارند و همین باعث شده در فهرست اماکن میراث جهانی یونسکو قرار بگیرند.

مقامات سوریه گفتند پیش از سقوط شهر به دست داعش صدها مجسمه باستانی را به اماکنی امن انتقال داده اند.

داعش در ماه ژوئن دو معبد باستانی را در پالمیرا منفجر کرد که البته جزو سازه‌های رومی شهر نبودند.

 

نامردمیها

گارگین فتائی

.

دلم زخم است از نامردمیها

قساوت ها ،شقاوت ها ، بدیها

نه احساسی نه رحم و مهربانی

فقط تنهایی است و بی کسیها

دلم تنگ است از گرمای یک عشق

فغان از نارفیقان ، ناکسیها

همه دنیا شده بی قلب و بیرحم

کجاست آن مهربانی ، مخلصیها

رگ مردانگی در این جهان نیست

چه دانند  چیست این مردانگیها!

صمیمیت ، گذشت و راد مردی

چه شیرین است گفتار مسیحا

بُوَد دلها چو سنگ و خشک و یی روح

شده جای مروت ها ، سگیها

چه حدی تلخ باشد زندگانی

پر از عیب است و نقص و نارسیها

به جای قلب صاف و پاک و بی غش

گرفته خوار و خاشاک و خسیها

خدایا حکمت هستی ما چیست

که گشتیم غرق در در به دریها!

نقطه چین ها

گارگین فتائی

.

.............................................................

.............................................................

.............................................................

.............................................................

............................................................

.............................................................

..........................................................

این نقطه چین ها تنها جای خالی نیستند

اینها حرفهای زیادی برای گفتن دارند

می توانی خروارها کلمه در جایشان بگزاری

این یعنی دیگر چیزی نداری بگوئی

یعنی انقدر خسته شده ای که حتی نای حرف زدن نداری

یعنی از بیهوده سخن گفتن مایوس شده ای

یعنی از اینکه ده هزار بار یک پست تکراری می بینی حالت به هم می خورد

یعنی از گذشت بی ثمر روز  و شب می نالی

یعنی از یک نواختی  زمان حاکم بر زندگیت بیزاری

آنچه می خواهی واقع نمی شود و آنچه واقع می شود نمی خواهی

برای دیگران چه اهمیتی داری

از لفاظیهای  بیهوده و پی در پی خسته شده ام

حالم از افراد چاپلوس به هم می خورد

کسانی که ظاهرشان با باطنشان یکی نیست

زمانی که خسته  نا امید و دل شکسته ای استاد اخلاقت می  شوند

اما آنچه که می گویند همانی نیست که خودشان هستند

دلم تنگ شده برای یک عشق عمیق

برای کسی که  صدها بهانه برای رد کردن عشقم نیاورد

بر تازگیها

دلم می خواهد زدگی فقط نگذرد

بلکه به روح و تنم بچسبد

 

 

کرگدن تنها 

.

http://baharehrahnema.persianblog.ir/1390/1/13/

.

کرگدن جوان، تنهایی توی جنگل می رفت...

دم جنبانکی که همان اطراف پرواز می کرد، او را دید و از او پرسید که چرا تنهاست ؟!

کرگدن گفت: همه کرگدن ها تنها هستند.

دم جنبانک گفت: یعنی تو یک دوست هم نداری؟

کرگدن پرسید: دوست یعنی چی؟

دم جنبانک گفت: دوست، یعنی کسی که با تو بیاید، دوستت داشته باشد و به تو کمک بکند.

کرگدن گفت: ولی من که کمک نمی خواهم.

دم جنبانک گفت: اما باید یک چیزی باشد، مثلاً لابد پشت تو می خارد؛ لای چین های پوستت پر از حشره های ریز است. یکی باید پشت تو را بخاراند، یکی باید حشره های پوستت را بردارد.

کرگدن گفت: اما من نمی توانم با کسی دوست بشوم. پوست من خیلی کلفت و صورتم زشت است. همه به من می گویند پوست کلفت.

دم جنبانک گفت: اما دوست عزیز، دوست داشتن به قلب مربوط می شود نه به پوست.

کرگدن گفت: قلب؟ قلب دیگر چیست؟ من فقط پوست دارم و شاخ.

دم جنبانک گفت: این که امکان ندارد، همه قلب دارند.

کرگدن گفت: کو؟ کجاست؟ من که قلب خودم را نمی بینم!

دم جنبانک گفت: خب، چون از قلبت استفاده نمی کنی، آن را نمی بینی؛ ولی من مطمئنم که زیر این پوست کلفت یک قلب نازک داری.

کرگدن گفت: نه، من قلب نازک ندارم، من حتماً یک قلب کلفت دارم !

دم جنبانک گفت: نه، تو یک قلب نازک داری. چون به جای این که دم جنبانک را بترسانی، به جای این که لگدش کنی، به جای این که دهن گنده ات را باز کنی و آن را بخوری، داری با او حرف می زنی...

کرگدن گفت: خب، این یعنی چی؟

دم جنبانک گفت: وقتی که یک کرگدن پوست کلفت، یک قلب نازک دارد یعنی چی؟! یعنی این که می تواند دوست داشته باشد، می تواند عاشق بشود.

کرگدن گفت: اینها که می گویی یعنی چی؟

دم جنبانک گفت: یعنی ... بگذار روی پوست کلفت قشنگت بنشینم، بگذار...

کرگدن چیزی نگفت. یعنی داشت دنبال یک جمله ی مناسب می گشت. فکر کرد بهتر است همان اولین جمله اش را بگوید. اما دم جنبانک پشت کرگدن نشسته بود و داشت پشتش را می خاراند.

داشت حشره های ریز لای چین های پوستش را با نوک ظریفش برمی داشت. کرگدن احساس کرد چقدر خوشش می آید... اما نمی دانست دقیقاً از چی خوشش می آید ؟!

کرگدن گفت: اسم این دوست داشتن است؟ اسم این که من دلم می خواهد تو روی پشت من بمانی و مزاحم های کوچولوی پشتم را بخوری؟

دم جنبانک گفت: نه اسم این نیاز است، من دارم به تو کمک می کنم و تو از اینکه نیازت برطرف می شود احساس خوبی داری، یعنی احساس رضایت می کنی. اما دوست داشتن از این مهمتر است.

کرگدن نفهمید که دم جنبانک چه می گوید اما فکر کرد لابد درست می گوید.

روزها گذشت، روزها، هفته ها و ماه ها، و دم جنبانک هر روز می آمد و پشت کرگدن می نشست، هر روز پشتش را می خاراند و هر روز حشره های کوچک را از لای پوست کلفتش بر میداشت و می خورد، و کرگدن هر روز احساس خوبی داشت.

یک روز کرگدن به دم جنبانک گفت: به نظر تو این موضوع که کرگدنی از این که دم جنبانکی پشتش را می خاراند و حشره های پوستش را می خورد احساس خوبی دارد، برای یک کرگدن کافی است؟

دم جنبانک گفت: نه، کافی نیست.

کرگدن گفت : بله، کافی نیست. چون من حس می کنم چیزهای دیگری هم هست که من احساس خوبی نسبت به آنها داشته باشم. راستش من می خواهم تو را تماشا کنم.

دم جنبانک چرخی زد و پرواز کرد، چرخی زد و آواز خواند، جلوی چشم های کرگدن. کرگدن تماشا کرد و تماشا کرد و تماشا کرد... اما سیر نشد.

کرگدن می خواست همین طور تماشا کند. کرگدن با خودش فکر کرد این صحنه قشنگ ترین صحنه ی دنیاست و این دم جنبانک قشنگ ترین دم جنبانک دنیا و او خوشبخت ترین کرگدن روی زمین. وقتی که کرگدن به اینجا رسید، احساس کرد که یک چیز نازک از چشمش افتاد.

کرگدن ترسید و گفت: دم جنبانک، دم جنبانک عزیزم، من قلبم را دیدم، همان قلب نازکم را که می گفتی. اما قلبم از چشمم افتاد، حالا چکار کنم؟

دم جنبانک برگشت و اشک های کرگدن را دید. آمد و روی سر او نشست و گفت : غصه نخور دوست عزیز، تو یک عالم از این قلبهای نازک داری.

کرگدن گفت: اینکه کرگدنی دوست دارد دم جنبانکی را تماشا کند و وقتی تماشایش می کند، قلبش از چشمش می افتد یعنی چی؟!!

دم جنبانک چرخی زد و گفت: یعنی این که کرگدن ها هم عاشق می شوند.

کرگدن گفت: عاشق یعنی چی؟

دم جنبانک گفت: یعنی کسی که قلبش از چشمهایش می چکد. کرگدن باز هم منظور دم جنبانک را نفهمید، اما دوست داشت دم جنبانک باز حرف بزند، باز پرواز کند و او باز هم تماشایش کند و باز قلبش از چشمهایش بیفتد ...

کرگدن فکر کرد اگر قلبش همین طور از چشم هایش بریزد، یک روز حتماً قلبش تمام می شود. آن وقت لبخندی زد و با خودش گفت:

من که اصلاً قلب نداشتم! حالا که دم جنبانک به من قلب داد، چه عیبی دارد، بگذار تمام قلبم برای او بریزد ...!